پروازدر گلشن شکر خدا
( 3295)چشم ننهاد است حق در کورموش |
|
زآنکه حاجت نیست چشمش بهر نوش |
( 3296)میتواند زیست بیچشم و بصر |
|
فارغ است از چشم او در خاک تر |
( 3297)جز بدزدی او برون ناید ز خاک |
|
تا کند خالق از آن دزدیش پاک |
( 3298)بعد از آن پر یابد و مرغی شود |
|
چون ملائک جانب گردون رود |
( 3299)هر زمان در گلشن شکر خدا |
|
او بر آرد همچو بلبل صد نوا |
( 3300)کای رهاننده مرا از وصف زشت |
|
ای کننده دوزخی را تو بهشت |
( 3301)در یکی پیهی نهی تو روشنی |
|
استخوانی را دهی سمع ای غنی |
( 3302)چه تعلق آن معانی را به جسم |
|
چه تعلق فهم اشیا را به اسم |
کور موش: در عربى نام آن «خُلد» است. جاحظ نویسد: «کور و کر و بلید است و از در لانه بیرون نشود.»[1] در برخى کتابها موش کور و خفاش یکى دانسته شده است. (لغت نامه) و مقصود از آن کسى است که به زندگانى پست دنیاوى چسبیده و به عقل معاش بسنده کرده است. چنین کس چون پى تربیت گیرد، عقل معاش را رها کند و عقل معاد را راهبر سازد مرغى شود و در گلشن خدا تسبیح گوید.
نوش: نوشیدن، لیکن در اینجا به معنى مطلق «خوردن» است. موش کور در لابلاى خانههایى که در زمین دارد از بیخ گیاهان مىخورد.
( 3295) در موش کور خداى تعالى چشم قرار نداده براى اینکه در زندگانیش محتاج بچشم نیست. ( 3296) او بدون چشم مىتواند زندگانى خود را ادامه دهد و در زیر خاک تیره از چشم و بینایى بکلى فارغ است. ( 3297) او جز براى دزدى از زیر خاک بیرون نمىآید لذا باو چشم نداده براى اینکه از دزدى پاکش کند . ( 3298) و پس از آن پر در آورده بصورت مرغى چون فرشتگان به آسمان پرواز کند . ( 3299) و در گلشن شکر خداوندى هر دم چون بلبل خوش آواز صد نواى روح بخش بر آورد . ( 3300) و بگوید اى کسى که مرا از اوصاف زشت رهانیده و یک نفر دوزخى را بهشتى کردهاى. ( 3301) این تویى که در یک قطعه پیه روشنى و بینایى تعبیه کرده و تکه استخوانى را شنوائى بخشیدهاى. ( 3302) این معانى که بینایى و شنوائى نام دارد چه تعلقى بجسم دارد؟ و فهم چیزها چه ارتباطى با اسم دارد؟
مولانا می گوید: «موش کور» به هدایت غریزه، خوراک مییابد و گاه همین جستوجوی غریزی او را از زیر خاک بیرون میآورد، اما در اینجا سخن از کسانی است که چشم باطن آنها کور است و جز دنیای محدود مادی چیزی را نمیشناسد؛ اگر هم سخن از حق بگویند مثل آن موش کور است که «به دزدی» از خاک بیرون میآید. با این حال ممکن است، خالق از دزدی پاکش کند و او را بال و پری عطا کند. تشبیه «شُکر» به «گلشن» از این جهت است که بنده شاکر از آنچه پروردگار برای او اراده میکند، خشنود و شادمان میشود. «وصف زشت» دلبستگی به دنیا و پیروی هوای نفس است ومنظور از «بهشت» روحی است که از این «وصف زشت» رها شده باشد. شنوایی و بینایی نیز جلوه دیگری از آفرینش است و گوش و چشم ابزار آن است.
مولانا در این ابیات چند نکته مهم را یاد آور شده است: نخست اینکه موجودات همگى فقیرند و آن که به ذات خود بىنیاز و بخشنده به دیگر موجودات است خداست. دیگر آن که موجودات پیش از آن که در جهان هستى پدید آیند، در علم حق تعالى بودند و بر حسب استعداد خود تقاضاى وجود مىنمودند. دیگر اینکه پروردگار هر چیز را بر حسب مصلحت و ضرورتى که در آن است وجود بخشید. زمین را آفرید تا جانداران را در آن جاى دهد، زمین لرزان بود کوه را در آن نهاد تا از جنبش باز دارد، آسمانها را براى پاس فرشتگان بر افراشت، و هفت گردون را از روى حاجتى که این جهان بدان داشت بگماشت. سپس می گوید هر اندازه که انسان خود را نیازمندتر بیند و در صدد گسترش نیاز های روحی وعقلی باشد واز پروردگار بخواهد، خداوند بدو عطا فرماید. صاحبان همّتهاى پست به خورد و خواب این جهان قناعت مىکنند ناچار زندگانى آنان زندگى موشى است. اما آنان که همّتى بلند دارند، بدین قناعت نکنند و خود را محتاج شمارند و از خدا بخواهند و خدا به آنان ببخشد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |