( 2755)قاضیى بنشاندند و مىگریست |
|
گفت نایب قاضیا گریه ز چیست؟ |
||
( 2756)این نه وقت گریه و فریاد توست |
|
وقت شادى و مبارک باد توست |
||
( 2757)گفت اَه چون حُکم راند بىدلى |
|
در میان آن دو عالِم جاهلى |
||
( 2758)آن دو خصم از واقعه خود واقفاند |
|
قاضى مسکین چه داند ز آن دو بند؟ |
||
( 2759)جاهل است و غافل است از حالشان |
|
چون رود در خونشان و مالشان؟ |
||
( 2760)گفت خصمان عالِماند و علّتى |
|
جاهلى تو لیک شمع ملّتى |
||
( 2761)ز آن که تو علّت ندارى در میان |
|
آن فراغت هست نورِ دیدهگان |
||
( 2762)و آن دو عالِم را غرضشان کور کرد |
|
علمشان را علّت اندر گور کرد |
||
( 2763)جهل را بىعلّتى عالم کند |
|
علم را علّت کژ و ظالم کند |
||
( 2764)تا تو رشوت نستدى بینندهاى |
|
چون طمع کردى ضریر و بندهاى |
||
( 2765)از هوا من خوی را وا کردهام |
|
لقمههای شهوتی کم خوردهام |
||
( 2766)چاشنیگیر دلم، شد با فروغ |
|
راست را داند حقیقت از دروغ |
نایب: مقصود کسى است که در اصطلاح فقهى بدو «کاتب» گویند. و آن که قاضى در پارهاى کارها بدو وکالت دهد.
نشاندن: گماردن، نصب کردن.
بىدل: در فارسى به معنیهایى چند به کار رفته است، در اینجا: ناآگاه، بىخبر از واقعهاى که بدو عرضه مىشود، بىبصیرت.
مرا بىدل و بىخرد یافتى به کردار بد تیز بشتافتى
(فردوسى، به نقل از لغت نامه)
در میان آن دو عالِم جاهلى: اشاره است به این فرمودهْ حضرت رسول (ص ع) فرمود: «القاضى جاهل بین العالمین» یعنى قاضى نادانى است که میانه دو دانا واقع شده زیرا مدعى و مدعى علیه هر دو بحقیقت حال خود آگاهند ولى قاضى از آن بىاطلاع است.
واقعه: آن چه رخ داده. مجازاً: منازعه، دعوى.
دو بند: کنایه از حیلتى که هر یک از دو طرف براى حقانیّت خود به کار مىبرد.
در خون و مال رفتن: حکم در این باره دادن.
علّتى: بیمار. و در اینجا به معنى مغرض، آن که نخواهد حقیقت روشن شود.
فراغ: بىغرضى. آسوده از طرفدارى این و آن.
در گور کردن: کنایه از پوشاندن.
جهل و علم: (مصدر مبنى از براى فاعل) جاهل و عالم.
بىعلّتى: بدون حبّ و بغض بودن. هر دو سو را یکسان نگریستن.
ضریر: نابینا.
لقمههاى شهوتى خوردن: پى ارضاى شهوت رفتن.
از هوا من خوی را وا کردهام: یعنیهر کس که خود را از خوی هوای نفس برهاند، چشم دل خود را با اسرار و حقایقِ نهان آشنا میسازد.
چاشنى گیر: مزه چش.
نگویم بوسه را میرى به من ده لبت را چاشنى گیرى به من ده
(نظامى، خسرو و شیرین، ص 148)
و در این جا به معنى دریابنده، قوه تشخیص به کار رفته است. (چون دلم روشن و مدرک است حقیقت را از دروغ تشخیص مىدهد.) هر کسی هوای نفس را از خوی خود دور کرده باشد، دل او با فروغ و آگاه میگردد و راست را از دروغ حقیقتاً باز میشناسد.
( 2755) کسى را براى قضاوت معین کرده و بر کرسى قضا نشاندند این شخص مشغول گریه شد نایب قاضى گفت براى چه گریه مىکنى؟ . ( 2756) اکنون وقت گریه نیست باید شادى کنى و بتو تبریک بگویند . ( 2757) قاضى گفت آه چگونه یک نفر جاهل میانه دو نفر دانا حکم کند. ( 2758) آن دو نفر که با هم طرفند از حقیقت احوال خود آگاهند ولى قاضى بىچاره از آن راز سر بسته چه آگاهى دارد . ( 2759) او حال آنها را نمىداند و غفلت دارد چگونه بر مال و جان آنها حکم کند . ( 2760) نایب جواب داد که بلى آنها دانا هستند ولى مریضند و تو جاهلى ولى چراغ ملت هستى . ( 2761) تو چون غرض و علتى در وجودت نیست نور دیده عقلت براى دیدن حقیقت آماده است . ( 2762) ولى غرض آن دو عالم را کور کرده و مرض دانایى آنها را در گور پنهان نموده . ( 2763) بىغرضى جهل را بعلم بدل مىسازد و غرض علم را از راستى منحرف نموده بجاده ظلم مىاندازد . ( 2764) تا تو رشوت نگیرى بینا هستى و اگر طمع کنى کور و بنده خواهى شد . ( 2765) عادت خود را از هوا باز داشته کمتر لقمه شهوانى خوردهام . ( 2766) از این جهت دلم براى تمیز راست و دروغ روشن شده حقیقت را از دروغ تمیز مىدهد .
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |