هر کس را در مال وى دو شریک است : وارث و حوادث . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(278)
یکشنبه 94 اردیبهشت 13 , ساعت 7:14 عصر  

دنیا بازیچه‌ای بیش نیست 

( 2602)پیشه‌ای آموختی در کسب تن

 

چنگ اندر پیشه‌ دینی بزن

 ( 2603)در جهان پوشیده گشتی و غنی

 

چون برون آیی ازین‌جا چون کنی

( 2604)پیشه‌ای آموز کاندر آخرت

 

اندر آید دخل کسب مغفرت

( 2605)آن جهان شهریست پربازار و کسب

 

تا نپنداری که کسب این‌جاست حسب

( 2606)حق تعالی گفت کین کسب جهان

 

پیش آن کسب است لعب کودکان

( 2607)همچو آن طفلی که بر طفلی تند

 

شکل صحبت‌کن مساسی می‌کند

 کسب تن: تن پرورى، پرورش جسم.

پوشیده: (مقابل برهنه) کنایه از داراى مکنت و ثروت.

پوشیده گشتی: یعنی در این دنیا،

اندر آمدن: پدید گشتن، حاصل شدن.

حسب: تنها، به تنهایى، فقط.

لعب کودکان: بازى بچه‏ها، و این تعبیر برگرفته است از آیه:« وَ ما هذِهِ اَلْحَیاةُ اَلدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ اَلدَّارَ اَلْآخِرَةَ لَهِیَ اَلْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»: و این زندگانى دنیا جز سر گرمى و بازى نیست و همانا سراى آخرت زندگانى است اگر دانندى.»[1]

          گفت دنیا لعب و لهو است و شما             کودکیت و راست فرماید خدا

3431 / د /1

 تنیدن: چسبیدن.

صحبت کن: به معنای معاشقه‌کردن است، آمیزنده، هم بستر شونده.

مِساس: سودن، سایش.

مولانا مقایسه‌ای میان آنها که به دنیا چسبیده‌اند و آنها که در فکر آخرت‌ و وصال حق هستند، می‌کند. او می گوید: پوشیده از ثروت و مکنت شدی و در شمار توان‌گران قرار گرفتی. حال اگر از این دنیا کوچ کنی، چه کار خواهی کرد؟ برای پرورش جسمت، حرفه‌ای یاد گرفته‌ای؟ حالا باید به کاری دست بزنی که دین و ایمانت پرورده شود. فن و حرفه‌ای بیاموز که در آخرت، محصول و فایدهْ آن آمرزش باشد. جهان آخرت، شهری است که بازارهای فراوان و داد و ستد‏های بسیار دارد تا مبادا گمان کنی که داد و ستد فقط در همین دنیاست.حق تعالی فرمود: کسب و سود این دنیا پیش کسب سود آخرت مانند بازی کودکان است. مولانا معتقد است دولت این جهان و آن جهان در سایه پیروى از ارشاد و تعلیم مردان کامل است و آن که از این دولت روى بگرداند در هر دو جهان تهیدست ماند، و اگر در این جهان از نعمت دنیا برخوردار است در آن جهان گرفتار است. بنده باید در این جهان کارى کند که در آن جهان حاصل کار و کسب او آمرزش خدا باشد. مضمون ابیات بر گرفته از حدیث نبوى است. سیوطى در تفسیر درّ المنثور ذیل آیه «أَصْحابُ اَلْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلاً» [2] روایتى از صفوان بن محرز آرد که ترجمه آن این است: روز رستاخیز دو مرد را آورند یکى در دنیا پادشاه بوده، چون حساب او را کشند بنده‏اى به شمار آید که کارى نکرده. پس بفرمایند تا او را به دوزخ برند. و دیگرى در دنیا پلاسى داشته، پس حساب او را کشند. گوید پروردگار من چیزى به من عطا نفرمودى تا حساب آن را از من خواهى. گوید بنده من راست گفت. او را وا گذارید. پس بفرمایند تا او را به بهشت برند.

 

( 2608)کودکان سازند در بازی دکان

 

سود نبود جز که تعبیر زمان

( 2609)شب شود در خانه آید گرسنه

 

کودکان رفته بمانده یک تنه

( 2610)این جهان بازیگه است و مرگ شب

 

بازگردی کیسه خالی پرتعب

( 2611)کسب دین عشق است و جذب اندرون

 

قابلیت نور حق را ای حرون

( 2612)کسب فانی خواهدت این نفس خس

 

چند کسب خس کنی بگذار بس

( 2613)نفس خس گر جویدت کسب شریف

 

حیله و مکری بود آن را ردیف

 تعبیر: به معنای گذراندن زمان و پرکردن وقت است، وقت گذرانى.

تعب: رنج.

جذب: کشش.

حَرون: سرکش.

خس: پست.

 نفس خس: نفس امّاره است که ما را به دنیا و شهوات سرگرم می‏‏کند.

ردیف: به معنای همراه و پیوسته است.

مولانا می گوید: کار دنیادوستان مثل بازی کودکان است که ادای بزرگ‌ترها را درمی‌آورند. آنها که در راه حق نیستند، زندگی دنیایی آنها مثل بازی بچه‏ها در کوچه است که در پایان حاصلی جز خستگی و گرسنگی ندارد. «پیشه دینی» به معنای عشق حق است و این‌که اندرون تو قابلیت و جذب نورحق را پیدا کند. نفس فرومایه به کسب فانی دنیا علاقه نشان می‏‏دهد. تا کی می‏‏خواهی به کسب بی‌ارزش بپردازی؟ هرگاه نفس پست، خواهان کسبی شریف و ارزشمند شد بدان که حیله و نیرنگی در پشت آن قرار دارد.

چکیدهْ کلام مولانا در این ابیات این می شود که خوشیها و لذتهاى این جهان ناماندنى است و برابر زندگانى آخرت جز بازیچه نیست. درست است که آخرت جاى حساب است، لیکن با توجه به نتیجه‏اى که بر کسب مترتب است، بازار و کسب حقیقى در آن جهان است، و آن چه در این جهان مى‏بینیم صورتى مقابل آن است. چه، آن چه در این جهان از رفت و آمد و حرکت و سکون و داد و ستد است، جملگى اعراض است و عَرَض نماندنى و نابود شدنى است. حالى که آن جهان، جهان باقى است و پایان نیافتنى.



[1] - (سوره عنکبوت،آیه 64)

[2] - (سوره فرقان،آیه 24)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(277)
یکشنبه 94 اردیبهشت 13 , ساعت 7:12 عصر  

عاشق حقیقى سوخته معشوق است(ادامه)


 ( 2591)جزو را از کل خود پرهیز چیست

 

با مخالف این همه آمیز چیست

( 2592)جنس را بین نوع گشته در روش

 

غیب‌ها بین عین گشته در رهش

( 2593)تا چو زن عشوه خری ای بی‌خرد

 

از دروغ و عشوه کی یابی مدد

( 2594)چاپلوس و لفظ شیرین و فریب

 

می‌ستانی می‌نهی چون زر به جیب

( 2595)مر تو را دشنام و سیلی شهان

 

بهتر آید از ثنای گمرهان

( 2596)صفع شاهان خور مخور شهد خسان

 

تا کسی گردی ز اقبال کسان

( 2597)زان‌که از ایشان خلعت و دولت رسد

 

در پناه روح جان گردد جسد

( 2598)هر کجا بینی برهنه و بی‌نوا

 

دان که او بگریخته‌ست از اوستا

( 2599)تا چنان گردد که می‌خواهد دلش

 

آن دل کور بد بی‌حاصلش

( 2600)گر چنان گشتی که استا خواستی

 

خویش را و خویش را آراستی

( 2601)هر که از استا گریزد در جهان

 

او ز دولت می‌گریزد این بدان

 جزو: در اصطلاح صوفیان وجود متعین یا عینى است، و در اینجا کنایه از «انسان ناقص» است.

کل: وجود مطلق و ذات حق، و در اینجا مقصود «انسان کامل» است.

مخالف: استعاره از تعلّقات دنیوى، هواى نفس، و مانند آن، اغیارند که از این حقایق بویی نبرده‌اند و با آنها نباید آموخت.

جنس: در تداول منطقیان «کلى» است که ماهیتهاى مختلف الحقیقة را در بر گیرد چون «حیوان» که انسان، چهار پا، پرنده، و هر جاندارى را شامل است.

نوع: کلّى است که ماهیت مُتَّحِدُ الحقیقة را شامل بود. جنس با فصل مقوم به نوع تبدیل گردد، چنان که حیوان چون با ناطق که فصل مقوم است ترکیب شود حقیقت انسان پدید آید.

غیبها عین گردیدن: رسیدن به مرحله شهود.

رَهِش: به معنای رهیدن، آزاد گشتن از تقید به اوصاف.

عشوه خر: طالب عشوه. خریدار سخنان به ظاهر فریبنده و تهى از حقیقت. کسى که از روى نادانى فریب ظاهر را خورد،سخنان فریبنده را باور کردن و فریب خوردن؛ در این مورد خاص، یعنی به امور دنیایی دل‌بستن و از حق بازماندن (مولانا در موارد زیادی میان زن و نفس مشابهت قائل شده است)

چاپلوس: صفت است، لیکن در این بیت به معنى اسم به کار رفته است.

شهان: (جمع شه) استعاره از مردان کامل، راهنمایان به حق.

بهتر آید: یعنی ضروری‌تر و سودمندتر است.

گمرهان: استعاره از آنان که دیده حقیقت بین ندارند. فریب خوردگان دنیا و هوى .

صَفع: با پنجه بر گردن کسى زدن، پس گردنى، همان سیلی است

شَهد: انگبین که از موم جدا شده ، انگبین خالص. کنایت از سخنان شیرین و دل فریب، سخنان موافق میل.

کس: در تداول: سر شناس، بزرگ. و در این بیت مقصود تهذیب یافته و با کمال است.

شاهان و کسان: همان انسان‌های کاملند.

اقبال: روى آوردن، توجه.

خلعت و دولت: کنایه از کمال، معرفت، توفیق مرید در راه حق است.

روح: استعاره از مرد روحانى. انسان کامل که جسم خاکی را به جان بدل می‌کند و به کمال می‌رساند.

جسد: استعاره از انسان ناقص و به کمال نارسیده. (فریب زیور دنیا را نباید خورد و بار تکلیف و ریاضت مردان حق را باید برد، که آن رنج زاید و این رتبت افزاید).

 برهنه و بى‏نوا: استعاره از کسى که از معرفت بى‏بهره است.

اوستا: کنایه از مرشد و راهنما.

خویش: خود.

 ( 2591) جزء چرا باید از کل خود بپرهیزد و براى چه با مخالف و بیگانه بیامیزد. ( 2592) جنس را ببین که در روش از کل خود جدا شده و نوع تشکیل داده است عیبها را ببین که متعین شده و جدایى اختیار کرده است اگر این عیبها و تعینات نبود همگى یکى بوده جزءها بکل پیوسته بودند. ( 2593) اى بى‏خرد تا کى تو چون زنان عشوه همى‏خرى تو از دروغ و عشوه کى نیرو و مدد مى‏گیرى؟. ( 2594) الفاظ شیرین و فریبنده و چاپلوسى‏ را خریده و چون زر ناب در جیب خود پنهان مى‏کنى؟ .( 2595) ولى بدان که سیلى و دشنام شاهان براى تو از مدح و ثناى گمراهان بهتر و مفیدتر است‏ . ( 2596) سیلى پادشاهان را بمنت بخور و شهد پست فطرتان و نانشان را مخور تا از برکت اقبال کسان کسى گردى‏. ( 2597) براى اینکه از آنها بتو خلعت و دولت مى‏رسد زیرا در پناه روح است که جسد جان گرفته و زنده شده جسم مبدل بجان مى‏گردد. ( 2598) هر جا برهنه بى‏نوایى دیدى بدان که او از استاد گریخته است‏. ( 2599) تا مطابق دل خواه خود گردد همان دلى که کور و بد و بى‏حاصل است‏. ( 2600) اگر چنان شدى که استاد مى‏خواهد خود وجود خود را آراسته‏اى‏. ( 2601) آن که در جهان از استاد مى‏گریزد یقین بدان که از دولت فرار مى‏کند .

«جنس یا نوع»، به نظر نمی‌رسد که مولانا معنای اصطلاحی جنس و نوع را در حکمت قدیم در نظر داشته باشد. او به‌طور کلی، مریدان را به یک کلیّت یعنی جنس می‌گیرد و مردان کامل را یک کلیت جامع‌تر یعنی «نوع» و می‌گوید: در اثر پیوستن به مردان کامل، مرید به یک کلیّت جامع‌تر می‌رسد و در این روش یا سلوک، «غیب‌ها» مانند امور عینی، با چشم باطن، قابل مشاهده می‌شوند. اگر انسان روح را برهاند و در مسیر کمال بیاندازد، امور غیبی برای او عینی می‌شود. مولانا می‌گوید: اگر مرید هدایت، انسان کامل را بپذیرد «خویش» را و یاران را به معرفت حق می‌آراید.

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(276)
یکشنبه 94 اردیبهشت 13 , ساعت 7:11 عصر  

عاشق حقیقى سوخته معشوق است

( 2580)ما اگر قلاّش و گر دیوانه‌ایم

 

مست آن ساقی و آن پیمانه‌ایم

( 2581)بر خط و فرمان او سر می‌‌نهیم

 

جان شیرین را گروگان می‌‌دهیم

( 2582)تا خیال دوست در اسرار ماست

 

چاکری و جان‌سپاری کار ماست

( 2583)هر کجا شمع بلا افروختند

 

صد هزاران جان عاشق سوختند

( 2584)عاشقانی کز درون خانه‌اند

 

شمع روی یار را پروانه‌اند

( 2585)ای دل آن‌جا رو که با تو روشنند

 

وز بلاها مر تو را چون جوشنند

( 2586)بر جنایاتت مواسا می‌کنند

 

در میان جان تو را جا می‌کنند

( 2587)زان میان جان تو را جا می‌کنند

 

تا تو را پر باده چون جا می‌کنند

( 2588)در میان جان ایشان خانه گیر

 

در فلک خانه کن ای بدر منیر

( 2589)چون عطارد دفتر دل واکنند

 

تا که بر تو سرها پیدا کنند

( 2590)پیش خویشان باش چون آواره‌ای

 

بر مه کامل زن ار مه پاره‌ای

 قَلاّش:به معنای زیرک و هوشیار است.  ، مزور، و خراباتى معنى شده، لیکن در استعمال مولانا به معنىِ بى‏پروا، بى‏اعتنا، مجرد، و مانند آن به کار رفته است. همچون «رند» که تاب معنیهاى فراوان دارد. واژه را فارسى دانسته‏اند.[1]

جان شیرین: زندگی این جهانی است.

اسرار: جمع سر: درون، نهان، به معنای آن مرتبه از باطن انسان است که عالی‌تر از قلب است و معرفت در آن مرتبه آغاز می‌شود.  

شمع بلاافروختند: یعنی دل‌های مستعد را متوجه حق کردند.

درون خانه:یعنی مرتبهْ آگاهی از اسرار حق. کنایه از محرم، رسیده به معشوق.

روشن بودن: شاد، صافى، یک دل.

          جمعِ مرغان کز سلیمان روشن‏اند             پرّ و بال بى‏گنه کى بر کنند

3749 / د /2

آن‌جا‌که با تو روشنند: پناه مردان حق و پیران طریقت است. پیران تورا به مقامی می‌رسانند که «بلاهای عشق» هم تو را نیازاد.

جوشن: زره. جوشن بلا بودن: مانع آسیب گشتن، دفع بلا کردن.

پر باده کردن: یعنی سرشار از معرفت و آگاهی،کنایه از آشنا کردن به حقایق.

در میان جان خانه گرفتن: خود را در دل آنان جا کردن.

بدر مُنیر: ماه تمام. نورانى، مولانا، مرید شایسته را که به نور حق، روشن است «بدر منیر» خطاب می‌کند. پیران، دفتر دل خود را بر مریدان شایسته می‌گشایند و اسرار را به آنها می‌گویند.

عطارد: ستاره‏اى از هفت سَیّاره، پس از ماه و پیش از زهره، و آن را «دبیر فلک» گفته‏اند. ستاره عطارد در نزد علماى نجوم متعلق است بقوه اندیشه و دانش الهى و وحى و نیز متعلق است بصاحبان دیوان و دبیران.

دفتر دل وا کردن: کنایه از اسرار نهانى را گشودن.

خویشان: مردان حق، انسانهاى کامل، آنان که با مرید سنخیّت دارن، یاران راه خدایند

آواره: شیدا، شیفته، سر گردان از شدت عشق.

          گفته با خود در سحرگه کاى احد             حالِ آن آواره ما چون بود

4379/ د / 3

مه کامل: استعاره از ولى و شیخ، همان انسان کامل است.

مه پاره: استعاره از سالکِ به کمال نرسیده، سالکی است که خود را به کمال می‌رساند.و در «آواره» و «ماه» اشاره است بدان چه میان عامه شایع است که دیوانه چون هلال بیند دیوانگیش فزون شود.

ما اگر خراباتی دیوانه باشیم، باز مست آن ساقی حقیقت و سرخوش از پیمانه وحدت او هستیم. ما جملگی بر حکم و فرمان حق سر می‌نهیم؛ یعنی تسلیم و فرمان‌بردار می‌شویم و جان شیرین خود را در گرو او قرار می‌دهیم. تا وقتی که امید و آرزوی دیدار دوست در دل‌های‌مان جاگرفته باشد، بندگی و جان نثار کردن، وظیفه و کار ما محسوب می‌شود. هرجا که شمع بلا را شعله‌ور کردند، با آتش آن، جان صدها هزار عاشق را سوزاندند؛ عاشقانی که محرم درگاه‌ند، و پروانه‌وار گرد شمع روی معشوق می‌گردند.

غزالى در فصل «حقیقت ذکر» گوید: «و اصل آن است که دل از حدیثِ تازى و پارسى و هر چه هست خالى شود و همه وى گردد، که هیچ چیز دیگر در وى نگنجد. و این نتیجه محبّتِ مُفرَط بود که آن را عشق گویند و عاشقِ گرم رو همگى دل به معشوق دارد. و باشد که از دل مشغولى که به وى دارد، نام وى فراموش کند.»[2] مؤمنان عاشق حق‏اند، نفس را کشتند و خود را در پیشگاه خدا فنا کردند، لاجرم حق بدانها پاداشى داد که در خور فضل و بزرگى اوست که «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوى‏ فَإِنَّ اَلْجَنَّةَ هِیَ اَلْمَأْوى‏.»[3]



[1] - (دکتر معین، حاشیه برهان قاطع، از دُزى)

[2] - (کیمیاى سعادت، ج 1، ص 254)

[3] - (سوره نازعات،آیه 40- 41)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(275)
یکشنبه 94 اردیبهشت 13 , ساعت 7:9 عصر  

بهشت پاداش عمل صالح وجهاد با نفس است

( 2568)چون شما این نفس دوزخ ‌خوی را

 

آتشی گبر فتنه‌ جوی را

( 2569)جهدها کردید و او شد پر صفا

 

نار را کشتید از بهر خدا

( 2570)آتش شهوت که شعله می‌زدی

 

سبزه‌ْ تقوی شد و نور هدی

( 2571)آتش خشم از شما هم حلم شد

 

ظلمت جهل از شما هم علم شد

( 2572)آتش حرص از شما ایثار شد

 

و آن حسد چون خار بد گلزار شد

( 2573)چون شما این جمله آتش‌های خویش

 

بهر حق کشتید جمله پیش پیش

( 2574)نفس ناری را چو باغی ساختید

 

اندر او تخم وفا انداختید

( 2575)بلبلان ذکر و تسبیح اندرو

 

خوش سرایان در چمن بر طرف جو

( 2576)داعی حق را اجابت کرده‌اید

 

در جحیم نفس آب آورده‌اید

( 2577)دوزخ ما نیز در حق شما

 

سبزه گشت و گلشن و برگ و نوا

( 2578)چیست احسان را مکافات ای پسر

 

لطف و احسان و ثواب معتبر

( 2579)نی شما گفتید ما قربانی‌ایم

 

پیش اوصاف بقا ما فانی‌ایم

 نفس دوزخ خوى: اشاره است بدان که نفس انسانى چون دوزخ سیرى پذیر نیست:

          دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست             کو به دریاها نگردد کم و کاست‏

          هفت دریا را در آشامد هنوز             کم نگردد سوزش آن خلق سوز

1376- 1375/ د / 1

آتش خشم: آتش قهر الهی.

علم: آگاهی به اسرار حق است.

ایثار: در لغت ترجیح دادن دیگرى است بر خود درحالی‌که خود نیازمند باشد.. در قرآن کریم است «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ: و بر خود مى‏گزینند (دیگرى را) هر چند که نیازمند باشند.»[1] منظور این است که از اثر مجاهدت با نفس، حرص در شما از میان رفت و ایثار جای آن را گرفت. و حقیقت «ایثار» در اصطلاح عارفان «بذل جان» است.[2]

نفس ناری: مانند نفس دوزخ خوی است.

او: اشاره به نفس است، یعنی نفس، به خدمت راه حق در آمده است.

وفا: به معنای ایمان و اعتقاد و انجام وظایف بندگی است. ضمیر

داعِىِ حق: داعى إلَى اللَّه، پیغمبر، فرستاده خدا. و برگرفته است از آیه «وَ داعِیاً إِلَى اَللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً.»[3] و نیز «یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اَللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ.»[4] و «وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اَللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی اَلْأَرْضِ.»[5]

در جحیم نفس آب آوردن: کنایه از کشتن نفس به صبر و عبادت. خاموش کردن آتش هواهای نفسانی است.

چیست احسان:اشاره دارد به آیه واقعه در سوره الرحمن که مى‏فرماید: «هَلْ جَزاءُ اَلْإِحْسانِ إِلاَّ اَلْإِحْسانُ»: آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟ [6]

قربانی: همان کسانی هستند که نفس ( نفس دوزخی) را کشته‌اند و در حق فانی و به بقای حق باقی و جاودانه شده‌اند.

( 2568) براى اینکه شما این نفس دوزخ خوى و این آتش گبر فتنه جوى را. ( 2569) جد و جهد کردید تا صفا یافته و تبدیل شد آرى شما براى خدا این آتش را کشتید و تبدیل بباغ و سبزه شد. ( 2570) آتش شهوتى که شعله مى‏زد تبدیل بسبزه تقوى و نور هدى گردید. ( 2571) آتش خشم شما حلم و ظلمت جهل شما علم شد. ( 2572) آتش حرصتان بخشش و ایثار شده و آن حسدى که چون خار بود بدل بگلزار گردید. ( 2573) بلى این طور شد براى اینکه شما تمام آتشهاى خود را پیش از وقت براى خاطر خدا کشتید. ( 2574) نفس آتشین را چون باغى ساخته و در آن تخم وفا کاشتید. ( 2575) هم او مبدل بباغ شده و بلبلان ذکر و تسبیح شما در چمن زارها و اطراف جویبارهاى آن مشغول نغمه سرایى هستند. ( 2576) شما داعى حق را اجابت کرده از جهنم نفس آب بیرون آورده و ریشه بنیان نفس را به آب رسانیده‏اید. ( 2577) دوزخ هم در حق شما سبزه و گلشن و برگ و نوا گردید. ( 2578) جزاى احسان و نیکى چیست آیا جز لطف و احسان و ثواب تواند بودن . ( 2579) شما گفتید که ما قربانى بوده و در پیشگاه اوصاف بقا فانى هستیم‏ .

مولانا می گوید: غلبه انسان بر نفس، موجب لطف حق می‌شود؛ تا آن‌جا که مؤمن آتش دوزخ را هم گل و گلزار می‌بیند. مولانا سخن را با مضمون آیه شریفهْ سوره الرحمن ادامه می‌دهد: «هَلْ جَزاءُ اَلْإِحْسانِ إِلاَّ اَلْإِحْسانُ» 



[1] - (سوره حشر،آیه 9)

[2] - (نگاه کنید به: کشف المحجوب، ص 236- 244)

[3] - (سوره احزاب،آیه 46)

[4] - (سوره احقاف، آیه31)

[5] - (سوره احقاف،آیه 32)

[6] - سوره الرحمن، آیه 60


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(274)
یکشنبه 94 اردیبهشت 13 , ساعت 7:8 عصر  

وصیّت کردن پیغامبر علیه السّلام، آن بیمار را و دعا آموزانیدنش

 

( 2560)گفت پیغامبر مر آن بیمار را

 

این بگو کای سهل‌کن دشوار را

( 2561)آتنا فی دار دنیانا حسن

 

آتنا فی دار عقبانا حسن

( 2562)راه را بر ما چو بستان کن لطیف

 

مقصد ما لطف خود کن ای شریف

( 2563)مؤمنان در حشر گویند ای ملک

 

نی که دوزخ بود راه مشترک

( 2564)مؤمن و کافر برو یابد گذار

 

ما ندیدیم اندرین ره دود و نار

( 2565)نک بهشت و بارگاه آمنی

 

پس کجا بود آن گذرگاه دنی

( 2566)پس ملک گوید که آن روضهْ خضر

 

که فلان جا دیده‌اید اندر گذر

( 2567)دوزخ آن بود و سیاست‌گاه سخت

 

بر شما شد باغ و بستان و درخت

 سهل کن: آسان کننده، و «مُسهِّل» از نامهاى خداوند است که در دعاها و از جمله در دعاى جوشن کبیر (بند 49) آمده است.

آتِنا: برگرفته است از آیه «رَبَّنا آتِنا فِی اَلدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی اَلْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ اَلنَّارِ: پروردگار ما، ما را نیکى ده در دنیا و در آخرت، و ما را نگه دار از عذاب آتش.»[1]

عقبا (عقبى): آن جهان، آخرت.

راه: مقصود «صراط» است، که همه در قیامت از آن می‏گذرند و آتش دوزخ در زیر آن زبانه می‏کشد، اما برای مؤمنان همان آتش، باغ و بستان می‏نماید. و نیز گذشتن از هواى نفس.

منزِل: یعنی مقصد ما، هدف ما، در نسخه نیکلسون به فتح میم و کسر راء (مَنزِل) ضبط شده، و در نسخه اساس بدون ضبط است. لیکن با توجه به آیه 29 سوره مؤمنون، «مُنزِل» درست است.

راه مشترک: راهى که دوزخیان و بهشتیان باید آن را بپیمایند، و این معنى برگرفته است از آیه «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا: و نیست از شما جز که در آینده باشد در آن (دوزخ) بر پروردگار تو بایسته و گذرانیده است.»[2]

بارگاه ایمنى: کنایه از آسایشى که در بهشت است.

دنى: پست. گذرگاه دنى: کنایت از گذرگاهى که کافران برون شدن از آن نتوانند، دوزخ.

روضه: باغ.

خضر: جمع خُضرَه: سبزه، و در این بیت به معنى مفرد به کار رفته است.

( 2560) حضرت رسول (ص ع) به بیمار فرمودند دعا کن و این را بگو: اى کسى که دشواریها را آسان مى‏سازى‏. ( 2561) اى پروردگار ما بما در دنیا و آخرت نیکویى عطا فرموده و ما را از عذاب آتش محافظت فرما .( 2562) بار الها راه را براى ما چون بوستان ملایم طبع نموده مقصد ما را لطف بى‏انتهاى خود قرار ده‏. ( 2563) مؤمنین در روز قیامت بفرشته‏اى که راهنماى آنها است مى‏گویند مگر دوزخ در راه بهشت واقع نشده‏. ( 2564) که مؤمن و کافر باید گذارشان به آن جا بیفتد ما که در راه آتش ودودى ندیدیم. ( 2565) اکنون ما ببارگاه امن خداوندى رسیده و در بهشتیم پس آن گذرگاه پست که فرموده‏اند کجا بود؟. ( 2566) ملک جواب مى‏دهد آن باغ سبز و خرمى که در فلان محل از راه در عبور دیدید. ( 2567) دوزخ همان و سیاستگاه سخت آن جا بود ولى براى شما بباغ و گلستان و درخت تبدیل شده بود.

سه بیت نخست این ابیات دنبالهْ مطلبی است که در 2146 آغاز شده است و در 2218 و2258 نیز به آن باز گشتی داشته ایم . پیامبر(ص) به صحابی چنین توصیه می‏کند: به‌جای آن که عذاب آخرت را در دنیا بخواهی، از پروردگار در دنیا و آخرت خوبی طلب کن و از او بخواه تا تو را از آتش دوزخ در امان بدارد.

در ادامه ابیات درپاسخ مؤمنان که می پرسند: ما شنیده بودیم راه بهشت و دوزخ مشترک است وهر مؤمنی از دوزخ عبور می کند، پس چرا ما عبور نکردیم، فرشتگانمی‏گویند: آن باغِ سبز و آن بوستانی که در فلان‌جا در گذرگاه دیده‌اید، دوزخ و کیفرگاه سخت و ناگوار همان‌جا بود, ولی برای شما آن دوزخ به باغ و بوستان و چمن‌زار مبدّل شد. این کلام مولانا اشاره دارد به این حدیث: «یاتی اقوام ابواب الجنة فیقولون الم یعد نا ربّنا آن نرد النار فیقال مررتم علیها وهی خامدة؛دسته‌هایی از مؤمنان به درهای بهشت می‏آیند و می‏گویند: مگر خدا به ما وعده نداده بود که به دوزخ وارد خواهید شد؟ به آنان گفته می‏شود: بر آن گذشتید و آن خاموش بود.» [3]



[1] - (بقره، 201)

[2] - (سوره مریم،آیه 71)

[3] - احادیث مثنوی، ص64


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
   1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 287 بازدید
بازدید دیروز: 678 بازدید
بازدید کل: 1401399 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]