شرط همراهی با خضر، خاموشی است
( 3530)نطق موسی بد بر اندازه ولیک |
|
هم فزون آمد ز گفت یار نیک |
( 3531)آن فزونی با خضر آمد شقاق |
|
گفت رو تو مکثری هذا فراق |
( 3532)موسیا بسیارگویی دور شو |
|
ور نه با من گنگ باش و کور شو |
( 3533)ور نرفتی وز ستیزه شستهای |
|
تو به معنی رفتهای بگسستهای |
( 3534)چون حدث کردی تو ناگه در نماز |
|
گویدت سوی طهارت رو بتاز |
( 3535)ور نرفتی خشک خنبان میشوی |
|
خود نمازت رفت پیشین ای غوی |
( 3536)رو بر آنها که همجفت تو اند |
|
عاشقان و تشنهْ گفت تو اند |
( 3537)پاسبان بر خوابناکان بر فزود |
|
ماهیان را پاسبان حاجت نبود |
( 3538)جامهپوشان را نظر بر گازر است |
|
جان عریان را تجلی زیور است |
( 3539)یا ز عریانان به یکسو باز رو |
|
یا چو ایشان فارغ از تنجامه شو |
( 3540)ور نمیتوانی که کل عریان شوی |
|
جامه کم کن تا ره اوسط روی |
نطق موسى: اشاره است به اعتراض موسى (ع) به همراه خود، چنان که در قرآن کریم آمده است. خلاصه آن که: موسى از آن بنده (که او را خضر دانستهاند) خواست با وى هم سفر شود تا از آن چه آموخته او را بیاموزد. وى گفت تو شکیبایىِ هم سفرى مرا ندارى، چرا که از سرِّ آن چه کنم ناآگاهى. موسى گفت من نافرمانى تو نکنم. وى گفت پس از آن چه کنم مپرس تا خود تو را بگویم. پس با او به کشتى نشست و او کشتى را سوراخ کرد. موسى بر او خرده گرفت. نیز جوانى را کشت و موسى بر وى اعتراض کرد و به دهى رسیدند و از مردم ده خوردنى خواستند و آنان مضایقت کردند. در آن جا دیوارى در حال افتادن بود همراه موسى آن دیوار را مرمّت کرد. موسى گفت چه خوب بود که مزدى براى این کار مىگرفتى. همراه وى دیگر مصاحبت او را تحمل نکرد و سِرّ هر سه کار خود را براى او گفت، که کشتى از آن مستمندان بود آن را سوراخ کردم تا پادشاه کشتى را به بیگارى نگیرد. و جوان گمراه بود و بیم آن مىرفت که پدر و مادر خود را گمراه سازد و زیر دیوار گنجى از آنِ دو یتیم بود آن را مرمّت کردم تا گنج در امان ماند، و کودکان بزرگ شوند و آن را بردارند.[1]
فزون آمدن: چنان که نوشته شد شرط همراهى این بود که هر چه کند، موسى از آن نپرسد تا خضر راز آن را بگوید. لیکن موسى این شرط را رعایت نکرد و پى در پى از او پرسش نمود.
شِقاق: یعنی بریدن و جدایی، مخالفت.
مُکثِر: یعنی تو پرگویی.
فِراق: برگرفته است از آیه «قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً.»[2]
شِسته: نشسته.
از ستیزه شستهای: یعنی از روی لجبازی نشستهای و نمیروی.
خنبان شدن: خنبان: از خنبیدن، خمیدن.
خشک: یعنی بینتیجه.
خشک خنبان شدن: بىهوده خم گشتن، رکوع و سجود بىاثر. چرا که با حدث کردن و وضو نساختن نماز بىطهارت به جا آورده.
به معنی رفتهای: یعنی در حقیقت از ما بهرهای نمیبری.
حدث کردی: یعنی بادی از تو صادر شد و نماز تو را باطل کرد.
غوی: یعنی گمراه.
پیشین: از پیش.
رفت پیشین: یعنی قبلاً باطل شد و از میان رفت.
هم جفت تو: کسانی که با تو شرایط مشترک روحی و باطنی دارند.
خوابناکان: آنها که به دنیا دل بستهاند و نیاز به مراقبتهای این جهانی دارند.
ماهیان: یاران راه حقاند که در پناه حق از همه مستغنیاند.
عریانان: کنایه از وارستگان که از همه رنگ تعلّق آزادند.
جان عریان: جانی است که تن و حیات مادی را رها کرده است و پوشش یا زیور آن،
جامه کم کردن: کنایه از به کمتر چیز بسنده کردن.
( 3530) موسى علیه السلام سخن گفتنش باندازه بود ولى بیشتر از رفیق خوب خود حرف زد. ( 3531) آن زیادى سخن بر خضر گران آمده گفت برو که تو زیاده روى مىکنى و همین باعث فراق میانه من و تو است. ( 3532) اى موسى تو زیاد حرف مىزنى برو و اگر نمىروى باید با من کور و کر باشى و هیچ اعتراض نکنى و سخن نگویى. ( 3533) و اگر ستیزگى کرده و نرفتى و ماندى تو در عالم معنى رفته حساب مىشوى و از من گسستهاى. ( 3534) وقتى در حال نماز حدثى از تو سر زد مىگویند برو وضو بگیر فوراً حرکت کن. ( 3535) و اگر نرفتى نماز تو حرکات خشک بىمعنى است زیرا نمازت باطل است و هى بنشین چه فایده دارد. (3536) پیش آنها برو که همتاى تو بوده و تشنه شنیدن سخنان تواند. ( 3537) پاسبان براى خواب آلودگان و غافلان است عارف کامل که غرق دریاى الهى است چه احتیاج به پاسبان دارد. ( 3538) آنان که جامه مىپوشند بگازر و پارچه باف نظر دارند جانى که عریان است زیور او تجلى حق است. ( 3539) یا از عریانان بر کنار شو یا مثل آنها از جامه تن فارغ باش. ( 3540) و اگر نمىتوانى بکلى از تن و جامه عریان باشى جامهات را کم کن تا میانه رو باشى.
مولانا رعایت حد اعتدال را در رابطه با یاران، به قصه موسی و خضر تشبیه میکند که چون موسی به کار خضر اعتراض میکرد و صلاح کارهای او را درنمییافت، میان آنها جدایی افتاد:« هذا فِراقُ » قسمتی از آیه 78 سوره کهف است که در آن خضر به موسی میگوید: اکنون دیگر میان من و تو جدایی است. در اینجا حضرت موسی مریدی است که استاد به او هشدار میدهد یا او را سرزنش میکند. چنان که ملاحظه شدهمراه موسى شرط همراهى وى را با خود خاموشى دانست.مولانا از همین نکته استفاده می کند ومی گوید: شرط حضور مرید در محضر مراد نیز چنین است از آن چه کند و گوید نباید پرسید و خود را فروتر از او باید دید. اگر مرید بر مراد خرده گیرد یا خود را در چیزى آگاهتر از او بیند رسم ارادت را ترک گفته است، در این صورت وى از مراد بریده است هر چند به ظاهر در محضر او باشد. چنان که شرط قبولى نماز طهارت است و اگر نماز گزارى بىطهارت به نماز ایستاد کارى بىهوده کرده است.
همچنین مولانا میگوید: رعایت حدِّوسط این است که اگر هم دنیا را به کلی رها نمیکنی، کمتر بخواه و اسیر آن نشو.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |