لوح را اول بشوید بی وقوف |
|
آنگهی بر وی نویسد او حروف |
خون کند دل را و اشک مستهان |
|
بر نویسد بر وی اسرار آنگهان |
وقت شستن لوح را باید شناخت |
|
که مر آن را دفتری خواهند ساخت |
چون اساس خانهای میافکنند |
|
اولین بنیاد را برمیکنند |
گل برآرند اول از قعر زمین |
|
تا به خر برکشی ماء معین |
از حجامت کودکان گریند زار |
|
که نمیدانند ایشان سر کار |
مرد خود زر میدهد حجام را |
|
مینوازد نیش خون آشام را |
میدود حمال زی بار گران |
|
میرباید بار را از دیگران |
جنگ حمالان برای بار بین |
|
این چنین است اجتهاد کار بین |
د/2 ب/1831 ببعد
لوح در مکتب خانههای قدیم، صفحه چوبی یا فلزی بود که روی آن سرمشق به شاگرد میدادند و پس از هر تمرین، نوشتهها را میشستند تا سرمشق دیگری بنویسند. در اینجا مولانا، لوح را به جای دل سالک گرفته است که اول باید آن را از علایق این جهانی بشویند. «بیوقوف» سالکی است که هنوز در آغاز راه است. این لوح دل را با خون میشویند و با اشک بر آن درس طریقت را مینویسند. کلام مولانا در این است که شستن لوح، نشانه شایستگی آن است. اگر سالکی را پیر بپذیرد و لوح دل او را پاک کند، او خود مرد راه حق خواهد شد. مولانا مثالهایی در این رابطه ذکر میکند.
1. تا لوح دل با ریاضت و تحمل سختیها از وساویس نفسانی پاک نشود، جایگاه اسرار حق نگردد.
2. وقتی بخواهند خانهای نو بسازند، خانه کهنه را بهکلی ویران میکنند، پس تا مرارت بیخانگی و تحمل خرابیها نباشد، خانه نو ساخته نمیشود.
3. چاهی که آب گوارا دارد، هنگام حفر مدتها از آن گل بیرون میآید تا صاف و شفاف گردد.
4. کودکان از ترس حجامت زارزار میگریند، زیرا حکمت و مصلحت حجامت کردن را نمیدانند، درحالیکه مرد عاقل به حجامتگر پول میدهد و نیش حجامت را عزیز و گرانبها میشمرد، پس تا نیش حجامت و تحمل رنج و درد حجامت نباشد گوهر سلامتی حفظ نمیماند.
5. کشمکش و درگیری حمّالان را نگاه کن که چگونه بر سربردن بار سنگین با یکدیگر دعوا میکنند. همینطور است تلاش و کوشش انسان آگاه و بصیر.
چون گرانیها اساس راحت است |
|
تلخها هم پیشوای نعمتست |
حُفَّةِ الجَنّه بمکروهاتنا |
|
حفّةِ النیران مِن شهواتنا |
تخم مایهْ آتشت شاخ تر است |
|
سوختهْ آتش قرین کوثر است |
هر که در زندان قرین محنتی است |
|
آن جزای لقمهای و شهوتی است |
هر که در قصری قرین دولتی است |
|
آن جزای کارزار و محنتی است |
هر که را دیدی بز رو سیم فرد |
|
دان که اندر کسب کردن صبر کرد |
د/2 ب/1840 ببعد
عارف بیداردل نیز در این جهان بر سر حمل کردن بار امانت و عهد الهی و رفتار و کردار نیک بر یکدیگر پیشی میگیرند، زیرا به فرجام نیک آن آگاهاند. زحمتها و مشقّتها، پایه و اساس هر نوع آسایش و راحتی است و تلخیها نیز مقدمه شیرینی نعمتهاست. چنانکه باری تعالی در آیه 5 و6 سوره انشراح میفرماید:«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً / إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً »به یقین با (هر) سختی، آسانی است. / (آری) مسلّماً با (هر) سختی، آسانی است. پس با هر دشواری، آسانی است. مولانا میگوید: پذیرفتن رنج و مشقت، شرط توفیق است. «کاربین» کسی است که کار حق و راه حق را میداند. «گرانیها» یعنی رنجها. «پیشوای نعمت» یعنی مقدمه نعمت. مولانا به این حدیث نیز نظر دارد که: «حُفّت الجنّة بالمکاره و حُفّت النار بالشهوات»؛ بهشت در دشواریها بسته و پیچیده است و دوزخ در لذّتها و شهوترانیها. «شاختر» همان شهوات و لذات است که ما را به آتش میافکند؛ و «آتش» رنجهایی است که ما را به بهشت و آب کوثر میرساند. «زندان» دوزخ است. «قصر» قصرهای بهشت است که به مؤمنان وعده دادهاند. «کارزار و محنت» ریاضتها و رنجهای سالکان است که با نفس کارزار میکنند. «به زر و سیم فرد» یعنی بسیار ثروتمند؛ اما در اینجا ثروت معنوی و روحانی مورد نظر است. «صبر» مجاهده و ریاضت سالکان است.
بی سبب بیند، چو دیده شد گذار |
|
تو که در حسّی، سبب را گوشدار |
آن که بیرون از طبایع جان اوست |
|
منصب خرق سببها آن اوست |
بیسبب بیند نه از آب و گیا |
|
چشم چشمهْ معجزات انبیا |
این سبب همچون طبیب است و علیل |
|
این سبب همچون چراغ است و فتیل |
شب چراغت را فتیل نو بتاب |
|
پاک دان زینها چراغ آفتاب |
رو تو کهگل ساز بهر سقف خان |
|
سقف گردون را ز کهگل پاک دان |
د/2 ب/1846 ببعد
مولانا در این ابیات نتیجه و ثمره ریاضت و تحمل مشقّت سالکان را که همان مشاهده حقیقت بدون ابزار باشد، تصویر میکند و میگوید: ابزار مادی و این جهانی برای آنها (رهروان و واصلان به حق) ارزشی ندارد. «دید شد گذار» یعنی چشم بینا شد، بازشد. سالکی که از عالم حس و زندگی مادی فراتر رفته است، اگر چشمش هم کور شود باز با چشم باطن میبیند، ولی تو که هنوز اسیر این زندگی هستی، به سبب و ابزار (چشم) تکیه کن. «طبایع» چهار گونه سرشت یا مزاج را گویند. «جان بیرون از طبایع» روح مرد کامل است. چنین کسی ابزارها و سببها و روابط زندگی مادی را قبول ندارد و به آن تکیه نمیکند. «خرق» دریدن و پاره کردن است. مولانا میگوید: اگر چشم، چشمه معجزات انبیا را میبیند، بیسبب میبیند، نه با ابزاری به نام چشم که از مواد این جهانی پدید آمده است. مولانا، جویندگان ابزار و سبب را به «علیل» بودن یا به «چراغ» تشبیه میکند و میگوید: حقیقت مثل آفتاب است و فتیله نمیخواهد، یا مانند سقف آسمان است که به کاهگل و اندود نیاز ندارد. علم اسرار حق نیز از طریق اسباب ظاهر به دست نمیآید.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |