عنایت حضرت حق لازم دریافت حقایق است
( 3588)گر تو هستی آشنای جان من |
|
نیست دعوی گفت معنیلان من |
( 3589)گر بگویم نیمشب پیش توام |
|
هین مترس از شب که من خویش توام |
( 3590)این دو دعوی پیش تو معنی بود |
|
چون شناسی بانگ خویشاوند خود |
( 3591)پیشی و خویشی دو دعوی بود لیک |
|
هر دو معنی بود پیش فهم نیک |
( 3592)قرب آوازش گواهی میدهد |
|
کین دم از نزدیک یاری میجهد |
( 3593)لذت آواز خویشاوند نیز |
|
شد گواه بر صدق آن خویش عزیز |
( 3594)باز بیالهام احمق کو ز جهل |
|
مینداند بانگ بیگانه ز اهل |
( 3595)پیش او دعوی بود گفتار او |
|
جهل او شد مایهْ انکار او |
معنى لان: معنى زار. گفتِ معنى لان: سخن سراسر معنى، سخن حقیقت.
دو دعوى: دعوى خویشاوندى و پیش او بودن.
پیشى: نزدیک بودن.
این دو دعوی: عبارتند از: من خویش تواَم و پیش توام(خویشی و پیشی).
فهم نیک: فهم زود یاب، فهم روشن.
دم: آواز.
نزدیک: نزد.
جهیدن: رسیدن.
بىالهام: ناآگاه. که خدایش نور معرفت نداده.
( 3588) اگر تو آشناى جان من باشى گفته من که قرین با معنى است ادعا محسوب نمىشود. ( 35749) اگر بگویم که من در این نصف شب پیش تو هستم یا بگویم تو از شب نترس زیرا که من خویش تو بوده و بیگانه نیستم. ( 3590) این دو دعوى پیش تو ادعاى صرف نیست بلکه عین حقیقت و معنى است چرا که صداى خویشاوند خود را مىشناسى. ( 3591) من پیش تو هستم و من خویش تو هستم دو دعوى بودند ولى هر دوى اینها در نزد فهم تو حقیقت و معنى بودند. ( 3592) نزدیکى صدا شاهد آنست که گوینده نزدیک و پیش تو است. ( 3593) لذتى که از شنیدن صداى خویشاوند مىبرى گواهى مىدهد که این کس خویش تو است و بیگانه نیست. ( 3594) اما آن احمقى که از جهل صداى بیگانه را از آشنا تمیز نمىدهد. ( 3595) پیش او این گفتار ادعا است زیرا که جهل و عدم شناسائیش باعث مىشود که این گفتار را ادعا تلقى کرده و انکار کند.
سخن مولانا دنباله قصّه مریدی است که پرگویی خود را مناسب با درجه آگاهی خود میدانست. «آشنای جان» کسی است که با ما رابطه قلبی و باطنی دارد. معنای کلی ابیات این است که: برای درک سخن هر کس، شنونده باید آشنا و معتقد به او باشد. «احمق» کسی است که ادراک حقایق ندارد و به همین دلیل "بیالهام" میماند؛ یعنی به باطن او آگاهی راه نمییابد. او اهل حق را از اغیار بازنمیشناسد و همه را مدعی میشمارد.
مضمون محتوایی سخن مولانا در این ابیات این است که: برای دریافت حقیقتها ، لزوماً عنایت حضرت حق لازم است و گر نه پذیرفتن آن محال نماید، چنان که دعوى پیمبران و مردان خدا را آنان که با جانشان با آن دعوى آشنا بود، پذیرفتند، اما کسانى که از عنایت الهى بهره نداشتند منکرانشان گشتند.
( 3596)پیش زیرک کاندرونش نورهاست |
|
عین این آواز معنی بود راست |
( 3597)یا به تازی گفت یک تازیزبان |
|
که همیدانم زبان تازیان |
( 3598)عین تازی گفتنش معنی بود |
|
گرچه تازی گفتنش دعوی بود |
( 3599)یا نویسد کاتبی بر کاغذی |
|
کاتب و خطخوانم و من امجدی |
( 3600)این نوشته گرچه خود دعوی بود |
|
هم نوشته شاهد معنی بود |
( 3601)یا بگوید صوفیای دیدی تو دوش |
|
در میان خوابسجاده به دوش |
( 3602)من بدم آن وآنچه گفتم خواب در |
|
با تو اندر خواب در شرح نظر |
( 3603)گوش کن چون حلقه اندر گوش کن |
|
آن سخن را پیشوای هوش کن |
( 3604)چون تورا یاد آید آن خواب این سخن |
|
معجز نو باشد و زر کهن |
( 3605)گرچه دعوی مینماید این ولی |
|
جان صاحب واقعه گوید بلی |
زیرک: کسی است که ادراک حقایق را دارد و در «اندرونش» نور حق میتابد و آواز مرد حق را میشناسد و سخن او را باور میکند.
امجد: به معنى بزرگوار و جوانمرد، بزرگوارتر، شایستهتر . چنین است در نسخه اساس، و احتمال مىرود «ابجدى» بوده است کنایه از ابجد دان باشد. و کاتب آن را درست ننوشته.
نظر: دید باطنی مرد حق است که از طریق آن حقیقت را میبیند.
واقعه: خواب.
صاحب واقعه: کسی است که دریافتها و مشهودات غیبی، چیزی برتر از واقعیتهای زندگی به او گفته است و روح او ادعا را از حقیقت باز میشناسد و در اینجا کسی است که خواب دیده است.
زَرِّ کهن: زر قیمتی، طلایى که به علّت قدمت بهاى بیشترى یافته است. کنایت از گفتار پر ارزش.
( 3596) در صورتى که پیش آن زیرکى که دلش نورانى است این گفتار حقیقت و معنى بود. ( 3597) یک مثال دیگر مىزنیم اگر تازى زبانى بزبان تازى گفت که من زبان تازى مىدانم. ( 3598) اگر چه دعوى تازى دانستن مىکند ولى همین که بزبان تازى این دعوى را ادا کرد دعویش عین حقیقت و معنى است. ( 3599) یا اگر نویسندهاى روى کاغذ بنویسد که من نویسندهام سواد دارم. ( 3600) این نوشته اگر چه ادعا است ولى همین نوشته شاهد معنى اوست. ( 3601) یا اگر صوفى اى بتو بگوید که تو دیشب بخواب سجاده بدوشى را دیدى. ( 3602) آن من بودم و آن چه در خواب بتو در شرح نظر خود گفتم. ( 3603) آن را گوش کرده و پیشواى هوش قرار ده. ( 3604) چون آن خواب و سخنانى که گفته شده بیاد تو آید معجز نویى شده و راز کهنه خواهد بود. ( 3605) اگر چه این سخن بدعوى مىماند ولى جان صاحب واقعه آن را مىپذیرد و مىگوید بلى همین است.
مولانا در این ابیات مثالهایی میآورد که ادعاست اما همه باور دارند که دروغ نیست. پس برخی دعوی ها خود عین حقیقت است، چون کسى دعوى دانستن زبانى کند و بدان زبان سخن گوید، آن دعوى عین حقیقت است، یا به گفته مولانا شب هنگام خویشاوندى که در کنار تو خفته است گوید من خویش تو و نزدیک تو هستم. شنیدن آواز او از نزدیک و آشنا بودن با صدا، هر دو دعوى وى را اثبات مىسازد. یا کسى تو را از خوابى که دیدهاى خبر دهد و به تو گوید در خواب به تو چنین و چنان گفتم، باید آن چه را گفتم به کار بندى. یاد آورى آن خواب نیز حقیقتى است روشن و برهانى است بر صدق دعوى گوینده.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |