آن که خصومت را از حد درگذراند گناه ورزید ، و آن که در آن کوتاهى کرد ستم کشید ، و آن که ستیزه جوست نتواند از خدا ترسید . [نهج البلاغه]
عرشیات
بازخوانی پیام عاشورا(12)
جمعه 94 آبان 1 , ساعت 7:11 صبح  

باز خوانی

پیام  عاشورا

 

 

 9- عزت‏ طلبى و شکست ناپذیرى‏ 

عزت نفس و کرامت روح و بزرگمنشى و رفتار بزرگوارانه از ویژگیهاى اخلاقى و انسانى است. این ویژگى اوج بخش در رشد و بالندگى انسان، پاکى و شایسته کردارى او، معنویت و عظمت روح و حق‏شناسى و قانون گرایى و قانونمدارى‏اش نقش سرنوشت ساز و معجزه‏آسایى دارد.

گر چه واژه عزت در فرهنگ فارسى به مفهوم آبرومندى و ارجمندى آمده است امّا در فرهنگ قرآن و خاندان رسالت به مفهوم اوج گرفتن به مرحله توانمندى معنوى و اخلاقى و عظمت روح و شکست ناپذیرى است.

این قدرت شگرف و شکست ناپذیر در مرحله نخست از ژرفاى جان و دل و گستره روح و قلب سرچشمه مى‏گیرد و پس از سر بر آوردن از رویشگاه و خاستگاه خویش، به تدریج در کران تا کران اندیشه و عقیده، زبان و قلم، دست و دیده، گفتار و کردار و برنامه‏ها و هدفهاى زندگى او تجلى مى‏یابد و آن گاه به او عظمت و شکوه و معنویت و شکست ناپذیرى مى‏بخشد.

کسى که به این ویژگى انسانى و معنوى آراسته گردید، دیگر خود را فراتر از سر ذلّت فرود آوردن در برابر حق ناشناسان و خودکامگان مى‏نگرد، فراتر از وقار متکبرانه، فراتر از فروتنى ذلیلانه، فراتر از ستم پذیرى و قبول خفّت، فراتر از برده منشى و دنباله روى کورکورانه، فراتر از بافتن و شنیدن چاپلوسى‏ها و تملق‏ها و ستایش‏هاى چندش آور و القاب پوشالى و پرطمطراق، فراتر از فرمانبرداریهاى چاکرمنشانه و اهانت آمیز، و فراتر از ضد ارزشهایى چون: ریا، سمعه، خود دوستى، حب مدح، عجب، بدگمانى، جدال، تملق، دنیاطلبى، حرص، حسد، غرور، تعصب، سخن چینى، کینه‏توزى، فریب، فخر فروشى، تجمل، دورویى، جاه‏طلبى، خشونت پیشگى و ...

مى‏خواهد.

به مرحله‏اى اوج مى‏گیرد که نه در برابر زر و زور نفوذ مى‏پذیرد و نه در برابر دجالگرى و نیرنگ و فریب؛ نه بیداد و ناروا و زورمدارى را تحمل مى‏کند و نه آن را به دیگران تحمیل مى‏کند و مى‏خواهد و نه مى‏تواند نظاره‏گر اسارت مردمى در چنگال این آفت‏هاى عزت‏کش و ذلت‏بار و خفت‏آور باشد و دم فرو بندد و با همه توان و مایه نهادن از جان، به آنان درس عزت نفس و کرامت روح و بزرگمنشى و آزادگى ندهد؛ نه هرگز! «1»

و حسین علیه السّلام بزرگ آموزگار این ویژگى انسانى و اخلاقى و درخشان‏ترین سمبل و نمونه این راه افتخار انگیز است و یکى از هدفهاى بلند نهضت عزت‏طلبانه‏اش، نفى ذلت و ذلت پذیرى و آن گاه عزت آموزى و عزت‏طلبى و نشان دادن راه آزادمنشى و آزادگى. براى نمونه:

1- آن حضرت بر سر دوراهى زندگى ذلت‏بار و مرگ آزادمنشانه و عزتمندانه، دومى را برگزید و به عصرها و نسل‏ها پیام داد که:

«الا و انّ الدّعى بن الدّعى قد رکزنى بین اثنتین بین السّلة و الذّلة هیهات من الذّله یأبى اللَّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیّة و نفوس ابیّه من ان نؤثر طاعة اللّئام على مصارع الکرام ...»[1]

هان اى روزگاران! اى ترقى‏خواهان عصرها و نسل‏ها! بدانید که این فرومایه و فرزند فرومایه، اینک مرا میان دو راه و دو انتخاب قرار داده است: بر سر دو راهى ذلّت پذیرى و تسلیم خفّت‏بار در برابر فرومایگان و بیدادگران حاکم، و مرگ پرافتخار و با عزّت و سرفرازى. و چقدر دور است از ما که ذلّت و خوارى را برگزینیم. خدا و پیامبر او و ایمان آوردگان و دامانهاى مادران پاک و رگ و ریشه‏هاى پاکیزه و مغزهاى غیرتمند و جانهاى ستم ستیز و با شرافت، نمى‏پذیرند که ما فرمانبردارى فرومایگان و استبدادگران پست و رذالت پیشه را بر شهادتگاه رادمردان و آزادمنشان مقدّم بداریم.

و فرمود: « و اللَّه لا اعطیهم بیدى اعطاء الذّلیل و لا افرّ فرار العبید.» [2] نه! به خداى سوگند نه دست ذلّت به دست استبداد و انحصار خواهم نهاد و نه بسان بردگان ترسو از برابر آنان خواهم گریخت.

و قهرمانانه خروشید که:«و اللَّه لا اعطى الدنیّة من نفسى ابدا.»[3]

به خداى سوگند که من هرگز زیر بار پیمان خفّت‏بار استبدادگران نخواهم رفت.

10- توجه دادن به رسالت علم و عالم‏

هدف شکوهبار دیگر نهضت فرهنگ ساز و انسان پرور عاشورا توجه دادن علم و دانش به رسالت واقعى خویش و هشدار دادن به دانشور و دانشمند، عالم و روشنفکر و صاحب اندیشه و آگاهى و رسالت، یا خواص جامعه به عهد خطیر و جایگاه رفیع و مسئولیت سنگین خویش است.

چرا که اگر در شهر و دیارى سرچشمه آن، پاک و پاکیزه باشد و منبع آب، لبریز از آب سالم و بى‏آلایش و تصفیه شده، در آن صورت گل آلود بودن لوله‏ها و شیرها چندان زیانبار نیست؛ چرا که همه آنها به سرچشمه‏اى پاک و جوشان و زلال پیوند دارند و به آبى صاف و پایان ناپذیر که همه این آبهاى راکد و گل‏آلود را در سر راه خویش مى‏روبد، آلودگى را مى‏شوید، ناخالصى‏ها را مى‏پالاید و همه جا را ضد عفونى و آفت‏زدایى و پاکیزه مى‏سازد.

مگر نه این است که فرع، تابع اصل است و جزء، ذره‏اى از کل و فرد، از جمع رنگ مى‏گیرد و رنگ مى‏پذیرد؟

مگر نه این است که دانش و بینش اثرى شگرف در دلها و جانها مى‏گذارد و بازتابى گسترده در کران تا کران جامعه پدید مى‏آورد و به تدریج موجى عظیم در گستره گیتى ایجاد مى‏کند؟

و مگر نه این است که سرنوشت اندیشه و عقیده و سلیقه و سبک و سیره و بایدها و نبایدها و ارزشها و ضد ارزشها را دانش و علم و بینش و دانایى و کتاب و قلم رقم مى‏زند؟

و مگر نه این است که دانایى، توانایى و علم، قدرت مى‏آورد و این دو هستند که تدبیر امور و تنظیم شئون دین و دنیاى مردم را به کف مى‏گیرند؟

و مگر نه این است که قدرتمندان بر سرنوشت مردم حکم مى‏رانند امّا دانشمندان بر فرمانروایان.

«الملوک حکام على النّاس و العلماء حکام على الملوک.»

با این بیان، روشن است که با تباهى عالم، جامعه تباه مى‏گردد.

«اذا فسد العالم، فسد العالم.»[4]

و با لغزش عالم- که بسان شکستن کشتى است- هم خودش غرق مى‏شود و هم سرنشینان کشتى را به غرقاب مى‏سپارد.

«زلة العالم کانکسار السفینة تغرق و تغرق.»[5]

و با کتمان حقایق از سوى عالم و آگاه است که حق‏کشى‏ها مى‏شود و حرمت‏ها پایمال سم ستوران؛ و چهره‏ها و سیماهاى نورافشان زیر تیغ سانسور و در پس پرده کتمان مى‏مانند و دور از چشم فضیلت خواهان و کمال طلبان.

و با بیان اندیشه و عقیده‏اى بدعت آمیز، یا دعوت و سخنى گمراهگرانه و ظالمانه، یا داورى و قضاوتى شتاب آلود و آمیخته به غرض و تعصّب، یا بزرگداشتى غلو آمیز از چهره‏اى نامدار- با آمیزه‏اى از آیات و روایات- از سوى عالم است که پایه و اساس بدعتى رسوا و شرک آلود و انحطاط آفرین را در جامعه و دنیایى مى‏ریزد و آن گاه، هم مایه گمراهى و تباهى و عقب ماندگى خود او مى‏گردد و هم بسیارى دیگر؛ و آن گاه براى برافکندن و زدودن آثار ویرانگر آن، چه سرمایه‏هایى باید تباه گردد.

«و انّ شرّ النّاس عند اللَّه امام جائر ....»

و یا تبدیل به جاده صاف کن استبداد شدن، به صورت مدار و محور ظالمان در آمدن، پل پیروزى آنان گردیدن، نردبان ترقى آنان شدن، سردار تراشیدن و امیر پروردن، سایه خدا و نماینده او ساختن، سوق دادن مردم ساده دل به بارگاه ستم، گرایش و رکون و کرنش به بیداد نمودن، تملّق و چاپلوسى و بت تراشیدن، و خدشه‏دار ساختن چهره عالمان راستین و آزادیخواه و ستم ستیز و طرفدار حقوق و آزادى مردم و زیر سؤال بردن آنان از سوى عالم دنیا دوست و دنیادار و شیفته جاه و مقام یا ابزار دربارها و دستگاه‏ها و دفترها و مراکز قدرت است که روح و جان دین را مى‏گیرد و مذهب را اسیر و بازیچه خودکامگان شرارت پیشه‏اى مى‏سازد که با سوء استفاده از آن، هواهاى دل خویش را مى‏جویند و بر شبستانى سرد و خاموش یا گورستانى ساکت و مطیع فخر مى‏فروشند و خدایى مى‏کنند.

«فانّ هذا الّذین قد کان اسیرا فی ایدى الاشرار، یعمل فیه بالهوى و تطلب به الدّنیا.»[6]

آرى این گونه است که حسین علیه السّلام در نهضت اصلاحگرانه‏اش بر آن است تا علم و عالم، شعر، و شاعر، خطیب و خطابه، واعظ و موعظه، اندرز و اندرزگو، محقق و پژوهشگر، نویسنده و استاد، روشنفکر مذهبى و عالم دینى، امام جمعه و جماعت‏ و مرجع علمى و مذهبى را به جایگاه حقیقى‏اش اوج بخشد و آنها را به رسالت تاریخى خویش توجّه دهد.

آن حضرت در کنار خانه خدا روى سخن را به دانشوران و دانشمندان کرد و ضمن پیامى رسا و شورانگیز و شعور آفرین و اندیشاننده، از جمله فرمود:

«ثم انتم ایتها العصابة! عصابة بالعلم مشهورة، و بالخیر مذکورة، و بالنصیحة معروفة، و بالله فی انفس الناس مهابة، یهابکم الشریف، و یکرمکم الضعیف، و یؤثرکم من لا فضل لکم علیه، و لا ید لکم عنده، تشفعون فی الحوائج اذا امتنعت من طلابها، و تمشون فی الطریق بهیبة الملوک و کرامة الاکابر، أ لیس کل ذلک انما نلتموه بما یرجى عندکم من القیام بحق اللَّه ... فاما حق الضعفاء فضیعتم، و اما حقکم بزعمکم فطلبتم ....»[7]

شما اى گروه دانشوران! و اى کسانى که در دانش و علم شهره شهرهاى خویش هستید و در اندرزگویى و خیر خواهى و نیکنامى زبانزد خاص و عام! به پاس آن که نام خدا را بر لب دارید و راه او را در پیش، در دل مردم، شکوه و حرمت یافته‏اید، به گونه‏اى که توانمند و برخوردار از شما حساب مى‏برد و ناتوان و نیازمند، گرامى‏تان مى‏دارد. کسى که بر او نه برترى دارید و نه ریاست، شما را بر خود برترى مى‏بخشد و مقدم مى‏دارد و توانگران و برخورداران جامعه به اشاره شما خواسته نیازمندان را بر مى‏آورند.

به هنگام گذر از کوچه و خیابان با شکوه پادشاهان راه مى‏روید و با سبک و هیبت زمامداران.

آیا این قدرت و شکوه که بدان نایل آمده‏اید، نه به خاطر آن است که از مرزهاى مقررات خدا و حقوق و آزادى بندگان او دفاع کنید؟ و به قانونگرایى و عمل به قانون فراخوانید و همّت گمارید؟

امّا دریغ و درد که نه تنها چنین نکردید که در مرزبانى بیشتر مقررات خدا کوتاهى کردید و با عدم تحرک و جنبش در برابر ستمکاران، حقوق مردم را خوار و بى‏مقدار شمردید و ضایع ساختید و در همان حال آنچه را حق خود مى‏پنداشتید، خواستید و به دست آوردید، امّا در راه خدا، نه از مال خویش مایه گذاشتید و نه جانى به خطر

افکندید و نه با تجاوزکاران درافتادید! شما در این آرزوى خام هستید که خدا بهشت پرطراوت و زیبا، همدمى با پیام‏آوران، و امنیّت از عذاب و کیفرش را به شما ارزانى دارد؛ چه که اینها را حق خویش مى‏پندارید، امّا از آن مى‏ترسم که پرتوى از خشم و کیفر خدا بر شما- گروه از خود راضى- فرود آید؛ چرا که شما به نام علم و دین خدا و در پرتو کرامت او، در جامعه به موقعیّت رسیدید، امّا نه به یکتا پرستان واقعى و آزادمنش، بها مى‏دهید و نه به خاطر خدا بندگانش را احترام مى‏کنید و نه حقوق و کرامت آنان را پاس مى‏دارید.

شما که به خاطر شکسته شدن پاره‏اى از سفارشها و پیمانهاى پدرانتان بر مى‏آشوبید، خود مى‏نگرید که چگونه مقررات و پیمانهاى خدا به دست قانون‏شکنان گسسته شده و به سفارشها و عهدهاى پیامبرش بى‏اعتنایى و بى‏مهرى مى‏گردد، امّا شما پریشان و نگران نمى‏گردید.

در این جامعه استبداد زده، کار حق کشى و بیداد به جایى رسیده است که نابینایان و گنگها، ناتوانان و بیماران زمین‏گیر، بدون سرپرست و پناهى در شهرها رها شده‏اند و کسى به آنان ترحم نمى‏کند و به دادشان نمى‏رسد.



[1] - تحف العقول، ص 270

[2]  - انساب الاشراف، ج3، ص188

[3] - لهوف، ص23

[4] - بحار، ج2، ص58

[5] - الحیاة ، ج2 ،ص308

[6] - نهج البلاغه، نامه 53

[7] - تحف العقول، ص254

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 50 بازدید
بازدید دیروز: 611 بازدید
بازدید کل: 1402288 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]