باز خوانی
پیام عاشورا
هنگامى که سخنانش پایان یافت، دست راست خویش را بر سر حسن علیه السّلام و دست چپ را بر سر حسین علیه السّلام نهاد و آن گاه سر مبارک را به سوى آسمان بلند کرد و فرمود: پروردگارا! بىگمان محمّد بنده برگزیده و پیامبر توست و این دو تن از پاکان و شایستگان خاندان من و از برگزیدگان نسل و تبار من مىباشند. اینان همان عزیزانى هستند که در میان امّت به یادگار مىگذارم و فرشته وحى برایم خبر آورده است که این فرزندم، حسین علیه السّلام، به دست تبهکاران آتش افروز به شهادت خواهد رسید و مردم او را در برابر بیداد پیشه زمانش بىیار و یاور خواهند گذاشت! بار خدایا! شهادتش را بر او خجسته ساز! و او را سرور و سالار شهیدان راه حق قرار ده! بار خدایا! خیر و برکت را از کشندگان تبهکار او بردار و آنان را رسوا ساخته و در شعلههاى سوزان آتش دوزخ درآور، و آنان را در فروترین طبقه جهنّم بیفکن! هنگامى که سخنان پیامبر به اینجا رسید، صداى ضجّه و گریه مردم در فضاى مسجد پیچید. پیامبر گرامى رو به آنان کرد که: «أ تبکون و لا تنصروه؟» آیا مىگریید و یاریش نمىکنید؟
سپس بازگشت و در حالى که رنگ چهرهاش دگرگون گشته و سیماى نورافشانش سرخ و برافروخته شده بود، دگرباره به سخن پرداخت و در حالى که سیلاب اشک از دیدگانش روان بود، رو به بارگاه خدا کرد که: بار خدایا! تو خود هماره یار و یاور او، باش!
«اللّهمّ فکن انت له ولیّا و ناصرا.» آن گاه افزود:
«ایّها النّاس انّى خلّفت فیکم الثقلین: کتاب اللَّه و عترتى ... لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض، و انّى انتظرهما و لا اسألکم فی ذلک الّا ما امرنى ربّى، ان اسألکم المودة فی القربى! ...»
هان اى مردم! حقیقت این است که من جهان را بدرود مىگویم و در میان شما دو امانت گرانبها و هدایتکننده به سوى حق و فضیلت بر جاى مىگذارم که عبارتند از: کتاب خدا و خاندان من.
به هوش باشید که این دو امانت، جدایى ناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد گردند و من در روز رستاخیز، در آنجا، در انتظار آن دو خواهم بود.
اى مردم! من در مورد آن دو امانت بزرگ و شکوهبار و گرانبها، جز آنچه پروردگارم به من امر فرموده است- که از شما دوستى و مهر به خاندان را بخواهم- هیچ چیز دیگرى از شما نمىخواهم. پس نیک بنگرید که مبادا فردا مرا در حالى در کنار حوض کوثر دیدار کنید که خاندانم را به خشم آورده و آنان را به رنج افکنده و در حق آنان بیداد روا داشته و آنان را به شهادت رسانده باشید! به خداى سوگند! در روز رستاخیز از این امّت، سه پرچم و سه گروه- که هر کدام زیر یکى از آن پرچمها هستند- بر من وارد خواهند شد که تنها یکى از آنها مورد احترام هستند و از رستگاران و نجات یافتگان خواهند بود و آن دو پرچم و دو گروه دیگر، از من نخواهند بود.
«و اللَّه سترد علىّ یوم القیامة ثلاث رایات من هذه الامة.»[2]
آن گاه فرمود: از این سه پرچمى که در روز رستاخیز بر من وارد مىشوند، پرچمى تیره و تار و ظلمت زده است که فرشتگان از آن مىهراسند و از آن اظهار بىتابى و نفرت مىکنند.
« رایة سوداء مظلمة قد فزعت منها الملائکة.»
آن پرچم و طرفداران و به دوش کشندگانش مىآیند تا در برابر من مىایستند و من از آنان مىپرسم: شما کیانید و از کجا مىآیید؟ «فأقول: من أنتم؟» آنان پاسخ مىدهند: ما از توحیدگرایان و خداپرستان جهان عرب و از امّت تو هستیم! «نحن من امتک یا احمد!»
من به آنان مىگویم: من محمّد هستم، پیامبر خدا به سوى عرب و عجم!
«انا احمد نبى العرب و العجم!»
آنان مىگویند: ما از امّت و جامعه تو هستیم اى پیامبر خدا! اینک به سوى شما آمده و چشم امید به شفاعت شما دوختهایم.
به آنان مىگویم: شما پس از من با کتاب پرشکوه خدا، قرآن شریف، و با خاندانم چگونه رفتار کردید؟
«فاقول لهم: کیف خلفتمونى من بعدى فی اهلى و عترتى و کتاب ربّى؟»
آنان پاسخ مىدهند: اى پیامبر خدا واقعیّت این است که کتاب خدا و مقررات و مرزهاى احکام آن را تباه ساختیم و در مورد خاندانت نیز، زشت و ظالمانه عمل کردیم؛ چرا که هماره در این تلاش احمقانه بودیم که آنان را از روى زمین برداریم و در این راستا بود که به جاى بهرهورى از دانش و معنویّت پرشکوه آنان، از آنان روى برتافتیم و به مخالفت و دشمنى با آن بندگان شایسته و وارسته و محبوب خدا پرداختیم!
«امّا الکتاب فضیعناه، و امّا عترتک فحرصنا أن نبیدهم عن جدید الارض.»
و در این شرایط است که این پرچم و این گروه در حالى که به شدّت تشنه هستند و چهرههایشان سیاه گشته، بازمىگردند و از آمرزش خدا محروم مىشوند! آن گاه پرچم دیگرى که سیاهى و تیرگىاش از پرچم نخست افزونتر است، با طرفداران و به دوش کشندگانش بر من وارد مىگردند و من از آنان خواهم پرسید که:
پس از رحلت من با دو امانت گرانبهایم، قرآن و عترت، چگونه رفتار کردید؟!
«ثم ترد علىّ رایة اخرى اشدّ سوادا من الاولى، فأقول لهم: کیف خلفتمونى من بعدى فی الثقلین: الأکبر و الأصغر، کتاب ربّى و عترتى؟»
آنان پاسخ مىدهند: ما با ثقل اکبر یا کتاب پرشکوه خدا مخالفت ورزیدیم و احکام و مقررات انسانساز و عدالت آفرین و آزادمنشانه آن را کنار نهادیم و از پى هواهاى جاهطلبانه خود رفتیم. و با امانت دیگر تو- که عترت و خاندان گرانمایهات باشند- نیز به مخالفت برخاسته و با آنان ظالمانه رفتار نمودیم و ضمن زیر فشار قرار دادنشان، آنان را در دفاع از حق و عدالت تنها گذاشتیم و در برابر بیدادگران یاریشان
نکردیم و آنان را سخت پراکنده نموده و از خانه و کاشانه خویش آواره ساخته و آنان را به شهادت رساندیم.
«امّا الأکبر فخالفناه، و امّا الأصغر فخذلنا، وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ.»
اینجاست که من به آنان خواهم گفت: بروید و از من دور شوید! و آنگاه است که آنان در حالى که سخت تشنه و درماندهاند و چهرههایشان سیاه گشته و بر آن گرد و غبار خفّت و رسوایى گناه و بیدادگرى نشسته است، از راهى که آمدهاند بازمىگردند.
«فاقول: الیکم عنّى فیصدرون عطاشا مسوّدة وجوههم.»
سپس پرچم دیگرى که نورافشان است و از آن فروغى پرتو افکن مىباشد بر من وارد مىگردد، و من به آنان خواهم گفت: شما چه کسانى هستید؟
«ثمّ ترد على رایة اخرى تلمع نورا فاقول لهم: من انتم؟»
آنان پاسخ مىدهند: ما مردمى توحیدگرا و پروا پیشه و از حقجویان و حق طلبان و حق پرستان و حق پذیرانیم.
«نحن اهل کلمة التوحید و التّقوى من امة محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم.»
ما کسانى هستیم که کتاب پرشکوه خدا، قرآن شریف را گرامى داشتیم و آن را بسان جان شیرین و عزیزتر از آن حفظ کردیم و از خطرهاى رنگارنگ پاس داشتیم و حلال آن را حلال و حرامش را حرام و ناروا شمردیم و به راستى به رهنمودهاى آن عمل کردیم و از هشدارهایش هشدار پذیرفتیم و از پند و اندرز و درسهاى انسانساز و عبرت آموز و عبرت انگیزش درسهاى عبرت گرفتیم و اندرزها پذیرفتیم.
[1] - بحار، ج 44، ص 247.
[2] - بحار، ج 22، ص 153؛ مناقب، ج 3، ص 234؛ طرائف، ص 202؛ بحار، ج 43، ص 361؛ مدینة المعاجز، ص 259. بحار، ج 43، ص 316؛ مدینة المعاجز، ص 254.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |