صبر،«بهشت» لقای حق است
( 3156)صبر کردن جانِ تسبیحات تست |
|
صبر کن کانست تسبیح درست |
( 3157)هیچ تسبیحی ندارد آن درج |
|
صبر کن الصبر مفتاح الفرج |
( 3158)صبر چون پول صراط آن سو بهشت |
|
هست با هر خوب یک لالای زشت |
( 3159)تا ز لالا میگریزی وصل نیست |
|
زآنک لالا را ز شاهد فصل نیست |
( 3160)تو چه دانی ذوق صبر ایشیشه دل |
|
خاصه صبر از بهر آن نقش چگل |
صبر کردن: کنایه از بریدن از هواهاى نفسانى.
درج: رتبت، پایه.
الصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَج: شکیبایى کلید گشایش است.
لالا: غلام، بنده. «لالا» ها بیشتر از سیاهان بودند و در خدمت دختر بچگان و عروسان گمارده مىشدند.
شاهد: کنایه از زیبا رو.
شیشه دل: کنایه از کم طاقت که تاب تحمّل ریاضت ندارد،چنین کسی لطف صبر را درک نمیکند.
نقش چگل: کنایه از زیباى چگل، و چگل شهرى بود در ترکستان که زیبایان آن معروف بودند.
( 3156) تسبیح تو عبارت از چیست؟ جان تسبیحهاى تو صبر و بردبارى است صبر کن که تسبیح درست همانست . ( 3157) هیچ تسبیحى بدرجه صبر نمىرسد صبر کن که صبر کلید گشایش است . ( 3158) صبر مثل پل صراط است که آن طرفش بهشت واقع شده البته هر خوب رویى یک لله و خدمتکار زشتى دارد . ( 3159) تا تو از لله مىگریزى وصل براى تو میسر نیست چرا که شاهد همواره قرین لله زشت رواست . ( 3160) تو نازک دل چه خبر دارى که لذت صبر چیست؟ خاصه بردبارى که براى آن شوخ چگل باشد .
«صبر» علاوه بر تحمل دشواریهای راه حق، فراموش کردن همه چیز جز حق است. چنین صبری است که: «جان تسبیحات توست» یعنی مهمترین یاد خدا همین است که همه چیز را در راه خدا فراموش کنی. این صبر، کلید گشایش کارهاست. «بهشت» لقای حق است و همانطورکه گذشتن بر پل صراط و از فراز شعلههای دوزخ دشواری دارد، صبر نیز تلخ و دشوار است، اگر جمال حق را میخواهی، صبر را باید بپذیری و تحمل کنی صبر برای مشاهده جمال حق با همه سختیهایش شیرین است.
( 3161)مرد را ذوق از غَزا و کرّ وفرّ |
|
مر مُخَنّث را بود ذوق از ذَکَر |
( 3162)جز ذکر نه دین او و ذکر او |
|
سوی اسفل برد او را فکر او |
( 3163)گر برآید تا فلک از وی مترس |
|
کو به عشق سفل آموزید درس |
( 3164)او به سوی سفل میراند فرس |
|
گرچه سوی علو جنباند جرس |
( 3165)از علمهای گدایان ترس چیست |
|
کان علمها لقمه نان را رهیاست |
مرد: در اینجا کسی است که دشواری راه حق را میپذیرد .
مخنّث: نامردی است که به پستیهای زندگی مادی دل میسپارد.
اسفل: یعنی پستی، فرودین.
سوی اسفل بُرد او را: یعنی او را به کارهای پست و هوای نفس مشغول کرد.
سوی عُلو جنبانید جَرَس: یعنی مدعی است که به سوی بالا میرود و در تعالی است.
فرس راندن: کنایه از تاختن.
جرس جنباندن: کنایه از بانگ و فریاد کردن.
گدایان: کسانی هستند که در راه حق به جایی نرسیدهاند و از ابراز وجودشان نباید ترسید؛ اینها را با متاع این دنیا میشود آرام کرد و اگر «عَلم» بردارند برای همین است.
علمهاى گدایان: علمهایى که درویشان بر دوش مىگرفتند و براى گدایى گرد شهر مىگردیدند. گاهى علمدار با طبل زن همراه بود.
( 3161) مرد از جنگ و چکاچک شمشیر و کر و فر لذت مىبرد و مخنث از ذکر خوشحال مىگردد. ( 3162) آرى مخنث فکر و ذکرش فقط در اطراف ذکر طواف مىکند زیرا که فکرتش او را رو به اسفل برده است. ( 3163) اگر دیدى که او بالاى فلک رفته است واهمه نکن چرا که او درس خود را به اشتیاق مرتبه پست آموخته است. ( 3164) او اگر چه زنگ خود را براى بالا رفتن همىزند ولى اسبش را بپائین همىراند. ( 3165) علمهاى گدایان ترس ندارد چرا که آنها محتاج لقمه نان هستند.
مولانا بر این مطلب پافشاری دارد که اگر مردان راه حق را که همیشه آماده دستگیرى تواند نمىشناسى باید با صبر و ریاضت از خدا بخواهى تا توفیق را نصیبت گرداند. رسیدن بدان نعمت همراه با تحمل این مشقت است. در این راه مردانه باید راه پیمود و سخنان دنیا پرستان را نباید شنود. چنان که قرآن کریم فرماید: « وَ اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى اَلْخاشِعِینَ: و یارى خواهید از صبر و نماز و آن همانا گران است جز بر فروتنان.»[1]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |