( 3628)این نداند کآنکه اهل خاطر است |
|
غایب آفاق او را حاضر است |
( 3629)پیش مریم حاضر آید در نظر |
|
مادر یحیی که دورست از بصر |
( 3630)دیدهها بسته ببیند دوست را |
|
چون مشبک کرده باشد پوست را |
( 3631)ور ندیدش نه از برون نه از اندرون |
|
از حکایت گیر معنی ای زبون |
( 3632)نی چنان کافسانهها بشنیده بود |
|
همچو شین بر نقش آن چفسیده بود |
( 3633)تا همی گفت آن کلیله بیزبان |
|
چون سخن نوشد ز دمنه بی بیان |
( 3634)ور بدانستند لحن همدگر |
|
فهم آن چون مرد بی نطقی بشر |
( 3635)در میان شیر و گاو آن دمنه چون |
|
شد رسول و خواند بر هر دو فسون |
( 3636)چون وزیر شیر شد گاو نبیل |
|
چون ز عکس ماه ترسان گشت پیل |
( 3637)این کلیله و دمنه جمله افتر است |
|
ور نه کی با زاغ لکلک را مریست |
خاطر: اندیشهای است که به اراده حق بر دل آگاه میگذرد، در اصطلاح عارفان خطابى است که در دل آید.
اهل خاطر: واصلان به حقاند که به اتکای حق، غایب را در خاطر خود حاضر میکنند، آن که خدا در دل او اندازد، آن که حقیقت در دل او راه یافته باشد.
دیدههای بسته: یعنی با چشم باطن یا چشم دل. «مشبک کردن پوست» یعنی مرد حق، جسم و زندگی مادی را چنان به خدمت روح درمیآورد که گویی در تمام آن روزنههایی برای تابش نور حق پدید آورده است.
مشبّک کردن پوست: کنایت از جسم را دریدن و به جان رسیدن، همه معنى شدن و به دیده دل دیدن و دریافتن چیزى را.
معنى از حکایت گرفتن: ظاهر حکایت را واگذاردن و به معنى آن پرداختن،
چون شین بر نقش چفسیدن: در واژه «نقش» شین حرفى است که به آخر کلمه نقش بسته است. (به ظاهر افسانه چسبیدن و معنى را رها کردن).
نوشیدن: نیوشیدن، یعنی بشنود.
لحن: آواز. مجازاً: سخن، گفتار، زبان.
از عکس ماه ترسان شدن: اشارت است به داستانى از کلیله. خلاصه آن اینکه فیلان به سرزمین خرگوشان در آمدند و آنها را آسیب رساندند خرگوشى تیز هوش نزد ملک پیلان شد و خود را رسول ماه خواند و بدو گفت ماه از اینکه تو بىرخصت به زمین او در آمدهاى خشمگین است. فیل را بر سر چشمه آورد و عکس ماه را در چشمه بدو نمایاند.[1]
نبیل: تیز هوش، تیز خاطر. در برخى نسخههاى سنایى ترکیب «گاو نبیل» آمده است:
افترى: افترا، افتراء، تهمت.
زاغ و لکلک: محتمل است اشاره به داستان «پریدن و چریدن مرغى با مرغى که جنس او نبود.»
( 3628) آن که اهل دل است مىداند که اهل دل غایب در نزد آنها حاضر است. ( 3629) مادر یحیى که از چشم دور بود در نظر مریم حاضر بود. ( 3630) وقتى پوست و قشر را کسى مشبک کرده باشد چشم بسته دوست را مىبیند. ( 3631) حال فرض مىکنم که مادر یحیى و مادر عیسى همدیگر را نه از بیرون شهر و نه از درون هیچ ندیدهاند تو از حکایت بمعنى و مقصودى که در آن گنجیده متوجه باش و آن را بگیر. ( 3632) مگر نه از این قبیل افسانهها بسیار هست مگر از آنها نشنیدهاى؟ اینجا مثل حرف شین که بکلمه نقش چسبیده تو هم بنقش و صورت افسانه چسبیدهاى؟. ( 3633) چگونه کلیله بىزبان تا سخن مىگفت دمنه بدون بیان آن را درک مىکرد. ( 3634) اگر حیوانات سخن همدیگر را مىفهمیدند بشر بدون اینکه آنها بسخن آدمى تکلم کنند چگونه سخنان آنها را فهمید؟. ( 3635) چگونه دمنه میان شیر و گاو واسطه پیغام گردید و بر هر دو افسون خواند؟ ( 3636) گاو چگونه وزیر شیر گردید و چه سان پیل از عکس ماه ترسید. ( 3637) کلیله و دمنه همگى افترى است و گرنه کى لکلک با زاغ همسرى مىکند .
مولانا تاکید دارد که پیام داستان مهم است و حاصل معنی را دریاب و مانند کسی نباش که به ظاهر چسبیده است. این ابیات نظر به بابالاسد و الثور کلیله و دمنه دارد؛ و مرد ظاهربین بدون توجه به حاصل معنوی قصه، وقوع صحنهها را ناممکن و دروغ میشمارد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |