دروجود انسان مومن مالامال ازعشق الهی است
( 3413)آن خبیث از شیخ میلایید ژاژ |
|
کژنگر باشد همیشه عقل کاژ |
( 3414)که منش دیدم میان مجلسی |
|
او ز تقوی عاری است و مفلسی |
( 3415)ورکه باور نیستت خیز امشبان |
|
تا ببینی فسق شیخت را عیان |
( 3416)شب ببردش بر سریک روزنی |
|
گفت بنگر فسق و عشرت کردنی |
( 3417)بنگر آن سالوس روز و فسق شب |
|
روز همچون مصطفی شب بولهب |
( 3418)روز عبدالله او را گشته نام |
|
شب نعوذ بالله و در دست جام |
( 3419)دید شیشه در کف آن پیر پر |
|
گفت شیخا مر تو را هم هست غر |
( 3420)تو نمیگفتی که در جام شراب |
|
دیو میمیزد شتابان نا شتاب |
( 3421)گفت جامم را چنان پر کردهاند |
|
کاندرو اندر نگنجدیک سپند |
( 3422)بنگر اینجا هیچ گنجد ذرهای |
|
این سخن را کژ شنیده غرهای |
ژاژ: گیاهى است شبیه به دِرَمنه. گویند هر چند شتر آن را بخاید نرم نشود. سپس این واژه به معنى «گفتار بىهوده» به کار رفته است:
این چه ژاژ است این چه کفر است و فشار پنبهاى اندر دهان خود فشار
1728/ د 2
ژاژ لاییدن: یاوه گفتن، سخن بیربط و مغرضانه را تکرار کردن،
کژ نگر: بد بین، که خلاف حقیقت نگرد.
عقل کاژ: کج اندیش.
فسق شب: مىتوان فسق را اسم گرفت (فسق شب شیخ را بنگر)
نَعُوذ باللّه: پناه مىبریم بر خدا. لیکن در این بیت جمله فعلى در معنى وصفى (فاسق بد کار) استعمال شده.
غُر: (تو را هم چیزى مىشود)، و گویا این کنایتى بوده است نظیر: تو هم بله، تو هم سُم دارى، و مانند آن.
میزیدن دیو: یعنی ادرار میکند، میبدى نویسد: «گفتهاند که این خمر معجون لعنت است. آن جوش، آواز دست شیطان است. چون دست دراز کند بجوشد، پس آب دهن در او اندازد تا تلخ گردد، پس بول در او کند تا بگندد آن مسکین که خمر مىخورد بول شیطان مىخورد...»[1]
شتابان ناشتاب: در شعر فارسى «ناشتاب» به معنى «ناشتا» آمده است و از آن «بامداد» مقصود است.
یا بپرسیدم چه خوردى ناشتاب تو بگویى نه شراب و نه کباب
718 / د / 6
غرهای: فریب خودهای.
( 3413) آن شخص خبیث نسبت بشیخ سخنان بىمزه همىگفت البته کسى که کج بین باشد همیشه عقلش هم کج قضاوت مىکند . ( 3414) مىگفت من بر حال زشت او آگاهم او شرابخوار و بد و بد کار است . ( 3416) شب مرید را پشت روزنهاى برد و گفت اکنون فسق و عیش شیخت را نگاه کن . ( 3417) اکنون سالوس روز و فسق شب را مقایسه کن و ببین که شیخ تو روز چون محمد مصطفى (ص ع) و شب مثل ابو لهب است. ( 3418) روز عبد اللَّه نام دارد و شب جام بدست گرفته است . ( 3419) مرید شیخ خود را دید که شیشه پر از مى در دست دارد گفت اى شیخ تو هم گفتههاى خود را زیر پا مىگذارى؟ . ( 3420) تو نبودى که مىگفتى که بجام شراب شیطان ناشتا مىشاشد. ( 3421) شیخ گفت جام مرا طورى پر کردهاند که چیزى و لو بقدر یک سپند در آن نمىگنجد؟. ( 3422) نگاه کن ببین اینجا ذرهاى مىگنجد؟ این سخن که گفتى یک نفر مغرور کج شنیده است.
( 3423) این نه جام ظاهرى و نه شراب ظاهرى است این گمانها را در حق شیخ خود نکن. ( 3424) جام مى هستى شیخ است که در او بول شیطان نمىگنجد. ( 3425) این جام از نور حق پر و مالامال است آن که جام تنش را شکسته نور خالص است. ( 3426) نور خورشید اگر روى نجاستى بیفتد باز همان نور است و بچیزى آلوده نمىشود . ( 3427) شیخ گفت اینکه مىبینى جام مى نیست اى که منکر هستى بیا و آن را نگاه کن . ( 3428) وقتى آمد و جام را دید معلوم شد عسل خالص است و از این اتفاق دشمن سرافکنده گردید . ( 3429) پس از آن شیخ بمرید خود گفت برو شراب پیدا کن و براى من بیاور . ( 3430) من مرض دارم و بعلت آن براى من عیبى ندارد . ( 3416) در موقع ضرورت هر مردارى پاک است و منکران ملعون . ( 3431) مرید داخل خمخانه شده و از هر خمى قدرى مىچشید که شراب خوب براى شیخ تهیه کند . ( 3432) همه خمخانهها را گردید و از خمها چشید ولى در هیچ یک شرابى ندید زیرا تمام خمهاى شراب پر از عسل شده بود . ( 3433) به مى فروشان گفت اى رندان این چه حالیست در هیچ خمى شراب نمىبینم . ( 3420) رندان مى فروش که این حال را دیدند همگى گریان و نالان نزد شیخ آمدند . ( 3421) و گفتند اى شیخ بزرگوار تو بخرابات قدم گذاشتى و از قدوم تو مىها همه تبدیل بعسل گردید . ( 3422) اى شیخ جلیل تو مى را تبدیل نموده از حدث پاک کردى جان ما را هم از خبث پاک کن . ( 3423) بلى اگر تمام دنیا پر از خون گردد بنده خدا جز حلال چیزى نخواهد خورد [اشاره باین حدیث است که «لو کانت الدنیا دماً عبیطاً لا یکون قوت المؤمن الا حلالا» یعنى اگر دنیا پر از خون تازه شود مؤمن جز حلال چیزى نخواهد خورد]
مرد عیبجوی بدگمان میگوید: در نزد، مردم شیخ یک مؤمن است و در خلوت، پناه به خدا، می گساری و عشرت میکند. مرد عیب جوی به شیخ می گوید: آیا تو نمیگفتی که در جام شراب، هر صبح، شیطان، شتابان ادرار میکند؟ شیخ در پاسخ این عیب جویی ها وقضاوت های ناحق می گوید: وجود مرا از عشق حق چنان پرکردهاند که به اندازهْ یک دانه اسپند، برای سخن دیگر یا وسوسهْ شیطانی جایی ندارم. آنچه از من سر میزند، عمل جسم و وجود مادی من نیست. بله جام در دست من است، اما این غیر آن بادهنوشی است که به شما گفتهاند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |