آنان که از جهان فرودین رسته اند
( 3581)نزد آنکه لم یَذُق، دعویست این |
|
نزد سُکّان افق معنیست این |
( 3582)لاف و دعوی باشد این پیش غراب |
|
دیگ تی و پر یکی پیش ذباب |
( 3583)چونکه در تو میشود لقمه گهر |
|
تن مزن چندانکه بتوانی بخور |
( 3584)شیخ روزی بهر دفع ظن |
|
در لگن قی کرد پر در شد لگن |
( 3585)گوهر معقول را محسوس کرد |
|
پیر بینا بهر کمعقلی مرد |
( 3586)چونکه در معده شود پاکت پلید |
|
قفل نه بر خلق و پنهان کن کلید |
( 3587)هر که در وی لقمه شد نور جلال |
|
هر چه خواهد تا خورد، او را حلال |
لَم یَذُق: (جمله فعلیه منفى) نچشیده است. «مَن لَم یَذُق لَم یَدرِ: آن که نچشیده نمىداند».
افق: کرانه آسمان. «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ اَلْأَعْلى.»[1]
سُکّانِ افق: باشندگان ملا اعلَى. آنان که از جهان فرودین رسته اند. آنان که در عالمى فوق عالم جسمانى سیر مىکنند.
غراب: زاغ، غراب در این بیت کنایه از کسانى است که مسخّر جسماند و جز جسمانى چیزى را در نمىیابند.
تى: تهى، خالى.
ذُباب: مگس. رمز دنیا طلبان است که به «متاع قلیل» بسنده کردهاند.
دیگ تِى و پر نزد مگس یکى است: شارحان نوشتهاند مقصود این است که دیگ پر و تهى براى مگس یکسان است چون نمىتواند در دیگ را بر دارد. ولى ظاهراً مقصود این است که بهره مگس از آن اندک است و به اندازه خردى جسم خود تواند از دیگ بر دارد. پس دیگ پر باشد یا تهى براى او یکسان است.
لقمه گهر شدن: کنایه از این است که مردان خدا اگر طعامى مىخورند براى آن است که آنان را در انجام طاعت و عبادت نیرو دهد حالى که دیگران براى پرورش جسم خورند.
باز نان را زیرِ دندان کوفتند گشت عقل و جان و فهمِ هوشمند
3167 / د /1
کآن گدایى کآن بجد مىکرد او بهرِ یزدان بود نه از بهر گلو
ور بکردى نیز از بهرِ گلو آن گلو از نورِ حق دارد غُلو
در حق او خوردِ نان و شهد و شیر به ز چلّه وز سه روزه صد فقیر
نور مىنوشد مگو نان مىخورد لاله مىکارد به صورت مىچرد
2706- 2703/ د / 5
شیخ: ممکن است درویشِ مورد بحث باشد یا یکى از مشایخ بزرگ. و مقصود این است که گاه کردار، دلیل راستى گفتار است، چنان که در بیتهاى بعد با تفصیل بیشتر خواهد آمد.
گوهر معقول: ظاهر لفظ این است که آن چه خورده بود قى کرد و خوردهها بدل به دُر شد.
( 3581) اینکه من مىگویم نزد کسى که این مرتبه را ندیده و این شربت را نچشیده دعوى اى بیش نیست ولى در نزد کسانى که در این افق سکونت دارند عین معنى است. ( 3582) این در پیش کلاغ لاف و دعوى است دیگ خالى و پر در نزد پشه مساوى است . ( 3583) اگر در تو لقمه بدل بگوهر مىگردد هر چه مىتوانى بخور و هیچ پرهیز نکن . ( 3584) شیخ یک روزى براى رفع سوء ظن قى کرد و لگن پر از گوهر گردید . ( 3585) و گوهر معقول و روحانى را بعالم محسوس آورده جسمانى نمود این کار را پیر براى کم عقلى مردم کرد . ( 3586) چون در معده تو غذاى پاک پلید مىگردد گلوى خود را قفل کرده کلیدش را پنهان کن و چیزى نخور . ( 3587) کسى که در او لقمه تبدیل بنور ذو الجلال مىگردد هر چه مىخواهد بگو بخور که حلال است .
مولانا میگوید: آنچه در ابیات پیشین گذشت، در نظر آنهایی که ادراک ندارند، دروغ و ادعاست، اما کسانی که به پیشگاه حق راهی دارند این سخنان را حقیقت محض میدانند. «افق» در اینجا «افق اعلی» است که پیامبر(ص) در معراج به آن راه یافت (پیشگاه حق). مولانا می گوید: غذایى که شیخ (ولى حق) مىخورد به عقل و جان بدل مىشود.
روزی یکی از مشایخ برای زدودن توهّمات در طشتی استفراغ کرد و آن لگن پر از مروارید شد. دلیل کار شیخ این بود که شنونده سخن او، عقل کامل نداشت و او ناچار شد مسائل ذهنی را صورت عینی بدهد و چنین کرامتی را ابراز کند. یعنی شیخ عقل و جان را که گوهر معقول بود به محسوس تبدیل کرد تا مرد نادان ببیند و عبرت گیرد.پسآنان که تنها براى پرورش جسم مىخورند، همان به که دهان ببندند و چیزى نگویند. و آن که لقمه در وى به نور مبدل مىشود بگذار تا هر چه خواهد خورد که او را حلال باشد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |