باز خوانی
پیام عاشورا
وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى قَالَ دَخَلْنَا مَعَ عَلِیٍّ ع إِلَى صِفِّینَ فَلَمَّا حَاذَى نَیْنَوَى نَادَى صَبْراً أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَیْنَاهُ تَفِیضَانِ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِعَیْنَیْکَ تَفِیضَانِ أَغْضَبَکَ أَحَدٌ قَالَ لَا بَلْ کَانَ عِنْدِی جَبْرَئِیلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّ الْحُسَیْنَ یُقْتَلُ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ ...
و «عبد اللَّه بن یحیى» آورده است که: به همراه امیر مؤمنان به سرزمین صفّین وارد شدیم؛ هنگامى که آن بزرگوار به نقطهاى در برابر «نینوا» رسید، ندا داد که: هان اى ابا عبد اللَّه! شکیبا باش! شکیبا!
«صبرا ابا عبد اللَّه!»
از او دلیل آن کار و گفتارش را پرسیدم که فرمود: روزى بر پیامبر گرامى وارد شدم و دیدم آن حضرت دیدگانش اشکبار است و گریه مىکند.
گفتم: اى پیامبر خدا! پدر و مادرم به قربانت! چه چیزى دیدگانتان را اشکبار ساخته؟ آیا کسى شما را ناراحت کرده و به خشم آورده است؟
فرمود: نه! پرسیدم: پس چرا دیدگانتان اشکبار است؟
فرمود: فرشته وحى نزد من آمده بود و او به من خبر داد که فرزند ارجمندم، حسین علیه السّلام، در ساحل فرات به شهادت خواهد رسید.
آن گاه فرشته وحى به من گفت: آیا مىخواهى از تربت پاک و عطرآگین او نزدتان بیاورم و بوى تربتش را به مشامتان برسانم؟
پس از آن دستش را گشود و مشتى از تربت حسین علیه السّلام را برگرفت و به من داد و آن گاه بود که دیگر سیلاب اشک امانم نداد. و نام آن سرزمین نیز به گونهاى که فرشته وحى خبر داد «کربلا» است.
هنگامى که حسین علیه السّلام دو ساله بود، پیامبر گرامى به قصد سفرى حرکت کرد و در میان راه ایستاد و فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» و آن گاه بود که از دیدگانش باران اشک فرو باراند.
دلیل آن بیان و فرود باران اشک را از او پرسیدند. که فرمود: این فرشته وحى است و به من خبر آورده است که فرزندم، حسین علیه السّلام، در ساحل فرات و در سرزمینى به نام «کربلا» به شهادت خواهد رسید.
پرسیدند: اى پیامبر خدا! کدامین بیداد پیشه و سیاهرو او را به شهادت خواهد رساند؟
پیامبر فرمود: بیداد پیشهاى به نام «یزید»! آن گاه افزود: گویى هم اکنون شهادتگاه و آرامگاه او را مى نگرم! و گویى هم اکنون بر زین اسبها و جهاز شتران مى نگرم و مى بینم که سر مقدّس فرزندم، حسین علیه السّلام بر روى آنها به بارگاه خودکامه پلید و تاریک اندیش اموى، «یزید»- که لعنت خدا بر او باد- هدیه مى گردد. به خداى سوگند هیچ کس بر سر فرزندم حسین علیه السّلام نظاره نمى کند و شادمانى نمى نماید، جز این که خدا میان دل و زبان او مخالفت پدید مىآورد و بر او علامت نفاق و کفر مى نهد و به عذابى سخت و دردناک گرفتارش مى سازد! آن گاه پیامبر گرامى اندوه زده و گرفته، از سفر خویش بازگشت و بر فراز منبر رفت و در حالى که حسن و حسین، دو فرزند گرانمایه اش در برابر دیدگانش بودند، با مردم سخن گفت و به پند و اندرز آنان پرداخت.[1]
[1] - بحار، ج 22، ص 153؛ مناقب، ج 3، ص 234؛ طرائف، ص 202؛ بحار، ج 43، ص 361؛ مدینة المعاجز، ص 259. بحار، ج 43، ص 316؛ مدینة المعاجز، ص 254.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |