دانشمند زنده است؛ اگر چه مرده باشد . نادان مرده است؛ اگر چه زنده باشد . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(334)
جمعه 94 مرداد 30 , ساعت 11:15 عصر  

قصّه اعرابى و ریگ در جوال کردن

و ملامت کردن ِآن فیلسوف او را

علم ظاهر و بی‌حاصلی آن

( 3187)یک عرابی بار کرده اشتری

 

دو جوال زفت از دانه پری

( 3188)او نشسته بر سر هر دو جوال

 

یک حدیث ‌انداز کرد او را سال

( 3189)از وطن پرسید و آوردش بگفت

 

واندر آن پرسش بسی درها بسفت

( 3190)بعد از آن گفتش که این هر دو جوال

 

چیست آکنده بگو مصدوق حال

( 3191)گفت اندر یک جوالم گندم است

 

در دگر ریگی نه قوت مردم است

( 3192)گفت تو چون بار کردی این رمال

 

گفت تا تنها نماند آن جوال

( 3193)گفت نیم گندم آن تنگ را

 

در دگر ریز از پی فرهنگ را

( 3194)تا سبک گردد جوال و هم شتر

 

گفت شاباش ای حکیم اهل وحر

( 3195)این چنین فکر دقیق و رای خوب

 

تو چنین عریان پیاده در لغوب

( 3196)رحمش آمد بر حکیم و عزم کرد

 

کش بر اشتر بر نشاند نیک‌مرد

( 3197)باز گفتش ای حکیم خوش‌سخن

 

شمه‌ای از حال خود هم شرح کن

( 3198)این چنین عقل و کفایت که توراست

 

تو وزیری یا شهی بر گوی راست

( 3199)گفت این هر دو نیم از عامه‌ام

 

بنگر اندر حال و اندر جامه‌ام

( 3200)گفت اشتر چند داری چند گاو

 

گفت نه این و نه آن ما را مکاو

( 3201)گفت رختت چیست باری در دکان

 

گفت ما را کودکان و کو مکان

( 3202)گفت پس از نقد پرسم نقد چند

 

که توی تنهارو و محبوب‌پند

( 3203)کیمیای مس عالم با توست

 

عقل و دانش را گوهر تو بر توست

( 3204)گفت والله نیست یا وجه العرب

 

در همه ملکم وجوه قوت شب

( 3205)پا برهنه تن برهنه می‌دوم

 

هر که نانی می‌دهد آن‌جا روم

( 3206)مر مرا زین حکمت و فضل و هنر

 

نیست حاصل جز خیال و درد سر

( 3207)پس عرب گفتش که رو دور از برم

 

تا نبارد شومی تو بر سرم

( 3208)دور بر آن حکمت شومت ز من

 

نطق تو شومست بر اهل زمن

( 3209)یا تو آن سو رو من این سو می‌دوم

 

ور تو‌را ره پیش من وا پس روم

( 3210)یک جوالم گندم و دیگر ز ریگ

 

به بود زین حیله‌های مردریگ

( 3211)احمقی‌ام پس مبارکاحمقی است

 

که دلم با برگ و جانم متقی است

( 3212)گر تو خواهی کت شقاوت کم شود

 

جهد کن تا از تو حکمت کم شود

مرحوم فروزانفر قصّه را از عیون الاخبار و ذیل «زهر الآداب» آورده‏اند. [1] داستان بدین صورت که مولانا آورده میان عامه مشهور است و دنباله‏اى نیز دارد و آن اینکه مرد گفته پند دهنده را کار نبست و دو تاى بار خود را همچنان از ریگ و گندم پر کرد و به راه افتاد و شب هنگام به کلبه‏اى رسید. باران وى را فرو گرفت و ناچار به کلبه رفت و چون براى هر دو بار او جا نبود یک تاى بار را که پر از ریگ بود بر در کلبه نهاد و در را بست و بخفت. دزدى بدان جا رسید و تاى بار را با خود برد. بامدادان روستایى از کلبه در آمد و تاى بار را ندید با خود گفت اگر گفتار آن مرد دانشمند را کار بسته بودم نیم گندمم را از دست داده بودم.

حدیث انداز: در فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوى «پر گو» معنى شده

لُغُوب: ماندگى. خستگى. « وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ.»[2]

احمقى‏ام...: چنان که در حدیث است: «دَخَلتُ الجَنَّةَ فَإذا أکثَرُ اَهلِها البُله.»[3] و در معانى الاخبار صدوق و قرب الاسناد از امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) آمده است که «دَخَلتُ الجَنَّةَ فَرَأیتُ أکثَرُ اَهلِها البُله.» راوى از امام مى‏پرسد أبله کیست؟ فرمود: «العاقِلُ فِى الخَیرِ وَ الغافِلُ عَن الشَّرِ. الَّذِى یَصُوُم فِى کُلِّ شَهرٍ ثَلاثَة أیّام.»[4]

 مولانا پس از اشاره به علم ظاهر و بی‌حاصلی آن، به مناسبت، کلام حکایت اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن فیلسوف اورا‌، می‌آورد. عربی صحرانشین بر پشت شترخود باری نهاده بود؛ یک جوال پر گندم و جوال دیگر پر ریگ، خود نیز روی جوال‌ها نشسته بود. در این هنگام شخص پرگویی که فیلسوف می‌نمود، پیش آمد و از او پرسید: در این دو جوال چیست؟ مرد عرب گفت: یکی گندم و دیگری ریگ. فیلسوف گفت: چرا در جوال ریگ کرده‌‌ای. مرد گفت: برای این‌که تعادل بار حفظ شود. فیلسوف گفت: می‌خواستی بار گندم را دو بخش کنی، تا هم وزن بارت سبک‌تر شود و هم تعادل برقرار گردد. مرد عرب چنین کرد و بر فیلسوف تحسین نمود، و از او پرسید تو حکیم با فضلی هستی. بگو شاهی، یا وزیری و با این دانش چرا پیاده می‌روی؟ فیلسوف گفت: شخص عادی هستم‌؛ نه شاهم و نه وزیر. مرد عرب پرسید: راستش را بگو؛ چند رأس شتر و گاو داری. فیلسوف گفت: "اصلاً نه گاوی دارم و نه شتری. مرد گفت: چه اجناسی در مغازه داری؟ فیلسوف گفت: چه دکانی، چه مغازه‌ای، هیچ ملکی ندارم. مرد گفت: درهم و دینار چقدر داری. فیلسوف گفت: دست از سرم بردار؛ من به نان شبم محتاجم‌، تا چه برسد به پول نقد. مرد عرب گفت: حال که وضعت چنین است زود از من دور شو که می‌ترسم شومی و نحسی دانش و هنر تو، گریبان مرا نیز بگیرد و مرا مانند تو بیچاره کند. اعرابی می‌گوید: من ترجیح می‌دهم که بی‌سواد و احمق باشم، اما دلم ساز و برگ ایمان خود را حفظ کند و روحم پرهیز‌کار بماند.



[1] - (مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، ص 79)

[2] - (سوره فاطر،آیه 35)

[3] - (احادیث مثنوى، ص 103، از احیاء علوم الدین، الجامع الصغیر، کنوز الحقائق)

[4] - (بحار الانوار، ج 67، ص 9)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 432 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1402058 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]