ای خنک چشمی که آن گریان اوست |
|
وی همایون دل که آن بریان اوست |
آخر هر گریه آخر خندهای است |
|
مرد آخر بین مبارک بندهای است |
هر کجا آب روان، سبزه بود |
|
هر کجا اشکی روان، رحمت شود |
باش چون دولاب نالان چشم تر |
|
تا زصحن جانت بر روید خُضر |
اشک خواهی، رحم کن بر اشکبار |
|
رحم خواهی، بر ضعیفان رحم آر |
د/1 ب/822 ببعد
زاری نشانه درد است و درد حکایت از آگاهی بنده و آشنایی به حقایق دارد. «دولاب» چرخی است که با آن آب از چاه میکشیدند. هنگام کشیدن آب بر اثر سنگینی دلوهای آب، در چرخ، سایش و صدایی بلند میشد. این سایش و صدا را مولانا به ناله تشبیه مینماید و میگوید: دولاب نالان است، چون از دلو آب هنگام کشیدن آب به بالا آب میریزد. مولانا این ریزش آب از دلو را به اشک و چشم تر تشبیه میکند. او میگوید: اگر همانند دولاب نالان گریه کنی و برای او اشک بریزی، در جان تو سبزی و خرمی پدید میآید و شادی معرفت حق و مشاهده حقایق غیبی را ادراک خواهی کرد. «اشک خواهی» یعنی اگر آن زاری، نشان دهنده معرفت را میخواهی باید که رحم آوری بر ناتوانان و اشکباران. این کلام مولانا مضمونی از حدیث است که: «انّمایرحُم الله من عباده الرٌحماء، ارحم مَن فی الارض یرحمک مَن فی السماء؛ همانا خدا به بندگان رحیم و دلسوز، رحم و شفقت میورزد، به زمینیان رحم کن تا آسمانیان به تو رحم کنند.»
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |