"حیات طیبه"، زندگی درونی و معنوی مردان حق
( 3111)جز مگر پیری که از حق است مست |
|
در درون او حیات طیبه است |
( 3112)از برون پیر است و در باطن صبی |
|
خود چه چیزست آن ولی و آن نبی |
( 3113)گر نه پیدایند پیش نیک و بد |
|
چیست با ایشان خان را این حسد |
( 3114)ور نمیدانندشان علم الیقین |
|
چیست این بغض و حیلسازی و کین |
( 3115)ور بدانندی جزای رستخیز |
|
چون زنندی خویش بر شمشیر تیز |
( 3116)بر تو میخندد مبین او را چنان |
|
صد قیامت در درونستش نهان |
( 3117)دوزخ و جنت همه اجزای اوست |
|
هرچه اندیشی تو او بالای اوست |
( 3118)هرچه اندیشی پذیرای فناست |
|
آنکه در اندیشه ناید آن خداست |
حیات طَیِّبَه: زندگى پاکیزه و خوش، کنایت از آرامش. مأخوذ است از آیه «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً: هر که کارى نیکو کند از زن و مرد و مؤمن باشد هر آینه زنده خواهیم داشت او را زندگانى پاکیزه.»[1]
صَبى: کودک، و در اینجا کنایه از جوان و شاداب است.
دانستن: شناختن.
پیدا: شناسا، شناخته.
حسد کردن خسان: «وَ الجاهِلُونَ لِأهلِ العِلمِ أعداءٌ.»[2]
علم الیقین: بدرستى، چنان که باید.
خود را بر شمشیر تیز زدن: قدرت مردان حق یا قهر الهی است.
صد قیامت: مولانا در برخى ابیات مثنوی «قیامت» را کنایه از ولى کامل مىداند:
چون تو اسرافیلِ وقتى راست خیز رستخیزى ساز پیش از رستخیز
هر که گوید کو قیامت؟ اى صنم خویش بنما که قیامت نک منم
در نگر اى سایلِ محنت زده زین قیامت صد جهان افزون شده
1481- 1479 / د /4
پس محمّد صد قیامت بود نقد ز آن که حل شد در فناى حلّ و عقد
750 / د /6
( 3111) مگر آن پیرى که مست حق است و در درون او حیات طیبه جاى گرفته. ( 3112) از ظاهر پیرند و از باطن جوان آنها اولیا و انبیا هستند. ( 3113) اگر اینها در نظر نیک و بد پیدا نیستند پس چرا این همه پست فطرتان به آنان حسد مىورزند. ( 3114) اگر یقین بوجود آنها ندارند این کینه و بغض و حیلهگرى نسبت به آنها از کجا است. ( 3115) از طرفى اگر اینها بروز رستاخیز عقیده دارند چرا با آنها ضدیت کرده و خود را بدم شمشیر تیز مىدهند. ( 3116) او همان ولى و نبى بروى تو مىخندد فقط ظاهر او را نگاه مکن زیرا در درون او صد قیامت پنهان است. ( 3117) جنت و دوزخ از اعضاء و تابعین او هستند و هر چه تصور کنى او بالاتر از آنست ( 3118) هر چه را که تو تصور کنى فنا پذیر است و آن که در اندیشه نمىآید خداى یگانه است .
"پیری که از حق مست است"، مردی است که به کمال روحانی رسیده است. پروردگار در سورهْ نحل، دربارهْ مردان و زنان نکوکار و مؤمنان حقیقی فرموده است: « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً » مولانا میگوید: این "حیات طیبه"، زندگی درونی و معنوی مردان حق است که آنها را از عوارض پیری و سالمندی هم بیآسیب میکند. در ادامه میگوید: مردم دنیاپرست هم این مردان حق را خوب میشناسند و به همین دلیل، به آنها حسد میورزند. حسودان میدانند که مردان حق، عالم به علمالیقینند و تکیهْ آنها به پروردگار، خلل نمیپذیرد. مولانا میگوید: مقابله دنیاپرستان با قدرت حق و مردان حق، به این دلیل است که آنها به رستاخیز و کیفر آن دنیا معتقد نیستند. دو بیت بعد، توصیف پیر است که همت و توجه باطنی او میتواند دشمنان حق را گرفتار "صد قیامت" کند و هر چه اندیشی تو، او بالای اوست.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |