( 2922)اشتری گم کردی و جستیش چست |
|
چون بیابی چون ندانی کآن تو است |
( 2923)ضالّه چه بود ناقه گم کردهای |
|
از کفت بگریخته در پردهای |
( 2924)آمده در بار کردن کاروان |
|
اشتر تو زآن میان گشته نهان |
( 2925)میدوی این سو و آن سو خشک لب |
|
کاروان شد دور و نزدیکاست شب |
( 2926)رخت مانده بر زمین در راه خوف |
|
تو پی اشتر دوان گشته بهطوف |
( 2927)کای مسلمانان که دیده است اشتری |
|
جسته بیرون بامداد از آخری |
( 2928)هر که بر گوید نشان از اشترم |
|
مژدگانی میدهم چندین درم |
( 2929)باز میجویی نشان از هر کسی |
|
ریش خندت میکند زین هر خسی |
( 2930)که اشتری دیدیم میرفت این طرف |
|
اشتری سرخی به سوی آن علف |
( 2931)آن یکی گوید بریده گوش بود؟ |
|
وآن دگر گوید جلش منقوش بود؟ |
( 2932)آن یکی گوید شتر یک چشم بود؟ |
|
وآن دگر گوید ز گر بیپشم بود؟ |
( 2933)از برای مژدگانی صد نشان |
|
از گزافه هر خسی کرده بیان |
قصّه آن شخص: منشأ این داستان افسانهاى است که گویند مردى شترى با خود مىبرد، در چراگاهى نشست و خوابش در ربود، چون بیدار شد شتر را ندید. جست و جو کنان در پس اشتر مىرفت به سه تن رسید از آنان جویاى شتر خود شد. یکى پرسید یک چشم شتر تو کور بود؟ گفت آرى. دیگرى پرسید یک تاى بارى که بر پشت داشت شیره بود و تاى دیگر سرکه؟ گفت آرى. سومى گفت زنى حامله بر پشت شتر بود؟ گفت آرى. گفتند ما شتر تو را ندیدهایم. مرد گریبان آنان را گرفت که شما همه نشانى شتر مرا مىدهید آن گاه مىگویید آن را ندیدهایم؟ سرانجام، کارشان به محضر قاضى افتاد. آن سه تن گفتند ما به فراست این نشانهها را دریافتیم یکى گفت بر روى زمین اثر پنجه زنى را دیدم دانستم آن زن گرانبار بوده و هنگام سوار شدن دست خود را بر زمین نهاده تا نیفتد. دیگرى گفت علف یک قسمت راهى که شتر رفته بود چریده و یک طرف دیگر باقى بود دانستم که یک چشم شتر کور بوده است. سومى گفت در هوا یک سو زنبوران بودند و یک سو پشههاى خرد، دانستم که زنبوران به هواى شیره آمده بودند و پشهها به هواى سرکه. و ظاهراً مَثَلِ «شترى دیدى ندیدى» از همین افسانه نشأت گرفته است.
در پرده بودن: پنهان بودن، همان حجاب دنیا و علایق مادی و هوای نفس است که چشم حقیقتبین را نابینا میکند.
کاروان: همان رهروان و سالکاناند.
خشک لب: کنایه از خسته و مانده.
راهِ خوف: راه بیمناک که دزدان در آن باشند.
طَوف: گرد گردیدن.
هرخسی: یعنی هر ناآگاهی.
( 2922) اگر شترى گم کردى و پس از آن پیدا کردى چگونه ممکن است که او را نشناسى و ندانى که مال تو است. ( 2923) ضاله یعنى چه یعنى شترى گم کردهاى و پنهانى از دست تو فرار کرده است. ( 2924) کاروان در شرف حرکت بوده و بار مىبندد و شتر تو از میانه گم شده. ( 2925) این طرف آن طرف مىدوى لبهایت خشک و کاروان رفته و شب نزدیک شده. ( 2926) اثاثیه و رخت تو در این راه ناامن بر زمین مانده و تو پى شتر دویده و در گردش هستى. ( 2927) که اى مسلمانان شترى امروز صبح فرار کرده چه کسى آن را دیده است. ( 2928) هر کس دیده باشد و نشانى شترم را بدهد چندین درم مژدگانى باو خواهم داد. ( 2929) از هر کس مىپرسى و نشان شترت را مىجویى هر یک ریشخندى مىکنند. ( 2930) یکى مىگوید شترى دیدم این طرف به علفزار مىرفت و شتر سرخ رنگى بود. ( 2931) دیگرى مىگوید گوشش بریده بود آن یکى مىگوید جل منقوش داشت. ( 2932) آن دیگرى نشانى مىدهد که شتر یک چشمى بود آن دیگر مىگوید بر اثر مرض جرب پشمش ریخته بود. ( 2933) براى گرفتن مژدگانى هر ناکسى صد نشانى مىدهد .
منظور مولانا از آوردن این داستان، بیان حالت حقیقت جویى است که می خواهد از روى نشانههاى ظاهرى و گوش دادن به سخنان این و آن، و شنیدن گفتههاى مدعیان به حقیقت دست یابد.
مولانا میگوید: در درجه اول آنچه جوینده حکمت و معرفت باید بداند این است که حکمت یا همان باطن دین را باید از کجا و از چه کسی آموخت. اگر نزد علمای دنیا دوست و مقید به هوای نفس رود و از آنها سراغ مطلوب و گمشدهاش را بگیرد جز گمراهی و دور افتادن از کاروان معرفت چیزی عاید او نخواهد گشت، چون با تناقض گوییها سرانجام او را سرگشته و پریشان میکنند و به سرمنزل حقیقت هدایتش نمیکنند.حکمت، قسم باطنی علم دین است. مولانا با تمسک به حدیث: «الحکمة ضالة المومن فحیث وجدها فهو احق بها» میگوید: اسرارحق به مؤمن و مرد راه حق، تعلق دارد و مانند شتر گم شدهای است که صاحب خود را میشناسد. لذا شتر گم کرده، کسی است که میداند هستی او به مبدأ آفرینش بستگی دارد و در جستوجوی حقیقت هستی است و «حکمت» که در این حدیث به آن اشاره میشود: علم باطن قرآن آگاهی از همان حقیقت است که از کف بگریخته و در پردهای قرار گرفته است.
برای آنکه هر سالک بتواند با کاروان برود باید اشتر خود را بشناسد و رابطهْ خود را با کاروان دریابد. مولانا حالت مرد حقیقتجویی را بیان میکند که برای یافتن مطلوب خود به هر وسیلهای دست میزند و خوف آن را دارد که هرگز اشتر خود را نیابد و نتواند با کاروان برود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |