هرکه دوست دارد بداند نزد خدا چه موقعیتی دارد، به موقعیت خدا نزد خودش توجّه کند ؛ زیرا خدا بنده را در همان جایگاهی می نهد که او خدا را نزد او، در چنان جایگاه نهاده است. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(217)
پنج شنبه 95 شهریور 11 , ساعت 8:33 عصر  

جلوه های سعادت بخش عالم غیب(ادامه2)


 ( 2040)خلق‌گویند ای عجب این بانگ چیست

 

چون‌که صحرا از درخت و بر تهی است

( 2041)گیج گشتیم از دمِ سوداییان

 

که به نزدیک شما باغ است و خوان

( 2042)چشم می‌مالیم این‌جا باغ نیست

 

یا بیابانی است یا مشکل رهی است

( 2043)ای عجب چندین دراز این ماجرا

 

چون بود بیهوده و هزل و خطا

( 2044)من همی‌گویم چو ایشان ای عجب

 

این چنین مهری چرا زد صنع رب

( 2045)زین تنازع‌ها محمد در عجب

 

در تعجب نیز مانده بولهب

( 2046)زین عجب تا آن عجب فرقی است ژرف

 

تا چه خواهد کرد سلطان شگرف

( 2047)ای دقوقی تیزتر ران هین خموش

 

چند گویی چند چون قحط است گوش

 این بانگ: بانگ درختان عالم غیب است که خلق را به سوی خود می‏خوانند.

بر: میوه.

سوداییان: آشنایان به عالم غیب‌اند؛

سلطان شگرف: قدرت حق است.

مولانا می گوید: آشنایان به عالم غیب‌؛ مثل دقوقی‏اند که مردم ناآگاه آنها را سودایی و خیال‌باف می‏دانند. خلق با وجود انکار و ناباوری ازخود می‏پرسند: این همه حرف چگونه می‏تواند بیهوده باشد؟ دقوقی می‏گوید: من هم تعجب می‏کنم که چرا قدرت حق بر دل و چشم اینان مهر نهاده است! مولانا می گوید: مردان راه حق و منکران، هر کدام به دلیلی در عجب‏اند. مطابق آیه‏های سورهْ ص، کافران در تعجب‏اند که پیامبر(ص) چگونه از خدایان متعدد آنها خدای واحد ساخته است: «وَعَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ . أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ »:آنها تعجّب کردند که پیامبر بیم‏دهنده‏اى از میان آنان به سویشان آمده؛ و کافران گفتند: این ساحر بسیار دروغگویى است!آیا او بجاى اینهمه خدایان، خداى واحدى قرار داده؟! این براستى چیز عجیبى است!»[1] دقوقی می‏گوید: حیرت من قابل توصیف نیست.

به خلاصه دو حالت مختلف دقوقى در این ابیات بیانگر نگرش اوست به دو دسته از مردم، دسته‏اى که چشم دلشان بسته است، دعوت اولیا را دروغ مى‏پندارند، و پیروان آنان را سودائى مى‏شمارند. و دسته‏اى که دیده حقیقت بین دارند. آنان باغ و میوه را مى‏بینند. دقوقى از کوردلى منکران در شگفت است که چگونه خدا مهر بر دل آنان نهاده است؟ چگونه باغ‏ها را پیرامون خود نمى‏بینند. سپس بدین نکته ظریف اشاره مى‏کند که پیمبران از گمراهان در شگفت بودند و گمراهان از دعوت پیمبران، چنان که رسول خدا در شگفت بود که بو لهب چرا چنین در دام شیطان اسیر است و بو لهب در شگفت که دعوت محمد (ص) چرا چنین فراگیر است.



[1] -  ص، آیه‏های 4 و 5


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(216)
پنج شنبه 95 شهریور 11 , ساعت 8:32 عصر  

جلوه های سعادت بخش عالم غیب(ادامه)


( 2035)حتی اذا ما استیأس الرسل بگو

 

تا بظنوا انهم قد کذبوا

( 2036)این قرائت خوان به تخفیف کذب

 

این بود که خویش بیند محتجب

( 2037)در گمان افتاد جان انبیا

 

ز اتفاق منکریّ اشقیا

( 2038)جائهم بعد التشکک نصرنا

 

ترکشان گو بر درخت جان بر آ

( 2039)می‌خور و می‌ده بدان کش روزی است

 

هر دم و هر لحظه سحرآموزی است

 حَتَّى اِذا ما...: برگرفته از قرآن کریم است: «حَتَّى إِذَا اِسْتَیْأَسَ اَلرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا»: تا آن که پیامبران نومید شوند و پنداشتند کافران به آنان دروغ گفته‏اند، یارى ما بدیشان رسید.[1] تعبیرى است از حالت آنان که خدا مهر بر دلهاشان نهاده است، دیده‏هاشان باز است و دریچه دلهاشان در بسته و فراز. تا آن جا که فرستادگان خدا از این غفلت در شگفت مى‏مانند و از هدایتشان نومید مى‏گردند.

چنان که مى‏بینیم در قرآن کریم «کُذِبُوا» به تخفیف ذال است. و معنى آیه طبق این قرائت این است که «تا آن که پیامبران نومید شدند و [کافران‏] یقین کردند که به آنان دروغ گفته شده.» در برخى روایت‏ها «کُذِّبوا» با تشدید ذال است و معنى آن این است که پیمبران یقین کردند کافران آنان را دروغ‏گو مى‏دانند. در روایتى از ابن عباس آمده است که «پیمبران گمان کردند خدا با آنان خلف وعده کرده است.[2] برخى تفسیرهاى شیعه «کذبوا» را چنین معنى کرده‏اند: «نومید شدند [پیمبران و یقین کردند که از سوى‏] کافران تکذیب شده‏اند».

على بن محمد بن جهم گوید در مجلس مأمون بودم و امام رضا (ع) نزد او بود.

مأمون گفت مگر گفته تو نیست که پیمبران معصوم‏اند؟ فرمود آرى. مأمون گفت پس مرا از گفته خدا خبر ده که «حَتَّى إِذا استَیأسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أنَّهم قَد کُذِبُوا جَاءَهُم نَصْرُنَا». رضا (ع) فرمود امّت پیمبران گمان بردند که پیامبران به آنان دروغ گفته‏اند.[3] چون پیغامبران نومید شدند از اسلام قوم خویش و یقین دانستند که ایشان بر تکذیب مُصِرّ باستادند.[4]

 امّا مولانا «کذبوا» را تفسیرى عارفانه کرده است. که آنان خود را محجوب دیدند. راهنمایان حق مردم را از ناپایدار بودن دنیا و جاودان بودن آخرت آگاه مى‏سازند، بدانها نشانه‏ها مى‏دهند اما منکران ایشان را دروغزن مى‏خوانند و نافرمانى مى‏کنند. پیغمبران از این چشم بندى به شگفت مى‏افتند و از هدایت آنان نومید مى‏شوند.

و اما آمدن یارى خدا، پیمبران را آن بود، که مخالفانشان را تباه کرد و آنان را نجات داد چنان که در داستان هود و شعیب است.

مى‏خور: یعنی ازبهره های درخت جان بخور، وبه هر کسی که شایستگی دارد بده، خطاب به انبیاست که از هدایت بیشتر کافران نومید شده‏اند. و بعضى مخاطب را دقوقى گرفته‏اند.

سحر آموزى: استعاره از تعلیم‏هاى ربانى که به صورت‏هاى مختلف است.

مولانا با توجه به یأس و ناامیدی دقوقی، می‏گوید:حالت او مانند پیامبران خدا بود که در طی دوران نبوت خود گاه نومید می‏شدند و می‏پنداشتند که یاری خدا به آنها نخواهد رسید. بعد از این شک و گمان، یاری حق به آنها می‌رسید. اشاره دارد شریفه سورهْ یوسف: تا آن‌جا که پیامبران ناامید می‏شدند و گمان بردند که به آنها دروغ گفته‌اند. آن گاه یاری ما به آنها رسید. اصولاً مولانا سرگرم شدن به مباحث کلامی را دوست ندارد و سعی می کند اگر جایی مباحث کلامی مطرح می شود سریع از آن عبور کند ، بنابراین می‏گوید: این بحث‏های امور ظاهری را رها کن و از میوه‏های «درخت جان» یا عالم معنا بهره بگیر. از بهره‏های درخت جان بخور و به هر که شایستگی دارد بده که این بهره‏های عالم معنا آدم را مسحور می‏کند و هر دم سحر تازه‏ ایجاد می‌کند.



[1] - (سوره یوسف،آیه 110)

[2] - (تفسیر قرطبى، ذیل آیه)

[3] - (المیزان، ج 11، ص 282)

[4] - (کشف الاسرار، ج 5، ص 149)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(215)
پنج شنبه 95 شهریور 11 , ساعت 8:30 عصر  

جلوه های سعادت بخش عالم غیب 

 

( 2021)گر کسی می‌گفتشان کاین سو دوید

 

تا از این اشجار مستسعد شوید

( 2022)جمله می‌گفتند کاین مسکین مست

 

از قضاء الله دیوانه شده است

( 2023)مغز این مسکین ز سودای دراز

 

وز ریاضت گشته فاسد چون پیاز

( 2024)او عجب می‌ماند یا ربّ حال چیست

 

خلق را این پردهْ اضلال چیست

( 2025)خلق گوناگون با صد رأی و عقل

 

یک قدم آن سو نمی‌آرند نقل

( 2026)عاقلان و زیرکانشان ز اتفاق

 

گشته منکر واین چنین یاغیّ و عاق

( 2027)یا منم دیوانه و خیره شده

 

دیو بر من غالب و چیره شده

( 2028)چشم می‌مالم به هر لحظه که من

 

خواب می‌بینم خیال اندر زمن

( 2029)خواب چه بود بر درختان می‌روم

 

میوه‌هاشان می‌خورم چون نگروم

( 2030)باز چون من بنگرم در منکران

 

که همی‌گیرند از این بستان کران

( 2031)با کمال احتیاج و افتقار

 

ز آرزوی نیم غوره جان‌سپار

( 2032)ز اشتیاق و حرص یک برگ درخت

 

می‌زنند این بینوایان آه سخت

( 2033)در هزیمت زین درخت و زین ثمار

 

این خلایق صد هزار اندر هزار

( 2034)باز می‌گویم عجب من بی‌خودم

 

دست در شاخ خیالی در زدم

 مُستَسعَد: (اسم مفعول) نیک بخت، و (به صورت اسمِ فاعل) جوینده نیک بختى. و سعادت.

قَضاء اللّه: از مشیّت الهی . نگاه کنید به: شرح بیت 1363/د 3.

سودای دراز: خیال‌بافی ممتد.

پرده: حجاب است که مانع ادراک عالم معنا می‏شود.

او: پند دهنده.

‌ضلال: گمراه کردن.

آن سو: یعنی به سوی آن درخت‌ها.

بر درختان: یعنی نزدیک درختان.

گشته منکر واین چنین یاغیّ و عاق: منظور این است که چه شده آنان را بر دیده دل پرده است؟، پند اندرز دهندگان را نمى‏پذیرند!، بلکه ایشان را به سخره مى‏نگرند، اشاره دارد به ایهْ شریفه سوره هود چنان که مخالفان هود مى‏گفتند:« إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اِعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ»: جز این نمى‏گوییم که برخى خدایان ما تو را گزندى رسانده‏اند و دیوانه‏ات کرده‏اند.[1]

عاق گشتن: محروم ماندن. (همه در انکار و نافرمانى و محروم ماندن متفق‏اند).

کرانه می‏گیرند: دور می‏شوند و فاصله می‏گیرند.

از بستان کران گرفتن: کنایه از خود را از فیض هدایت اولیا محروم داشتن.

افتقار: یعنی ناداری ونیاز، درویشى.

نیم غوره:کنایه از بهرهْ ناچیز و کم ارزش است.

هزیمت: یعنی در حال گریز.

اگر کسی در آن جلوه‌گاه عالم غیب هست، همان دقوقی است که به رهگذران می‏گوید: از این درخت‌ها بهره گیرید و سعادتمند شوید. دقوقی می‏گوید: عاقلان و زیرکان دنیا همه باهم منکر وجود این درختان عالم معنا شده‌اند، به همین دلیل عاقلند یعنی راندهْ درگاه حق‌اند. دقوقی وقتی که بی‏اعتنایی مردم به جلوه‏های عالم معنا را می‏بیند و نگران می‏شود که شاید خودش دچار و‌هم و خیال است.



[1] - (سوره هود،آیه 54)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(214)
پنج شنبه 95 شهریور 11 , ساعت 8:28 عصر  

مخفى بودن آن درختان از چشم خلق 

 

( 2011)این عجب‌تر که بریشان می‌گذشت

 

صد هزاران خلق از صحرا و دشت

( 2012)ز آرزوی سایه جان می‌باختند

 

از گلیمی ‏سایه‌بان می‌ساختند

( 2013)سایه‌ْ آن را نمی‌دیدند هیچ

 

صد تفو بر دیده‌های پیچ پیچ

( 2014)ختم کرده قهر حق بر دیده‌ها

 

که نبیند ماه را بیند سها

( 2015)ذره‌ای را بیند و خورشید نی

 

لیک از لطف و کرم نومید نی

( 2016)کاروان‌ها بی‏نوا و این میوه‌ها

 

پخته می‌ریزد چه سحر است ای خدا

( 2017)سیبِ پوسیده همی‌چیدند خلق

 

درهم افتاده به یغما خشک‌حلق

( 2018)گفته هر برگ و شکوفه آن غصون

 

دم‌به‌دم یا لیت قوم یعلمون

( 2019)بانگ می‌آمد ز سوی هر درخت

 

سوی ما آیید خلق شوربخت

( 2020)بانگ میامد ز غیرت بر شجر

 

چشمشان بستیم کلّا لا وزَر

 سایه: استعاره از راهنمایى که آسایش جان آنان را آماده سازد.

گلیم: همین دنیاست.

سایه‏بان ساختن از گلیم: کنایه از راهنمایى خواستن از کسانى که دعوى رهبرى دارند، ولى از فضل و فضیلت تهى هستند.

دیده پیچ پیچ: بینش نارسایی است که نمی‏تواند فراتر از زندگی مادی را بینند، دیده‏اى که توان دیدن حقیقت را ندارد.

ختم کرده قهر حق: برگرفته از قرآن کریم است:«خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ»: پروردگار برقلب ها وبر گوش هایشان مُهر زده است و بر دیده آنان پرده‏اى است و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست..[1]

سُها:ستاره کوچکی است و در برابر ماه بسیار کم نور است، ستاره کوچکى است در آخر دُمِ صورت خرس بزرگ که از صورت‏هاى شمالى است.

سها دیدن و خورشید ندیدن: دعویداران مجازى را پیروى کردن و راهنمایان حقیقى را نشناختن.

میوهْ ها: منظور همان فیض معنوی است که مردم غالباً آن را نمی‏‏بینند و در پی آن نیستند.

سیب پوشیده: استعاره از آن چه از مدعیان رهبرى به عنوان دانش فرا گیرند.

خشک حلق: کنایه از تشنه حقیقت.

غُصون: جمع غصن: یعنی شاخه‏ها.

یا لَیتَ قَومِى...: برگرفته از قرآن کریم است: «یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ اَلْمُکْرَمِینَ»: کاش مردم من مى‏دانستند که پروردگار مرا بخشید و از گرامى داشتگان قرارم داد.[2]

 کَلاّ لا وَزَرَ: هرگز پناهگاهى نیست، اشاره دارد به آیه سوره قیامت که مى‏فرماید:« یَقُولُ اَلْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ اَلْمَفَرُّ کَلاَّ لا وَزَرَ إِلى‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ اَلْمُسْتَقَرُّ» یعنى انسان در روز قیامت مى‏گوید بکجا باید فرار کرد؟ هیهات پناهگاهى نیست در چنین روز قرارگاه فقط در نزد پروردگار تو است.[3]

مولانا می گوید: راهنمایان راستین همیشه در میان مردم‏اند چرا که اگر آنان نباشند، فیض حق تعالى منقطع خواهد شد. مردم هم آنان را مى‏بینند اما جسمشان را نه، حقیقت آنان را. قرآن در باره رسول فرمود:« وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ»: مى‏بینى آنان را به تو مى‏نگرند و نمى‏بینند. [4] اکثریت مردم در جست و جوى حقیقت‏اند، لیکن مدعیان دروغى از یک سو آنان را به خود مى‏خوانند، و از سوى دیگر تاریکى جهالتى که در آنهاست آنان را از رسیدن به حقیقت باز مى‏دارد.

          چشم باز و گوش باز و این ذُکا             خیره‏ام در چشم بندى خدا

1109 / د / 3

مولانا می‏گوید: جلوه‏های حق را بیشتر مردم نمی‏‏بینند، به همین دلیل در سایهْ مردان حق نمی‏‏آیند و به «ارباب بی‏مروت دنیا» دل می‏سپارند. آن عالمان راستین بر گمراهى اینان دریغ مى‏خورند که چرا پرده از دیده بر نمى‏دارند و روى به مردان حق نمى‏آرند. قهر الهی چشم باطن آنها را بسته است و چیزی را که نور بیشتر دارد نمی‏‏بینند. مولانا می‏گوید: با این حال این کم‌بینان هم به «لطف و کرم» حق امیدی دارند. این جلوه‏های عالم غیب، مردمِ ناآگاه را به سوی خود می‏خوانند. درخت‌ها نیز مانند مردان آگاه و پیامبران، از گمراهی مردم رنج می‏برند و می‏گویند: ای کاش این قوم ما آگاه می‏شدند.«غیرت»، غیرت حق است که توجه بندگان به ماسوی الله او را می‏رنجاند و خشمگین می‏کند. غیرت حق بر درخت‌ها بانگ می‏زند که‌ فایده ندارد، پناهی برای آنها نیست، آنها را پناه ندهید، زیرا ما چشم آنها را بر حقایق بسته‌ایم.



[1] - (سوره بقره،آیه 7)

[2] - (سوره یس،آیه 26- 27)

[3] - (سوره قیامة،آیه 11)

[4] - سوره اعراف، آیه 198


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(213)
پنج شنبه 95 شهریور 11 , ساعت 8:27 عصر  

باز شدن آن شمع‏ها هفت درخت 

جایگاه مردان حق فراتر از سدرة المنتهی است

 

( 2005)باز هر یک مرد شد شکل درخت

 

چشمم از سبزیّ ایشان نیک‌بخت

( 2006)زانبهیّ برگ پیدا نیست شاخ

 

برگ هم گم گشته از میوه‌ْ فراخ

( 2007)هر درختی شاخ بر سدره زده

 

سدره چه بود از خلا بیرون شده

( 2008)بیخ هر یک رفته در قعر زمین

 

زیرتر از گاو و ماهی بد یقین

( 2009)بیخشان از شاخ خندان‌روی‌تر

 

عقل از آن اشکالشان زیر و زبر

( 2010)میوه‌ای که بر شکافیدی ز زور

 

همچو آب از میوه جستی برق نور

 درخت شدن: کنایه از طورى دیگر از اطوار ابدال است. درختى پر شاخ و انبوه و پر میوه، که چشم از تماشای آنها احساس نیکبختی می کند. و این نگریستن به ابدال است از نظر سودى که مردم از دانش آنان مى‏برند. (براى توضیح بیشتر در این باره نگاه کنید به: شرح بیت 2641 / د /1 به بعد)

تشریحى که از شاخ و ریشه درختان کرده است به احتمال قوى بر گرفته از قرآن کریم است: أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اَللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی اَلسَّماءِ.[1] که در برخى روایت‏ها پیمبر و امامان اصل و ولایت فرع آن تفسیر شده است.[2]

سِدره: همان سدرة المُنتهی است، درختی در عالم بالا که فرشته از آن فراتر نمی رود.، اما مرد حق به فراسوی آن راه دارد.، چنان که پیامبر(ص) در معراج از آن گذشت وجبرئیل همان جا ماند.

خَلا: خلأ، فراتر از افلاک.

بیخ: شاید درون و باطن مرد حق باشد.

عقل زیر و زبر بود: یعنی عقل قادر به ادراک آن حال نبود.

میوهْ این درخت‌ها: کنایه از تأثیر روحانی آنها نیز هست که «برق نور» از آنها می‏جهد و راه عالم معنا را می‏نماید.

برشکافیدی ز زور: یعنی از فشار درون و از پرمایگی می‏شکافت.

در این‌جا هفت شمع دقوقی به هفت مرد و سپس به هفت درخت تبدیل شده است؛ درختانی انبوه و پرشاخ و برگ و پرمیوه‌ که چشم از تماشای آنها احساس نیک‌بختی می‏کند. «سدره»، همان سدرة ‌المنتهی است؛ درختی در عالم بالا که فرشته از آن فراتر نمی‏‏رود، اما مرد حق به فراسوی آن راه دارد؛ چنان‌که پیامبر(ص) در معراج از آن گذشت و جبرئیل همان‌جا ماند. هفت مرد حق نیز از سدرة‌المنتهی فراتر رفته و از عالم «خلا» نیز که فراتر از افلاک است گذشته‌اند. درحالی‌که هنوز ریشه در زمین دارند و پیوند آنها از دیگر خلایق نگسسته است. اشاره دارد به آیهْ شریفه سورهْ ابراهیم: آیا ندیدی که خدا چه‌سان مثال زد؟ سخن پاک، درختی پاک را ماند که ریشهْ آن استوار و شاخه آن سر به آسمان کشیده است.



[1] - (سوره ابراهیم،آیه 24)

[2] - (المیزان، ج 12، ص 63)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
   1   2   3      >
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 469 بازدید
بازدید دیروز: 678 بازدید
بازدید کل: 1401581 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]