پشیمان ترین مردم هنگام مرگ، دانشمندان بی کردارند . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
ضیافت الهی بهارنیایش ودعا(14)
سه شنبه 94 تیر 2 , ساعت 8:8 عصر  

مناجات شبان

در این قسمت بخشی از قصه مناجات شبان و محاجّه موسی را نقل می‌کنیم تا مشام جان ما به بوی کلمات مولانا معطّر شود و بی‌واسطه و بی‌پرده و مکشوف از دریای مناجات مثنوی جرعه‌هایی را بنوشیم.

دید موسی یک شبانی را به راه

  

کو همی گفت: ای گریننده اله

تو کجایی تا شوم من چاکرت

 

چارقت دوزم، کنم شانه سرت

دستکت بوسم، بمالم پایکت

 

وقت خواب آید، بروبم جایکت

ای فدای تو همه بزهای من

 

ای به یادت هیهی و هیهای من

این نمط بیهوده می‌گفت آن شبان

 

گفت موسی: با کیست این ای فلان؟

گفت با آن کس که ما را آفرید

 

این و زمین و چرخ از او آمد پدید

گفت موسی: های بس مدبر شوی

 

خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژ است و چه کفرست و فشار

 

پنبه‌ای اندر دهان خود فشار

گر نبندی زین سخن تو حلق را

 

آتشی آید بسوزد خلق را

بی‌ادب گفتن سخن با خاص حق

 

دل بمیراند، سیه دارد ورق

دست و پا در حق ما استایش است

 

در حق پاکی حق، آلایش است

گفت: ای موسی، دهانم دوختی

 

وز پشیمانی تو جانم سوختی

جامه را بدرید و آهی کرد و تفت

 

سر نهاد اندر بیابان و برفت

وحی آمد سوی موسی از خدا

 

بندة ما را ز ما کردی جدا

تو برای وصل کردن آمدی

 

یا خود از بهر بریدن آمدی؟

هرکسی را سیرتی بنهاده‌ام

 

هرکسی را اصطلاحی داده‌ام

من نکردم امر تا سودی کنم

 

بلکه تا بر بندگان جودی کنم

من نگردم پاک از تسبیحشان

 

پاک هم ایشان شوند و در فشان

ما زبان را ننگریم و قال را

 

ما درون را بنگریم و حال را

ناظر قلبیم اگر خاشع بود

 

گرچه گفت لفظ ناخاضع بود

زانکه دل جوهر بود، گفتن عرض

 

پس طفیل آمد عرض، جوهر غرض

چند از این الفاظ و اظهار و مجاز؟

 

سوز خواهم، سوز، با آن سوز ساز

آتشی از عشق در جان برفروز

 

سر به سر فکر و عبارت را بسوز

موسیا، آداب‌دانان دیگرند

 

سوخته جان و روانان دیگرند

عاشقان را هر نفس سوزیدنی است

 

برده ویران، خراج و عشر نیست

گر خطا گوید ورا خاطی مگو

 

ور بود پر خون شهید، آن را مشو

خون، شهیدان را ز آب اولی‌تر است

 

این خطا از صد صواب اولی‌تر است

در درون کعبه رسم قبله نیست

 

چه غم ار غواص را پاچیله نیست

ملّت عشق از همه دین‌ها جداست

 

عاشقان را ملّت و مذهب خداست

چونکه موسی این عتاب از حق شنید

 

در بیابان در پی چوپان دوید

عاقبت دریافت او را و بدید

 

گفت: مژده ده که دستوری رسید

کفر تو دین‌ است و دینت، نور جان

 

ایمنی، وز تو جهانی در امان

ای معاف یفعل الله مایشا

 

بی محابا رو زبان را برگشا

گفت: ای موسی از آن بگذشته‌ام

 

من کنون در خون دل آغشته‌ام

من ز سِدره منتهی بگذشته‌ام

 

صدهزاران ساله ز آن سو رفته‌ام

تازیانه برزدی اسبم بگشت

 

گنبدی کرد و ز گردون برگذشت

محرم ناسوت ما، لاهوت باد

 

آفرین بر دست و بر بازوت باد

 

(دفتر دوم، 1790-1720)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 244 بازدید
بازدید دیروز: 426 بازدید
بازدید کل: 1404030 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]