هین مکن زین پس فراگیر احتراز |
|
که ز بخشایش در توبه است باز |
توبه را از جانب مغرب دری |
|
باز باشد تا قیامت بر وری |
تا ز مغرب بر زند سر آفتاب |
|
باز باشد آن در از وی رو متاب |
هست جنت را ز رحمت هشت در |
|
یک در توبه است زآن هشت ای پسر |
آن همه گه باز باشد گه فراز |
|
وآن در توبه نباشد جز که باز |
هین غنیمت دار در باز است زود |
|
رخت آنجا کش به کوری حسود |
د/4 ب/2504 ببعد
موسی به فرعون میگوید: از طغیان و مقابله با حق احتراض کن. تا هنگامی که آفتاب از باختر برآید و تا دنیا دنیاست، خدا توبه را میپذیرد. ای پسر! بهشت هشت در دارد که یکی از آن هشت در، در توبه است. درهای دیگر بهشت گاهی باز است و گاهی بسته، اما در توبه همواره بازاست. به هوش باش و فرصت غنیمت شمار که در توبه بازاست؛ تو نیز به کوری چشم حسودان بیدرنگ بدانجا کوچ کن.
آن یکی الله میگفتی شبی |
|
تا که شیرین میشد از ذکرش لبی |
گفت شیطان آخر ای بسیارگو |
|
این همه الله را لبیک کو |
مینیاید یک جواب از پیش تخت |
|
چند الله میزنی با روی سخت |
او شکسته دل شد و بنهاد سر |
|
دید در خواب او خضر را در خضر |
گفت هین از ذکر چون وا ماندهای |
|
چون پشیمانی از آن کشخواندهای |
گفت لبیکم نمیآید جواب |
|
زان همیترسم که باشم رد باب |
گفت آن الله تو لبیک ماست |
|
و آن نیاز و درد و سوزت پیکماست |
حیلهها و چارهجوییهای تو |
|
جذب ما بود و گشاد این پای تو |
ترس و عشق تو کمند لطف ماست |
|
زیر هر یا رب تو لبیکهاست |
د/3 ب/189 ببعد
مولانا در جایی دیگر از مثنوی میگوید: اینکه پروردگار راه دعا را بر ما میگشاید، جواب او به دعای ماست؛ دراینجا این مضمون را روشنتر و بازتر بیان میکند. «با روی سخت» یعنی با سماجت و پررویی. «خِضر» همان معلم حضرت موسی(ع) و ساقی آب حیات است. و «خُضرَ» یعنی سبزهزار. «از آن کش خواندهای» یعنی ازآنرو که خدا را خواندهای. «رد باب» مردود درگاه حق. خضر چون مرد واصل به حق است، از جانب حق پاسخ میدهد. «لبیک ما» یعنی لبیک خدا. «جذب ما بود» اشاره به این معناست که تا کششی از جانب حق نباشد، کوشش بنده به وصال نمیانجامد. نکته ظریفتر آن که، اگر کشش الهی و جذبه حق نباشد، کوششی (حال دعایی) وجود ندارد. مولانا میگوید: ترس از خدا و عشق به خدا، هر دو کششی از جانب حق هستند و خدا به دعا و زاری مرد حق همواره پاسخ میدهد. «یار بی زو شصت لبیک از خدا».
جان جاهل زین دعا جز دور نیست |
|
زآن که یا رب گفتنش دستور نیست |
بر دهان و بر دلش قفل است و بند |
|
تا ننالد با خدا وقت گزند |
داد مر فرعون را صد ملک و مال |
|
تا بکرد او دعوی عز و جلال |
در همه عمرش ندید او درد سر |
|
تا ننالد سوی حق آن بدگهر |
داد او را جمله ملک این جهان |
|
حق ندادش درد و رنج و اندهان |
درد آمد بهتر از ملک جهان |
|
تا بخوانی مر خدا را در نهان |
خواندن بی درد از افسردگیست |
|
خواندن با درد از دل بردگیست |
آن کشیدن زیر لب آواز را |
|
یاد کردن مبدا و آغاز را |
آن شده آواز صافی و حزین |
|
ای خدا وی مستغاث و ای معین |
د/3 ب/198 ببعد
توجه به حق، نیازمند کششی از جانب اوست. روح و روان انسان نادان از حقیقت این نیایش به دور است، زیرا نادان مجاز به ذکر حق نیست؛ البته چون معرفت ندارد، نمیتواند نیایش کند. بر دهان و قلب انسان نادان، قفلی از هوا و حماقت نهاده شده تا به هنگام اضطرار و گزند به درگاه خدا ناله سر ندهد. این مطلب اشاره دارد به آیه 7 سوره بقره که: «خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ »خداوند بر دلهاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده و بر دیدگانشان پردهاى است و آنان را عذابى بزرگ است. شکوه و قدرت فرعون نیز قهر الهی است، چون اشتغال به دنیا، او را از توجه به حق بازداشت. او در سراسر زندگی به هیچ گرفتاری و یا درد سری مبتلا نشد تا مبادا به درگاه الهی ناله سردهد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |