( 3070)هر که زیشان گفت از عیب و گناه |
|
وز دل چون سنگ وز جان سیاه |
( 3071)وز سبکداری فرمانهای او |
|
وز فراغت از غم فردای او |
( 3072)وز هوس وز عشق این دنیای دون |
|
چون زنان مر نفس را بودن زبون |
( 3073)وآن فرار از نکتههای ناصحان |
|
وآن رمیدن از لقای صالحان |
( 3074)با دل و با اهل دل بیگانگی |
|
با شهان تزویر و روبهشانگی |
( 3075)سیر چشمان را گدا پنداشتن |
|
از حسدشان خفیه دشمن داشتن |
( 3076)گر پذیرد چیز تو گویی گداست |
|
ور نه گویی زرق و مکرست و دغاست |
( 3077)گر در آمیزد تو گوییطامع است |
|
ور نه گویی در تکبرمولع است |
( 3078)یا منافقوار عذر آری که من |
|
ماندهام در نفقهْ فرزند و زن |
( 3079)نه مرا پروای سرخاریدن است |
|
نه مرا پروای دینورزیدن است |
( 3080)ای فلان ما را به همت یاد دار |
|
تا شویم از اولیا پایان کار |
( 3081)این سخن نی هم ز درد و سوز گفت |
|
خوابناکی هرزه گفت و باز خفت |
( 3082)هیچ چاره نیست از قوت عیال |
|
از بن دندان کنم کسب حلال |
هر که ز یشان: یعنی هریک از ایشان یا همهْ ایشان «ایشان» مقصود پیمبران یا اولیاست.
سبک دارى: یعنی سهل انگاری و آسانگیری، ارزش ننهادن، بىاهمیت فرض کردن.
او: مرجع هر دو ضمیر را مىتوان «خدا» گرفت و مىتوان ضمیر دوم را به «بنده» ارجاع داد، هر چند در لفظ نیامده است.
فراغت از غم فردای او: یعنی نگران قیامت نبودن و به آن فکر نکردن.
لقاى صالحان: یعنی دیدار مردان حق و بهرهمندی از هدایت آنها، دیدار خاصان خدا و از آنان پند نیوشیدن.
شهان: کنای از پیمبران و اولیاومردان حقند.
روبه شانگى: یعنی خدمت دروغین؛ تظاهر به خدمت و کوچکی، کنایه از ظاهر سازى و تزویر .
سیر چشم: یعنی بینیاز از منافع و ظواهر زندگی مادی. کنایه از بىاعتنا به نعمت این جهان، مقابل گرسنه چشم.
دغا: به معنای حیله و نیرنگ است.
خُفیَه: پنهانى، نهانى، درون.
زَرق: تزویر.
در آمیختن: آمیزش داشتن. کنایه از دوستى و آشنایى نمودن.
مولَع: یعنی حریص، آزمند.
نفقه: هزینه، خرج روزانه.
خوابناک: خواب آلود، که در خواب است.
از بن دندان: در این بیت به معنى از رضاى خاطر، به رضا و رغبت.
ضلال: گمراهى.
چاره بودن: گزیر بودن، صرف نظر کردن، در گذشتن.
( 3070) هر کس از گناه و عیب آنها یاد آورى نموده از دل چون سنگ و از جان سیاه آنان گفت. ( 3071) از اینکه فرمانهاى خدایى را سبک گرفته و از غم فردا فراغت دارند. ( 3072) از هوس و عشق دنیا و زبونى نفس زنانه آنان. ( 3073) و آن فرارى که از گفته ناصحان داشته و از ملاقات صالحان همىرمند. ( 3074) با دل و اهل دل بیگانه و با شاهان رفتارشان چون روبهان با تزویر است. ( 3075) همانها که سیر چشمان را گدا پنداشته و از حسد در پنهانى آنان را دشمن مىدارند. ( 3076) آرى اینها صفات تو است که مىگویم اگر آن سیر چشم چیزى از تو قبول کند گویى گدا است و اگر نپذیرد مىگویى تزویر و مکر و ریا است. ( 3077) اگر با تو آمیزش کند گویى طمع دارد و اگر دورى گزیند گویى متکبر است. ( 3078) منافق وار متعذر هستى که من در تهیه نفقه زن و فرزند درماندهام. ( 3079) نه مجال سر خاریدن دارم و نه وقت پرداختن بدین و آئین. ( 3080) مىگویى اى فلان همتى کن که من هم عاقبت بخیر شده و در جرگه اولیا باشم. ( 3081) این سخن هم از روى درد و سوز دل گفته نشده چون شخص خواب آلوده یاوهاى گفت و بخواب رفت. ( 3082) مىگوید لابدم قوت عیال خود را تهیه کنم و بهمین جهت با جدیت کسب حلال مىکنم.
مولانا مانند بسیاری از مردان، پیروی از هوای نفس را به کار زنان تشبیه میکند و موارد بسیاری در مثنوی هست که نفس و زن را مشابه یکدیگر میبیند. روی سخن مولانا با کسانی است که خرج زن و بچه را بهانه کردهاند تا دین را زیر پا بگذارند. مولانا میگوید: سخن دنیاپرست از سر دلسوزی نیست. دنیا پرست میگوید: من ناچارم که صمیمانه دنبال کسب و کار حلال باشم. مولانا فقط به مردان حق میگوید: که ما را با توجه معنوی و باطنی خود، به یاد داشته باشید.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |