( 3555)این وسط در بانهایت میرود |
|
که مر آن را اول و آخر بود |
( 3556)اول و آخر بباید تا در آن |
|
در تصور گنجد اوسط یا میان |
( 3557)بینهایت چون ندارد دو طرف |
|
کی بود او را میانه منصرف |
( 3558)اول و آخر نشانش کس نداد |
|
گفت لو کان له البحر مداد |
( 3559)هفت دریا گر شود کلی مداد |
|
نیست مر پایان شدن را هیچ امید |
( 3560)باغ و بیشه گر بود یکسر قلم |
|
زین سخن هرگز نگردد هیچ کم |
( 3561)آن همه حبر و قلم فانی شو |
|
وین حدیث بیعدد باقی بو |
با نهایت: محدود.
مُنصرَف: جاى باز گشت، جاى رفت و برگشت.
کف همىبینى روانه هر طرف کفّ بىدریا ندارد مُنصَرَف
1030 / د /5
اول و آخر...: کسى نشان اول و آخر بىنهایت را نداد. بىنهایت اول و آخر ندارد. (چون چیزى را آغاز و انجام نباشد میانهاى براى آن نیست تا از آن، به دو طرف آغاز و پایان باز گشت).
لَو کانَ: برگرفته است از آیه «قُلْ لَوْ کانَ اَلْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ اَلْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی: بگو اگر دریا مداد شود کلمات پروردگار مرا، همانا دریا پایان یابد پیش از آن که کلمات پروردگار من پایان یابد.»[1] کلمات پروردگار من بىپایان است.
باغ و بیشه: اشاره است به آیه «وَ لَوْ أَنَّ ما فِی اَلْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ اَلْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اَللَّهِ إِنَّ اَللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ: و اگر آن چه در زمین از درختان است قلم بود و دریا مدد دهد آن را از پس آن (دریا) هفت دریاى دیگر کلمات خدا پایان نیابد. و خدا قوى، داناى درست کردار است.»[2]
حِبر: آن را سیاهى دوات معنى کردهاند (مانند مداد)، لیکن گویا «حبر» رنگى کبود بوده است که برخى چیزها را که ماندنى باید بود مانند سجلاّت و مصحفها با آن مىنوشتند.
( 3555) این حد وسط در باره کسى است که اول و آخر براى او هست. ( 3556) اول و آخرى لازم است تا وسط و میانه در آن بگنجد. ( 3557) آن که بىنهایت است طرفین ندارد تا میانه براى او بتوان فرض نمود. ( 3558) کسى نشان اول و آخر کلمات خدایى را نداد این بود که فرمود« لَوْ کانَ اَلْبَحْرُ مِداداً». ( 3559) اگر هفت دریا همگى مداد باشد امیدى بپایان کلمات خداوندى نیست. ( 35605) اگر تمام باغها و بیشهها قلم گردد و سخن خداوندى را بنویسد از سخنان او هیچ کم نخواهد شد. ( 3561) آن همه مرکب و قلم فانى شده و این حدیث بىشمار باقى خواهد بود .
این ابیات توضیح از نکته دوم است که: حدِّوسط در چیزی و در جایی مطرح است که آغاز و انجامی باشد. عالم معنا و عالم غیب از همه سو بینهایت است و «میانه» برای او نمیتوان تعیین کرد. مولانا به آیه شریفه سوره کهف اشاره میکند که: بگو اگر دریا جملگی مرکب شود تا کلمات مرا نویسد، تمام شود پیش از آنکه کلمات من تمام شود، اگر چه مانند آن، دریای دیگری نیز به کمک آید.
همچنین به آیه شریفه سوره لقمان اشاره دارد که: «و اگر همه درختان روی زمین، قلم شود و دریا مرکب میشد و هفت دریای دیگر بدان افزوده شود تا کلمات الهی را نویسند، کلمات خدا به پایان نمیرسید. همانا خداوند، ارجمند فرزانه است. درویش، پرگویی خود را اینگونه توجیه میکند که: سخن حق چنان بینهایت است که اگر همه درختها قلم شود و همه دریاها مرکب، نوشتن آن را به پایان نخواهد برد؛ بنابراین من هم سخن حق میگویم و بسیار میگویم.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |