ز آن که آدم، زآن عتاب، از اشک رست |
|
اشک تر باشد دم توبه پرست |
بهر گریه آمد آدم بر زمین |
|
تا بود گریان و نالان و حزین |
آدم از فردوس و از بالای هفت |
|
پای ما چان از برای عذر رفت |
گر ز پشت آدمی وز صُلب او |
|
در طلب می باش هم در طُلب او |
زآتش دل و آب دیده نُقل ساز |
|
بوستان از ابر و خورشید است باز |
تو چه دانی ذوق آب دیدگان |
|
عاشق نانی تو؛ چون نادیدگان |
گر تو این انبان زنان خالی کنی |
|
پر زگوهرهای اجلالی کنی |
طفل جان از شیر شیطان باز کن |
|
بعد از آنش با ملک انباز کن |
تا تو تاریک ملول و تیرهای |
|
دان که، با دیو لعین همشیرهای |
د/1 ب/1643 ببعد
حضرت آدم نافرمانی کرد و میوه ممنوع را خورد، پس مورد عتاب حق قرار گرفت و از بهشت به زمین فرستاده شود، اما آن قدر گریه کرد تا از کیفر الهی معاف شد. مولانا میگوید: برای کسی که توبه میکند، اشک ریختن مانند نفس کشیدن ضروری است. او از هبوط آدم تعبیر دلاویزی میکند و میگوید: بهشت در بالای هفت آسمان است و زمین که در پایین هستی است، مثل «پای ماچان» یعنی کفش کنِ بارگاه الهی محسوب میشود. آدم برای عذرخواهی از بالا به این پایین آمد تا رسم ادب به جای آورد و در کفش کن پروردگار بایستد و توبه کند. «صُلب» یعنی تیره پشت انسان؛ از صلب کسی، یعنی از نسل او. «طُلب» یعنی طالبان؛ در طلب او باش، یعنی به راه او برو. مولانا میگوید: آدم توبه کرد و باز به پروردگار پیوست، تو هم با سوز دل و با اشک ریختن میتوانی به پروردگار بپیوندی. این سوز دل و گریه مانند خورشید و ابر که بوستان را سرسبز میکند، موجب توفیق خواهد شد و شور و لذتی دارد که فقط آگاهان اسرار حق آن را میفهمند. تو که عاشق نان و اسیر علایق مادی هستی آن لذت را درک نمیکنی. «نادیدگان» کسی که بصیرت و آگاهی نسبت به حقایق ندارد. «در انبان» کنایه از شکم و یا بهطور کلی درون انسان است. «انبان زنان خالی کنی» تعبیری از ترک علایق مادی است. اگر علایق مادی را رها کنی، درونت پُر از گوهرهایی میشود که جلال و بزرگی حقیقی به تو خواهد داد.
سپس مولانا میگوید: جان، مانند کودک شیرخوار، از غذاهای مادی و این جهانی نیرو میگیرد اما این مزایا مانند شیری است که از پستان شیطان میتراود. اگر طفلِ جان را از شیر شیطان بگیری، میتوانی او را با عالم ملکوت مربوط کنی. تمام تاریکیها و دلتنگیها از این است که ما با شیطان هم کاسه و هم غذا هستیم و اگر علایق مادی را رها کنیم، شادمان خواهیم بود و اشک در راه خدا نیز اشک شادی خواهد بود. «همشیره» دو طفل را گویند که از یک پستان شیر بنوشند.
بانگ میزد کای خدای بینظیر |
|
بس که از شرم آب شد بیچاره پیر |
چون بسی بگریست و از حد رفت درد |
|
چنگ را زد بر زمین وخرد کرد |
گفت ای بوده حجابم از اله |
|
ای مرا تو راهزن از شاهراه |
ای بخورده خون من هفتاد سال |
|
ای ز تو رویم سیه پیش کمال |
ای خدای با عطای با وفا |
|
رحم کن بر عمر رفته در جفا |
داد حق عمری که هر روزی از آن |
|
کس نداند قیمت آن در جهان |
خرج کردم عمر خود را دم به دم |
|
در دمیدم جمله را در زیر و بم |
د/1 ب/2196 ببعد
ای خدا! من تحمل این همه لطف را ندارم. «حجاب» در اصطلاح هر چیزی را گویند که سالک را از ادراک حقیقت باز دارد، حتی عبادت بسیار پیر خطاب به چنگ میگوید: ای که هفتاد سال مرا از زندگی حقیقی دور کرده و در حقیقت مرا کشته و خونم را خوردهای و در برابر پروردگاری که کمال مطلق است رو سیاه کردهای! عمرم در راه ناحق صرف شد و تمام لحظههای زندگیام را در نوازندگی گذراندم.
آه کز یاد ره و پرده عراق |
|
رفت از یادم دم تلخ فراق |
وای کز ترّی زیر افگند خرُد |
|
خشک شد کشت دل من، دل بمُرد |
وای کز آواز این بیست وچهار |
|
کاروان بگذشت و بیگه شد نهار |
ای خدا! فریاد زین فریاد خواه |
|
دادخواهم، نه ز کس، زین دادخواه |
داد خود از کس نیابم جز مگر |
|
زآن که او از من به من نزدیکتر |
کین منی از وی رسد دم دم مرا |
|
پس ورا بینم، چو این شد کم مرا |
همچو آن، کو با تو باشد زر شُمر |
|
سوی او داری، سوی خود، نظر |
د/1 ب/2203 ببعد
«ره یا راه» در موسیقی به معنای مقام یا پرده است. «پرده عراق» نام یکی از دوازده پرده موسیقی قدیم است. معنای بیت این است که: آن قدر در اندیشه نواختن پردههای گوناگون بودم که فراق حق و جدایی و دوری از اصل هستی را فراموش کردم. «زیر افگند» یکی از مقامات موسیقی است که دو شعبه خرد و بزرگ برای آن قائل بودهاند. در موسیقی کهن، نواختهای زیر، بم، اقرب به زیر و اقرب به بم، هریک را بهگونهای از طبایع منسوب میدانستهاند و زیر افگند خرد را به طبیعت رطوبی نسبت میدادهاند و «ترّی زیر افگند خُرد» با توجه به همین اعتقاد و به معنای لطافت و نرمی این پرده استـ پیر صاحب چنگ میگوید: اگر چه این پرده زیر افگند بسیار لطیف و تر است، اما کشتزار دل من از آن خشکید و در آن نهال معرفت حق بارور نشد. هر یک از دوازده پرده موسیقی دو شعبه دارد و منظور «این بست و چهار» شعبههای دوازده مقام است. پیر نادم میگوید: من از راه ماندم و به معرفت حق نرسیدم. فرصتها از دست رفته و اشتغال به امر این جهانی (نوازندگی و خوانندگی) مرا از حق دور کرده است. پیر از خود شکایت دارد و از دست خود به کسی پناه میبرد که از خودش به او نزدیکتر است و در قرآن فرموده است: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ? وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» سوره ق /آیه 16
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |