[ و در گفتارى فرموده است که : ] و بر آنان والیى فرمانروا شد که کار را بر پاداشت و استقامت ورزید تا دین برقرار گردید . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفتردوم(336)
جمعه 94 مرداد 30 , ساعت 11:18 عصر  

کرامات ابراهیم ادهم بر لب دریا

اشراف و کرامت صاحبدلان

بوی معرفت و بهره‌مندی از صاحبدلان عارف

( 3221)هم ز ابراهیم ادهم آمد است

 

کو ز راهی بر لب دریا نشست

( 3222)دلق خود می‌دوخت آن سلطان جان

 

یک امیری آمد آن‌جا ناگهان

( 3223)آن امیر از بندگان شیخ بود

 

شیخ را بشناخت سجده کرد زود

( 3224)خیره شد در شیخ و اندر دلق او

 

شکل دیگر گشته خلق و خلقاو

( 3225)کو رها کرد آن‌چنان ملکی شگرف

 

بر گزید آن فقر بس باریک‌حرف

( 3226)ترک کرد او ملک هفت اقلیم را

 

می‌زند بر دلق سوزن چون گدا

کرامات: «نقل است که روزى بر لب دجله نشسته [بود] و خرقه ژنده خود را بخیه مى‏زد یکى بیامد و گفت: در گذاشتن ملک بلخ چه یافتى؟ سوزنش در دجله افتاد. به ماهیان اشارت کرد که سوزنم باز دهید هزار ماهى سر از آب بر آورد، هر یکى سوزنى زرّین در دهان گرفته. ابراهیم گفت: سوزن خود می‌خواهم. ماهیکی ضعیف سوزن او به دهان گرفته، برآورد.ابراهیم گفت: کمترین چیزى که یافتم به ماندن ملک بلخ، این بود...»[1]

ابراهیم ادهم: ابراهیم بن ادهم بن منصور بلخى. کنیت او ابو اسحاق است. به سال 161 یا 162 هجرى قمرى در گذشت. نوشته‏اند از امیر زادگان بلخ بود. از مقام و مکنت چشم پوشید و روى به زهد آورد. او را مقامى است ارجمند. صحبت تنى چند از مشایخ چون سفیان ثورى و فضیل عیاض را دریافت. در شام در جنگ با رومیان شرکت کرد.

سلطان جان: یعنی حاکم بر جان‌ها اهل حق.

دلق: جامه پشمینه که صوفیان پوشند، خرقه.

خُلق و خَلق: یعنی وضع باطنی و ظاهری.

شگرف: بزرگ.

باریک حرف: یعنی در ظاهر بسیار ناچیز، شارحان و مترجمان آن را گونه‏گون معنى کرده‏اند: مطلب پر قیل و قال، مغالطه، سخن پوچ. لکن ظاهراً معنى آن سخنى است که به آسانى نمى‏توان معنى آن را دریافت. دقیق.

هفت اقلیم: یعنی تمام خشکی‌های دنیا، که بیان مبالغه آمیزی است درباره قلمرو فرمانروایی ابراهیم ادهم.

( 3221) از ابراهیم ادهم نقل مى‏کنند که در سفرى بدریایى رسیده در لب دریا نشست‏. ( 3222) و مشغول دوختن دلق خود بود که ناگاه امیرى گذارش نزد او افتاد. ( 3223) از قضا آن امیر از بندگان ابراهیم ادهم بود که شیخ را شناخت و در مقابل او بسجده افتاد. ( 3224) پس از آن بشیخ و دلق او خیره شده حالش تغییر کرد. ( 3225) و با خود اندیشید که شیخ چسان آن همه ملک و پادشاهى را رها کرده و فقر را بر گزیده است؟. ( 3226) ملک هفت اقلیم را بر باد داده و اکنون نشسته بدلق پاره خود سوزن مى‏زند.



[1] - (تذکرة الأولیاء، ص 126)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 443 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1402069 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]