بارالها! به عزّت و جلالت سوگند، چنان تو را دوست دارم که شیرینی آن، در دلم استوار گشته است . هرگز جان های کسانی که تو را به یگانگی می پرستند، به این باور نمی رسند که تو دوستانت را دشمن می داری. [امام علی علیه السلام ـ در نیایشش ـ]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(328)
شنبه 94 مرداد 3 , ساعت 11:32 عصر  

قصّه جوحى و آن کودک که پیش جنازه پدر خویش نوحه مى‏کرد

خانه گِِل

 

( 3127)کودکی در پیش تابوت پدر

 

زار می‌نالید و بر می‌کوفت سر

( 3128)کای پدر آخر کجاات می‌برند

 

تا تو را در زیر خاکی آورند

( 3129)می‌برندت خانه‌ای تنگ و زحیر

 

نی در او قالی و نه در وی حصیر

( 3130)نی چراغی در شب و نه روز نان

 

نه در او بوی طعام و نه نشان

( 3131)نی درش معمور نی بر بام راه

 

نی یکی همسایه کو باشد پناه

( 3132)چشم تو که بوسه‌گاه خلق بود

 

چون شود در خانه‌ْ کور و کبود

( 3133)خانه‌ْ بی‌زینهار و جای تنگ

 

که در او نه روی میماند نه رنگ

( 3134)زین نسق اوصاف خانه می‌شمرد

 

وز دو دیده اشک خونین می‌فشرد

( 3135)گفت جوحی با پدر ای ارجمند

 

والله این را خانه‌ْ ما می‌برند

( 3136)گفت جوحی را پدر ابله مشو

 

گفت ای بابا نشانی‌ها شنو

( 3137)این نشانی‌ها که گفت او یک به یک

 

خانه‌ْ ما راست بی‌تردید و شک

( 3138)نه حصیر و نه چراغ و نه طعام

 

نه درش معمور و نه صحن و نه بام

( 3139)زین نمط دارند بر خود صد نشان

 

لیک کی بینند آن را طاغیان

 این لطیفه را مرحوم فروزانفر از الاغانى، محاضرات راغب، المحاسن و المساوى ابراهیم بن محمد بیهقی و لطایف عبید زاکانى آورده‏اند.[1] اما در الاغانى آمده است على بن زید، کاتب عباس بن مأمون، از ابن دراج مى‏پرسد: از نادره‏ها براى من چه دارى؟ به هر حال، چون نوشته عبید فارسى است با آن که متأخر است عین آن را مى‏آوریم: «جنازه‏اى را بر راهى مى‏بردند، درویشى با پسر بر سر راه ایستاده بودند. پسر از پدر پرسید که بابا در اینجا چیست؟ گفت آدمى. گفت کجایش مى‏برند؟ گفت به جایى که نه خوردنى باشد و نه نوشیدنى، نه نان و نه آب، نه هیزم، نه آتش، نه زر، نه سیم، نه بوریا، نه گلیم. گفت بابا مگر به خانه ما مى‏برندش.»[2]

جوحى: بعضى او را شخصیتى واقعى پنداشته و گویند از قبیله فزاره بود و «ابو الغُصن» کنیت داشت و با ابو مسلم خراسانى معاصر. جُحى در حماقت مثل است. چنان که گویند: «أحمَقُ مِن جُحى.» و بعضى گویند شخصیتى افسانه‏اى است و بعضى او را با ملا نصر الدین یکى مى‏دانند. نام «جُحا» در ادبیات منظوم و منثور فارسى فراوان آمده است. [3]

کودکى در پیش تابوت: در هر دو مأخذ، نوحه کننده زن است. نالیدن کودک پیش تابوت از تصرفهاى مولاناست.

زَحیر: زشت، بد، تنگ و تاریک.

نشان: اثر. چیزى که بنمایاند آن جا خوردنى است.

معمور: آباد.

کور و کبود: در این بیت کنایه از تاریک و تنگ ناپسند است.

بى‏زینهار: که در آن جاى امان نیست.

نَسَق: نمط، گونه.

( 3127) کودکى در پیش تابوت پدر زار زار گریه مى‏کرد و دست بسر مى‏کوبید. ( 3128) مى‏گفت اى پدر تو را بکجا مى‏برند؟ مى‏برند که بزیر خاک بسپارند. ( 3129) تو را بیک خانه تنگ و خالى مى‏برند که نه قالى دارد و نه حصیر. ( 3130) نه در شب چراغ در آن هست و نه در روز نان و نه نشانى و بویى از طعام در آن جا پیدا مى‏شود. ( 3131) نه در درستى دارد نه سقف و بام‏ صحیح و نه براى روشنایى روزنه‏اى دارد نه در آن جا نه براى مهمان آب چاه هست و نه همسایه‏اى دارد که پناه آن باشد. ( 3132) بدن تو که بوسه گاه مردم بود در یک همچو خانه تنگ و تاریکى چه خواهد شد. ( 3133) در چنین خانه بى‏امان و تنگى البته رنگ و روئى نخواهد ماند. ( 3134) باین طور اوصاف خانه را شمرده و اشک از دیده‏گانش جارى مى‏شد. ( 3135) جوحى که مسخره‏اى بود بپدرش گفت پدر بخدا این جنازه را خانه ما مى‏برند. ( 3136) پدرش گفت ابلهانه حرف مزن جوحى گفت بابا جان نشانیها را گوش بده‏. ( 3137) این نشانیها را که گفت همگى بدون شبهه نشانى خانه ما است‏. ( 3138) همان خانه ما است که نه حصیر دارد نه چراغ نه طعام نه درش درست است نه سقف و بام درستى دارد. ( 3139) بلى اشخاص در خودشان صد نشان از این قبیل دارند ولى کسانى که از حد خود تجاوز کرده‏اند کى این نشانیها را خواهند دید .

مولانا دل ناآگاه و عاری از نور خدا را با گور قیاس می‌کند و به انسان‌ها می‌گوید: از این گِل خانه و مرتبه پست مادی درآیید. خانه زشت و تاریک، خانه سرگشتگی‌، خانه‌ای که آثار زندگی و صفات حیاتی در او نیست، مانند درون منکران. در حقیقت مضمون این ابیات توصیف انسان های بی ایمان است که چون نور ایمان در دل ندارند دلهاشان تاریک است، و بى‏بهره از لذتهاى روحانى و خوراکهاى معنوى.

          روزى بى‏رنج جو و بى‏حساب             کز بهشتت آورد جبریل سیب‏

          بلکه رزقى از خداوند بهشت             بى‏صداعِ باغبان بى‏رنجِ کِشت‏

2541- 2540 / د /3



[1] - (مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، ص 77)

[2] - (رساله دلگشا، ص 144)

[3] - (مجمع الامثال میدانى)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 245 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401871 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]