تکامل روحانی انسان
( 3303)لفظ چون وکر است و معنی طایر است |
|
جسم جوی و روح آب سایر است |
( 3304)او روان است و تو گویی واقف است |
|
او دوان است و تو گویی عاکف است |
( 3305)گر نبینی سیر آب از چاکها |
|
چیست بر وی نو به نو خاشاکها |
( 3306)هست خاشاک تو صورتهای فکر |
|
نو به نو در میرسد اشکال بکر |
( 3307)روی آب و جوی فکر اندر روش |
|
نیست بی خاشاک محبوب و وحش |
( 3308)قشرها بر روی این آب روان |
|
از ثمار باغ غیبی شد دوان |
( 3309)قشرها را مغز اندر باغ جو |
|
زآنکه آب از باغ میاید به جو |
( 3310)گر نبینی رفتن آب حیات |
|
بنگر اندر جوی و این سیر نبات |
( 3311)آب چون انبهتر آید در گذر |
|
زو کند قشر صور زوتر گذر |
( 3312)چون به غایت تیز شد این جو روان |
|
غم نپاید در ضمیر عارفان |
( 3313)چون به غایت ممتلی بود و شتاب |
|
پس نگنجید اندرو الا که آب |
وَکر: یعنی لانه پرندگان.
سایِر: روان، جارى.
عاکِف: مقیم، ساکن.
از: براى، بخاطر.
چاکها: کنایه از جویها.
بکر: نو، تازه.
جوى فکر: اضافه مشبّه به به مشبه.
محبوب: دوست داشتنى.
وَحِش: ترسناک، ضد محبوب.
قشر: پوست.
سیر نبات: تبدّل افکار و اندیشهها را در دل به رفتن نباتات بر روى آب جو همانند کرده است که همیشه یکى مىگذرد و دیگرى جاى آن را مىگیرد.
ممتلى: پر.
شتاب: شتابان، شتابنده.
( 3303) لفظ مثل لانه و معنى چون پرنده است جسم چون جوى و روح مثل آبى است که در آن جریان دارد . ( 3304) روح جارى و روان است ولى تو مىگویى ایستاده است او مىدود و تو مىگویى متوقف است. ( 3305) اگر عبور آب از خاکها نیست پس این خاشاکهاى تازه بتازه چیست که بر بالاى آن دیده مىشود؟. ( 3306) خاشاک تو مىدانى چیست؟ صور فکریه تو است که دمبهدم و تازه بتازه بصورت بکرى در صفحه ذهن تو دیده مىشود. ( 3307) در روى آب جوى فکر که در جریان است هم خاشاک دوست داشتنى و خوب هست و هم خاشاک بد و نفرت آور . ( 3308) این پوستها که بر روى این آب روان است پوستهاى میوههاى غیبى است که بر روى آب همىدود . ( 3309) مغز این پوستها را اگر مىخواهى در باغ جستجو کن چرا که این آب از باغ غیبى در جوى فکرت جارى شده . ( 3310) اگر جریان آب حیات را نمىبینى بجریان این جوى و سبزههاى اطراف آن بنگر. ( 3311) آب وقتى زیاد شده و جریانش سریع شود قشرها و پوستها که عبارت از صور ذهنیه و فکریه است زودتر مىگذرند. ( 3312) وقتى جریان جوى تیزتر گردد دیگر غمى در ضمیر عارفان نمىآید زیرا صور هنوز پیدا نشده ناپدید مىگردند. ( 3313) و بالاخره زیادى آب و سرعت جریان و شتاب آن که بسر حد کمال رسید در این جوى جز آب چیز دیگر نمىگنجد و جز غیب چیز دیگر ادراک نمىشود.
مولانا میگوید: روح ظاهرا در لانه جسم ساکن مینماید اما مانند پرندهای در اضطراب است تا به مبدأ خود باز گردد. مولانا سیر روح را به جریان آبی که از جویباران کوچک میآید تشبیه کرده است و خاشاکها را اندیشههای نیک و بدی میداند که از جریان روح پیدا میشود. «قشرها» الفاظی است که ما برای حقایق عالم غیب بهکار میبریم و «ثمار (میوههای) باغ غیب» همان حقایق است. برای رسیدن به مغز و مفهوم باید راهی به حق پیدا کنی. «آب حیات» تعبیری است از جریان تکامل روحانی و معنوی. اگر هنوز از تکامل روحانی و معنوی ادراکی نداری، لااقل همین زندگی ظاهری و این جریان آب و خاشاک و علفهای روی آن را نگاه کن که نمونهای از امور پنهانی در هستی است. اگر آب شتابان بگذرد، قشرها و خاشاکها زودتر تمام میشود؛ تکامل روحانی انسان نیز همینطور است و صورتهای زندگی مادی با شدت یافتن جریانهای روحانی و باطنی، زودتر ناپدید میشوند. در بیتهای بعد از مولانا مرتبه عالیتری سخن میگوید که علایق مادی در آن نیست و درون عارف سرشار از فراغت و شادی است؛ مانند آن که در جویبار، فقط آب زلال، روان باشد.
همانگونه که در ابیات پیشین اشاره شد، آن چه معنى را در مىیابد پیه و استخوان نیست، بلکه نیرویى است که در آن دو نهفته است و آن نیرو از جهانى جز جهان جسم است. مولانا این معنى را با مثالهایى روشنتر مىکند: درست است که هر حقیقتى اسمى دارد اما اسم فهماننده مسمّى نیست، بلکه راهنمایى است بدان که ذهن را به معنى منتقل مىکند و نسبت لفظ به معنى همچون لانه است براى پرنده. لانه و جسم هر دو ساکناند و پرنده و روح سایر، هر چند در ذهن ما روح ساکن مىنماید.
هر نفس نو مىشود دنیا و ما بىخبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوى نو نو مىرسد مستمرّى مىنماید در جسد
آن ز تیزى مستمر شکل آمده است چون شرر کش تیز جنبانى به دست
1146- 1144 / د /1
و براى بهتر روشن ساختن این سیر، مثالى دیگر مىآورد. هر گاه جریان آبى کند باشد، از گذشتن پى در پى خاشاکى که روى آن است مىتوان دریافت که آب روان است. همچنین از پى در پى آمدن شکلها و صورتهاى تازه و فکرهاى گوناگون خوش و ناخوش، سیر روح را مىتوان دید. اما چنان که گفته شد صورتهاى فکرى و آن چه صورتها در آن پدید مىآید ریشهاش در جهانى دیگر است و چنان که هر اندازه جریان آب بیشتر باشد خس و خاشاک زودتر از آن مىگذرد و سرانجام چنان مىشود که جز آب صافى در جوى نماند. سیر روحانى نیز چنین است، هر اندازه قوّت روحانى بیشتر بود صورتهاى مادى زودتر از آن مىگذرد، چنان شود که دیگر صورتى در آن نماند و همه معنى شود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |