( 3340)کیست کافر؟ غافل از ایمان شیخ |
|
کیست مرده بیخبر از جان شیخ |
||
( 3341)جان نباشد جز خبر در آزمون |
|
هر که را افزون خبر جانش فزون |
||
( 3342)جان ما از جان حیوان بیشتر |
|
از چه زآن رو که فزون دارد خبر |
||
( 3343)پس فزون از جان ما جان ملک |
|
کو منزه شد ز حس مشترک |
||
( 3344)وز ملک جان خداوندان دل |
|
باشد افزون تو تحیر را بهل |
||
( 3345)زآن سبب آدم بود مسجودشان |
|
جان او افزونتر است از بودشان |
||
( 3346)ورنه بهتر را سجود دونتری |
|
امر کردن هیچ نبود در خوری |
||
( 3347)کی پسندد عدل و لطف کردگار |
|
که گلی سجده کند در پیش خار |
||
( 3348)جان چو افزون شد گذشت از انتها |
|
شد مطیعش جان جمله چیزها |
||
( 3349)مرغ و ماهی و پری و آدمی |
|
زآن که او بیش است و ایشان در کمی |
||
( 3350)ماهیان سوزنگرِ دلقش شوند |
|
سوزنان را رشتهها تابع بوند |
غافل از ایمان شیخ: آن که مقام او را نداند، آن که او را چنان که باید نشناسد و بدو گمان بد برد.
جان: در تعبیر مولانا در چند معنى به کار رفته است. در این بیت مقصود قوّه احاطه و ادراک است.
خبر: آگاهى از حقیقت.
آزمون: مقام آزمایش. (جان کسى دارد که هنگام آزمایش آگاه باشد و به خطا نیفتد).
حسّ مشترک: یکی ازحواس باطن است؛ این حس، به اعتقاد پیشینیان، محل ارتسام صورتهای محسوسات در باطن آدمی است و ملائکه که با عالم محسوسات کاری ندارند و فراتر از آن هستند، از این حس مشترک منزهاند.
خداوندانِ دل: در لسان قرآن کریم از آنان به «اولو الالباب» تعبیر شده است. و در اصطلاح عارفان «دل» نفس ناطقه است، و مخزن اسرار حق. «خداوندان دل» انسانهاى کاملاند که دلهاى آنان عرش مجید است، و خود و اصل به فَعّالٌ لِما یُرِید.
انتها: کنای از عالم محدودات و مادون افلاک.
گذشتن از انتها: یعنی از عالم محدودیتها بیرون رفت و به بینهایت پیوست.
ماهیان سوزنگر دلق: نگاه کنید به: شرح بیت 3236/ د / 2.
( 3340) کافر کى است؟ آن که از ایمان شیخ غافل و بىخبر باشد مرده چیست؟ آن که از جان شیخ بىخبر است . ( 3341) جان غیر از با خبر بودن و اطلاع چیزى نیست هر کس با خبرتر است جانش افزونتر است . ( 3342) جان ما از جان حیوان بیشتر است براى اینکه ما با خبرتر از حیوان هستیم . ( 3343) افزونتر از جان ما جان ملک است که از حس مشترک منزه و بىنیاز است . ( 3344) و جان صاحب دلان افزونتر از جان ملک است و از این سخن تعجب نکن و حیران مشو . ( 3345) براى همین است که آدم مسجود ملایکه است زیرا جان آدم افزونتر از آن است که ملایکه دارا هستند. ( 3346) و گرنه امر کردن بیک خوبترى که مادون خود را سجده کند شایسته نخواهد بود. ( 3347) کى عدل و لطف خداوندى مىپسندد که گلى در مقابل خارى سجده کند. ( 3348) جان وقتى بقدرى افزون گردید که لا یتناهى شد جان همه چیز مطیع فرمان او هستند. ( 3349) مرغ و ماهى و پرى و آدمى همگى در مقابل او خاضعند چون او بیش از همه و آنها در کمى هستند.
در بیت پیش، مولانا گفت که وجود مادی در پیشگاه حق، کافر است یا دستکم زمینهْ کفر دارد. اکنون توضیح میدهد که چگونه کافر است: کسی که از ایمان مشایخ و از پیوند مردان حق با حق غافل باشد، سخنانی میگوید که کفرآمیز است؛ چنین کسی زندگی حقیقی و معنوی ندارد. "جان شیخ"، روحی است که با حق پیوند یافته است. مولانا جان و اصل را معنا میکند: جان یعنی آگاهی از حق و معرفت اسرار غیب. در ابیات بعد، مراتب این جان آگاه را بیان میکند: ما از حیوانات بیشتر آگاهی داریم و فرشتگان از ما بیشتر و آن مردانی که به حق پیوستهاند، از فرشتگان بیشتر. به همین دلیل، اولیا و انبیای حق یا انسانهای کامل، در مرتبهای هستند که ملائک به آنها سجده میکنند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |