( 3379)آن یکی میگفت در عهد شعیب |
|
که خدا از من بسی دید است عیب |
( 3380)چند دید از من گناه و جرمها |
|
وز کرم یزدان نمیگیرد مرا |
( 3381)حق تعالی گفت در گوش شعیب |
|
در جواب او فصیح از راه غیب |
( 3382)که بگفتی چند کردم من گناه |
|
وز کرم نگرفت در جرمم اله |
( 3383)عکس میگویی و مقلوب ای سفیه |
|
ای رها کرده ره و بگرفته تیه |
( 3384)چند چندت گیرم و تو بیخبر |
|
در سلاسل ماندهای پا تا به سر |
( 3385)زنگ تو بر توت ای دیگ سیاه |
|
کرد سیمای درونت را تباه |
( 3386)بر دلت زنگار بر زنگارها |
|
جمع شد تا کور شد ز اسرارها |
( 3387)گر زند آن دود بر دیگ نوی |
|
آن اثر بنماید ار باشد جوی |
( 3388)زآن که هر چیزی به ضد پیدا شود |
|
بر سپیدی آن سیه رسوا شود |
( 3389)چون سیه شد دیگ پس تأثیر دود |
|
بعد ازین بر وی که بیند زود زود |
دعوى کردن آن شخص: حکایتی که در این جا نقل می شود پیش از مثنوی در مُحاضرات الادباء ودر حلیة الاولیاء آمده ومربوط به یکى از احبارِ وعالمان یهود بود که مىگفت خدایا، چند تو را نافرمانى کنم و مرا عقاب نکنى؟ خداوند به یکی از انبیاء بنی اسرائیل وحی فرمود که: بنده مرا بگو چند تو را کیفر کردم و ندانستى. شیرینى مناجات خود را از تو نگرفتم؟ واین کیفر توست. [1]
شعیب (ع): پیمبرى که بر مردم مَدیَن مبعوث شد، و مدین سرزمینى است در شبه جزیره عربستان برابر تبوک در ما وراى خلیج عقبه که ویرانههاى آن باقى است.
مقلوب: باژگونه، نادرست.
تیه: کنایه از بىراهه ه به مقصد نمیرسد؛ و نام سرزمینى است که بنى اسرائیل در آن سر گردان شدند.
سَلاسِل: جمع سلسله: یعنی زنجیرها.
زنگِ تو بر تو: استعاره از حجابى که بر دل افتد و دل را از خدا غافل کند. واشاره دارد به آیه شریفه سوره مطففین که مىفرماید: «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ یعنى نه چنین است بلکه آن چه با اعمال خود کسب کردهاند بدل آنها زنگ نهاده که حقیقت را دو نمىیابند».[2]
دیگ سیاه: استعاره از دارنده درون تاریک که آگاه نباشد و موعظت نپذیرد.
جوی: یعنی مقدار بسیار کم.
دیگ نو: استعاره از دلى که روشن است و هنوز تیرگى گناه آن را فرا نگرفته.
( 3379) در زمان حضرت شعیب (ع) مردى بود که مىگفت خداوند از من عیبها دیده . ( 3380) گناه و جرم زیادى از من دیده و بکرم خود مرا بگناهانم نگرفت . ( 3381) خداوند تعالى از راه غیب به شعیب فرمود . ( 3382) به آن که مىگوید گناه چندى کرده و خداوند کرم فرموده مرا بگناهانم نگرفت . ( 3383) بگو اى سفیه اى کسى که راه را رها کرده به بیابان مىروى تو درست بعکس آن چه واقع شده سخن مىگویى . ( 3384) چند مرتبه تو را بگیرم و تو بىخبر باشى تو اکنون از پا تا بسر در زنجیر هستى . ( 3385) زنگ اندرون و سیاهى دلت سیماى درونت را تباه کرده است . ( 3386) بر صفحه دلت زنگار بر سر زنگار جمع شد تا بکلى از دیدن اسرار کور گردید . ( 3387) اگر بقدر جوى از آن دود بر دیگ تازهاى بزند اثر سیاهى در آن آشکار مىگردد . ( 3388) و سفیدى است که سیاهى را آشکار و رسوا مىکند . ( 3389) اگر دیگ بکلى سیاه شد دیگر اثر دود در آن دیده نمىشود .
شعیب از انبیای بنیاسرائیل و پدر زن موسی(ع) است. روایتی که در اینجا نقل میشود مربوط به یکی از احبار بنیاسرائیل است که مدعی بود خداوند او را کیفر نمیدهد و پروردگار به یکی از انبیای بنیاسرائیل وحی فرمود که به او بگو: همینکه حلاوت مناجات را از تو گرفتهایم کیفر توست. تو مانند دیک سیاهی هستی که لایههای زنگ و دوده تو را در خود گرفته و مانع تابش نور حق بر وجود توست. پیش از این هم مولانا اشاره داشت که بنده چون گناهى کند گردى بر دل او نشیند، دل وى تاریک گردد، و میان او و حق فاصله افتد. در چنین حال اگر پشیمان شود و روى به خدا آرد، آن پشیمانى حجاب را بدراند، و این حجاب را «غین» گویند و در حدیث است «إنَّهُ لَیُغانُ عَلى قَلبِى حَتَّى أستَغفِرَ اللَّهَ فِى الیَومِ سَبعین مَرَّة.» و اگر همچنان در نافرمانى پیش رود، آن تیرگى بیفزاید و حجاب سخت گردد. در چنین حال از گناه پشیمان نشود بلکه بود که از گناه لذت برد و این حجاب را «رَین» گویند، چنان که در قرآن کریم است «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ » ابو الفتوح ذیل این آیه از ابو هریره آرد که از رسول (ص) شنیدم: چون بنده گناهى کند نکته سیاه بر دلش ظاهر شود اگر توبه کند آن سیاهى افروخته گردد و اگر با سرِ گناه شود آن سیاهى زیاده شود تا جمله دلش سیاه شود.
[1] - (مآخذ قصص و تمثیلات مثنوى، ص 80، از محاضرات الادباء، حلیة الأولیاء، نفحات الأنس)
[2] - سوره مطففین، آیه 14
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |