علم ظاهر و بیحاصلی آن
( 3187)یک عرابی بار کرده اشتری |
|
دو جوال زفت از دانه پری |
( 3188)او نشسته بر سر هر دو جوال |
|
یک حدیث انداز کرد او را سال |
( 3189)از وطن پرسید و آوردش بگفت |
|
واندر آن پرسش بسی درها بسفت |
( 3190)بعد از آن گفتش که این هر دو جوال |
|
چیست آکنده بگو مصدوق حال |
( 3191)گفت اندر یک جوالم گندم است |
|
در دگر ریگی نه قوت مردم است |
( 3192)گفت تو چون بار کردی این رمال |
|
گفت تا تنها نماند آن جوال |
( 3193)گفت نیم گندم آن تنگ را |
|
در دگر ریز از پی فرهنگ را |
( 3194)تا سبک گردد جوال و هم شتر |
|
گفت شاباش ای حکیم اهل وحر |
( 3195)این چنین فکر دقیق و رای خوب |
|
تو چنین عریان پیاده در لغوب |
( 3196)رحمش آمد بر حکیم و عزم کرد |
|
کش بر اشتر بر نشاند نیکمرد |
( 3197)باز گفتش ای حکیم خوشسخن |
|
شمهای از حال خود هم شرح کن |
( 3198)این چنین عقل و کفایت که توراست |
|
تو وزیری یا شهی بر گوی راست |
( 3199)گفت این هر دو نیم از عامهام |
|
بنگر اندر حال و اندر جامهام |
( 3200)گفت اشتر چند داری چند گاو |
|
گفت نه این و نه آن ما را مکاو |
( 3201)گفت رختت چیست باری در دکان |
|
گفت ما را کودکان و کو مکان |
( 3202)گفت پس از نقد پرسم نقد چند |
|
که توی تنهارو و محبوبپند |
( 3203)کیمیای مس عالم با توست |
|
عقل و دانش را گوهر تو بر توست |
( 3204)گفت والله نیست یا وجه العرب |
|
در همه ملکم وجوه قوت شب |
( 3205)پا برهنه تن برهنه میدوم |
|
هر که نانی میدهد آنجا روم |
( 3206)مر مرا زین حکمت و فضل و هنر |
|
نیست حاصل جز خیال و درد سر |
( 3207)پس عرب گفتش که رو دور از برم |
|
تا نبارد شومی تو بر سرم |
( 3208)دور بر آن حکمت شومت ز من |
|
نطق تو شومست بر اهل زمن |
( 3209)یا تو آن سو رو من این سو میدوم |
|
ور تورا ره پیش من وا پس روم |
( 3210)یک جوالم گندم و دیگر ز ریگ |
|
به بود زین حیلههای مردریگ |
( 3211)احمقیام پس مبارکاحمقی است |
|
که دلم با برگ و جانم متقی است |
( 3212)گر تو خواهی کت شقاوت کم شود |
|
جهد کن تا از تو حکمت کم شود |
مرحوم فروزانفر قصّه را از عیون الاخبار و ذیل «زهر الآداب» آوردهاند. [1] داستان بدین صورت که مولانا آورده میان عامه مشهور است و دنبالهاى نیز دارد و آن اینکه مرد گفته پند دهنده را کار نبست و دو تاى بار خود را همچنان از ریگ و گندم پر کرد و به راه افتاد و شب هنگام به کلبهاى رسید. باران وى را فرو گرفت و ناچار به کلبه رفت و چون براى هر دو بار او جا نبود یک تاى بار را که پر از ریگ بود بر در کلبه نهاد و در را بست و بخفت. دزدى بدان جا رسید و تاى بار را با خود برد. بامدادان روستایى از کلبه در آمد و تاى بار را ندید با خود گفت اگر گفتار آن مرد دانشمند را کار بسته بودم نیم گندمم را از دست داده بودم.
حدیث انداز: در فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوى «پر گو» معنى شده
لُغُوب: ماندگى. خستگى. « وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ.»[2]
احمقىام...: چنان که در حدیث است: «دَخَلتُ الجَنَّةَ فَإذا أکثَرُ اَهلِها البُله.»[3] و در معانى الاخبار صدوق و قرب الاسناد از امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) آمده است که «دَخَلتُ الجَنَّةَ فَرَأیتُ أکثَرُ اَهلِها البُله.» راوى از امام مىپرسد أبله کیست؟ فرمود: «العاقِلُ فِى الخَیرِ وَ الغافِلُ عَن الشَّرِ. الَّذِى یَصُوُم فِى کُلِّ شَهرٍ ثَلاثَة أیّام.»[4]
مولانا پس از اشاره به علم ظاهر و بیحاصلی آن، به مناسبت، کلام حکایت اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن فیلسوف اورا، میآورد. عربی صحرانشین بر پشت شترخود باری نهاده بود؛ یک جوال پر گندم و جوال دیگر پر ریگ، خود نیز روی جوالها نشسته بود. در این هنگام شخص پرگویی که فیلسوف مینمود، پیش آمد و از او پرسید: در این دو جوال چیست؟ مرد عرب گفت: یکی گندم و دیگری ریگ. فیلسوف گفت: چرا در جوال ریگ کردهای. مرد گفت: برای اینکه تعادل بار حفظ شود. فیلسوف گفت: میخواستی بار گندم را دو بخش کنی، تا هم وزن بارت سبکتر شود و هم تعادل برقرار گردد. مرد عرب چنین کرد و بر فیلسوف تحسین نمود، و از او پرسید تو حکیم با فضلی هستی. بگو شاهی، یا وزیری و با این دانش چرا پیاده میروی؟ فیلسوف گفت: شخص عادی هستم؛ نه شاهم و نه وزیر. مرد عرب پرسید: راستش را بگو؛ چند رأس شتر و گاو داری. فیلسوف گفت: "اصلاً نه گاوی دارم و نه شتری. مرد گفت: چه اجناسی در مغازه داری؟ فیلسوف گفت: چه دکانی، چه مغازهای، هیچ ملکی ندارم. مرد گفت: درهم و دینار چقدر داری. فیلسوف گفت: دست از سرم بردار؛ من به نان شبم محتاجم، تا چه برسد به پول نقد. مرد عرب گفت: حال که وضعت چنین است زود از من دور شو که میترسم شومی و نحسی دانش و هنر تو، گریبان مرا نیز بگیرد و مرا مانند تو بیچاره کند. اعرابی میگوید: من ترجیح میدهم که بیسواد و احمق باشم، اما دلم ساز و برگ ایمان خود را حفظ کند و روحم پرهیزکار بماند.
[1] - (مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، ص 79)
[2] - (سوره فاطر،آیه 35)
[3] - (احادیث مثنوى، ص 103، از احیاء علوم الدین، الجامع الصغیر، کنوز الحقائق)
[4] - (بحار الانوار، ج 67، ص 9)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |