جایگاه علم ومعرفت
( 3675)بود شیخی عالمیقطبی کریم |
|
اندر آن منزل که آیس شد ندیم |
( 3676)گفت من نومید پیش او روم |
|
ز آستان او به راه اندر شوم |
( 3677)تا دعای او بود همراه من |
|
چونکه نومیدم من از دلخواه من |
( 3678)رفت پیش شیخ با چشم پر آب |
|
اشک میبارید مانند سحاب |
( 3679)گفت شیخا وقت رحم و رقتست |
|
ناامیدم، وقت لطف این ساعت است |
( 3680)گفت واگو کز چه نومیدیستت |
|
چیست مطلوب تو رو با چیستت |
( 3681)گفت شاهنشاه کردم اختیار |
|
از برای جستن یک شاخسار |
( 3682)که درختی هست نادر در جهات |
|
میوهْ او مایهْ آب حیات |
( 3683)سالها جستم ندیدم یک نشان |
|
جز که طنز و تسخر این سرخوشان |
( 3684)شیخ خندید و بگفتش ای سلیم |
|
این درخت علم باشد در علیم |
( 3685)بس بلند و بس شگرف و بس بسیط |
|
آب حیوانی ز دریای محیط |
( 3686)تو به صورت رفتهای ای بیخبر |
|
زآن ز شاخ معنیی بیبار و بر |
( 3687)گه درختش نام شد گه آفتاب |
|
گاه بحرش نام گشت و گه سحاب |
قطب: مهتر قوم، استوانه آهنى آسیا، آن چه قوام چیزى بدوست، کسى که نظام عالم به وجود اوست، مدار جهان هستى، وَلىِ کامل. و در بیت مورد بحث معنى اخیر مقصود است.
آیِس: نومید.
نَدیم: همنشین، هم دم. در این بیت مقصود «فرستاده شاه» است.
رِقّت: مهربانى، شفقت.
شاخسار: کنایه از درخت.
نادر: کمیاب.
جهات: جمع جهت: کنایه از جهان، عالم.
سر خوش: کنایه از آسوده خاطر، بىغم.
سلیم: نادان.
دریاى محیط: دریایى که مىپنداشتند گرد جهان کشیده شده است.
آب حیوانِ دریاى محیط: استعاره از علم.
به صورت رفتهای: یعنی فقط ظاهر و الفاظ را دنبال کردهای و از حقایق بیبهره ماندهای.
آفتاب: چنان که در تعریف علم گفته اند «علم خود نور است و نور عالم است».
بحر: دریا.
آب حیوانی :بعض عارفان علم را «آب» گفته اند چنان که در تأویل «أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّماءِ ماءً»[1] گفتهاند «أنزَلَ مِنَ سَماءِ الرُّوحِ ماء العِلمِ.»[2]
( 3675) در آن منزلى که فرستاده شاه بکلى از خود مأیوس شده بود یک شیخ بزرگوارى بود که عالم وقت و قطب زمان خود بود . ( 3676) شخص مأیوس با خود گفت من که ناامیدم پیش شیخ مىروم و از آستان او براه مىافتم . ( 3677) اکنون که از آن چه مىخواستم نومید شدهام دعاى او همراه من باشد . ( 3678) گریه کنان و اشک ریزان نزد شیخ رفت . ( 3679) عرض کرد اى شیخ بزرگوار اکنون هنگام رحم و رأفت است اکنون موقع ناامیدى من است و هنگام لطف در همین وقت است . ( 3680) گفت از چه ناامید هستى؟ مطلوبت چیست و رو بچه مقصدى دارى؟ . ( 3681) گفت شاه بمن امر کرد که براى جستجوى شاخسارى بروم . ( 3682) مىگفت درختى هست کمیاب که میوه او کار آب حیات مىکند . ( 3683) سالها گردیدم جز طعنه و تمسخر این مردم نشانى از آن نیافتم . ( 3684) شیخ تبسم کرده گفت اى مرد ساده آن درخت زندگى درخت علم است که دانا را زنده ابد مىسازد . ( 3685) آن درختى است بس بزرگ و بلند و تعجب آور که آب حیوانیست از محیط دریاى الهى . ( 3686) تو از آن جهت پیدا نکردهاى که معنى را رها ساخته پى صورت گشتهاى .( 3687) این حقیقتى است که گاه بنام درخت و زمانى آفتاب گاه بحرش خواندند و گاه ابر .
باید توجه داشت که مفهوم «علم» در نظر مولانا بهآنچه در منابع پیش از مثنوی ضمن حکایت آمده، دقیقاً یکی نیست. علمی که مولانا از آن سخن میگوید علمی است که آدمی را از این جهان فارغ کند و به حق نزدیک سازد، این علم سرانجام به علم الهی و اسرار غیب میپیوندد، به همین دلیل بس بلند و بس شگرف و بس بسیط است. «دریای محیط»، علم الهی است که بر همهْ هستی احاطه دارد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |