خانهْ آن دل که مانَد بیضیا |
|
از شعاع آفتاب کبریا |
تنگ و تاریک است چون جان جهود |
|
بینوا از ذوق سلطان ودود |
نه در آن دل تافت نور آفتاب |
|
نه گشاد عرصه و نه فتح باب |
گور خوشتر از چنین دل مر تو را |
|
آخر از گور دل خود برتر آ |
زندهای و زندهزاد ای شوخ و شنگ |
|
دم نمیگیرد تو را زین گور تنگ |
یوسف وقتی و خورشید سما |
|
زین چه و زندان برآ و رو نما |
یونست در بطن ماهی پخته شد |
|
مخلصش را نیست از تسبیح بد |
گر نبودی او مسبح بطن نون |
|
حبس و زندانش بدی تا یبعثون |
د/2 ب/3140 ببعد
مولانا رهروان حق و واصلان به حق را زنده و دل آنها را خانه خدا میداند و دل طاغیان و منکران را مانند گوری تاریک و عاری از هر نشانه زندگی میداند. «آفتاب کبریا» نور پروردگار است و شعاع آن جلوههای صفات حق است. «ضیا» نور ذاتی و اصلی است. دلهای اهل معنا از حق روشن است، ولی دلی که نور حق در آن نیست مانند درون منکران و دشمنان دین تاریک است. «سلطان ودود» خدای مهربان است که در آیه 90 سوره هود و آیه 14 سوره بروج این صفت را دارد. «بینوا از ذوق» یعنی بیبهره از معرفت و شناخت. «فتح باب» گشودن درهای آشنایی با حق، به روی مردان حق است. مولانا به بندگان خدا میگوید: دل ناآگاه و عاری از نور خدا همانند گور است؛ سعی کنید از این مرتبه پست و ظلمانی رهایی یابید. اگر کسی زنده به نور حق باشد، خانه دل هم برایش تنگ است. هر انسانی میتواند راهی به حقیقت و عالم غیب داشته باشد، به شرط آنکه خود را از زندان زندگی مادی برهاند؛ چنانکه یوسف(ع) از چاه درآمد و یونس(ع) با تسبیح و توجه به حق، از شکم ماهی بیرون آمد. «در بطن ماهی پخته شد» یعنی در مشغله زندگی مادی، نزدیک است که از میان برود. (در اینجا پختگی به معنای تکامل، منظور نیست) اگر یونس(ع ) تسبیحگوی خدا نبود تا قیامت در بطن نون (شکم ماهی) میماند. مضمون بیت از آیههای 143 و 144 سوره صافات است: «فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ : پس اگر نه این بود که او (در مدت عمرش و در شکم ماهى) از تسبیحگویان بود * حتما تا روزى که (مردم) برانگیخته مىشوند در شکم آن ماهى مىماند».
او به تسبیح از تن ماهی بجست |
|
چیست تسبیح آیت روز الست |
گر فراموشت شد آن تسبیح جان |
|
بشنو این تسبیحهای ماهیان |
د/2 ب/3148و3149
مولانا سؤال میکند که: این تسبیح چیست که این همه تأثیر دارد؟ و خود پاسخ میدهد: تسبیح نشانهای از روز ازل است؛ روزی که پیش از خلقت صوری، پروردگار از همه پرسید:»أَلست بربّکم قالوا بلی «
و با این سخن همه او را پروردگار خود دانستند. اکنون نیز همه باید در تأیید همان «بلی» او را تسبیح گویند. «آن تسبیح جان» همان «بلی» است که در روز اَلَست همه جانها گفتند. «ماهیان» این وجود صوری ما است که روح در آن مانند یونس زندانی است.
هر که دید الله را اللهی است |
|
هر که دید آن بحر را آن ماهی است |
این جهان دریاست و تن ماهی و روح |
|
یونس محجوب از نور صبوح |
گر مسبح باشد از ماهی رهید |
|
ورنه در وی هضم گشت و ناپدید |
ماهیان جان در این دریا پرند |
|
تو نمیبینی که کوری ای نژند |
بر تو خود را میزنند آن ماهیان |
|
چشم بگشا تا ببینیشان عیان |
ماهیان را گر نمیبینی پدید |
|
گوش تو تسبیحشان آخر شنید |
د/2 ب/3150 ببعد
«ماهی» کسی است که الله را با چشم دل میبیند و در دریای حقیقت شناور است. «روح» تا هنگامی که نور صبح حقیقت را نمیبیند، مانند یونس× در ماهی تن اسیر است. روح باید به حق توجه پیدا کند وگرنه میمیرد. مولانا از ماهیهای دیگر نیز سخن میگوید؛ آنها که زندگی جسمی دارند اما ذرّهای اسیر آن نیستند و همه وجود آنها «جان» است. در دریای هستی، ماهیان جان و مردان حق، بسیارند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |