هرکه در راه خدا برادری کند، سود برَد و هرکه درراه دنیا برادری کند، بی بهره مانَد . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
بازخوانی پیام عاشورا(17)
جمعه 94 آبان 1 , ساعت 7:22 صبح  

باز خوانی

پیام  عاشورا


 «و نحن بقیة اهل الحق، حملنا کتاب اللَّه فاحللنا حلاله و حرمنا حرامه ...»

ما مردمى هستیم که خاندان گرانمایه پیامبر را گرامى و پابرجا نگاه داشتیم و از جان گرامى آنان پاس داشتیم، چرا که همان گونه که از جان و مال و هستى و امکانات و فرزند و خانواده خویش دفاع مى‏نمودیم، آنها را یارى مى‏کردیم، از حقوق و کرامت و شکوه و معنویّت و امنیّت و آزادى خاندان پیامبر در برابر بیداد پیشگان و تجاوزکاران دفاع کردیم و آنان را با همه وجود یارى نمودیم و دوشادوش آنان با دشمنان ددمنش و تجاوزکارشان به رویارویى برخاستیم.

«و احیینا ذرّیة محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم، فنصرناهم من کلّ ما نصرنا منه انفسنا، و قاتلنا معهم من‏

ناواهم ....»

اینجاست که من به آنان خواهم گفت: مژده باد بر شما که من پیامبرتان محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم هستم.

«فاقول لهم: ابشروا، أنا نبیّکم محمّد ....»

آرى، درست مى‏گویید، به راستى که شما در زندگى دنیا همان گونه عمل کردید و همان‏سان رفتار نمودید که وصف کردید.

«فلقد کنتم فی دار الدّنیا کما وصفتم.»

و آن گاه است که من از حوض کوثر به آنان آب خوش و گوارایى خواهم نوشاند و آنان سیراب و سرفراز مى‏گردند و با دریافت مژده ورود به بهشت پرطراوت و زیباى خدا، بدان جا رهسپار شده و براى همیشه در - بهشت پر نعمت خدا خواهند بود.[1]

از روند تاریخ و آینده جامعه‏

و نیز ابن عباس آورده است که: من به هنگام شدّت یافتن آخرین بیمارى پیامبر خدا- که بر اثر آن جهان را بدرود گفت- در کنار بسترش بودم. آن حضرت در آن شرایط، حسین علیه السّلام را بر سینه مبارک چسبانید و در حالى که آخرین لحظات بود و روح بلند و ملکوتى آن بزرگوار آماده پرواز، و عرق از چهره مبارک و پیشانى بلندش بر سر و روى فرزند دلبندش نیز مى‏چکید، مى‏فرمود:

«مالى و لیزید؟ لا بارک اللَّه فیه، اللّهم العن یزید!»[2]

مرا با یزید سیاه رو چکار؟ خداى برکت را از عمر و زندگى او بردارد! و آن گاه رو به جانب آسمان مى‏کرد که: بار خدایا! لعنت و نفرینت را نثار «یزید» ساز! پس از آن براى مدّتى از هوش رفت و پس از بهوش آمدن در حالى که دیدگانش اشکبار بود، دگرباره حسین علیه السّلام را بوسه باران ساخت و فرمود:

«أما إنّ لى و لقاتلک مقاما بین یدى اللَّه عزّ و جلّ.»[3]

امّا بى‏گمان براى من و کشنده سیاه‏رو و تبهکار تو اى حسین عزیز! در پیشگاه خدا جایگاهى براى حسابرسى و شکایت به بارگاه او خواهد بود و من در آنجا از بیدادى که بر تو و یارانت خواهد رفت، دادخواهى خواهم نمود و من طرف آنان خواهم بود!

و نیز «سعید بن جبیر» از «ابن عباس» آورده است که: نزد پیامبر گرامى نشسته بودم که بناگاه حسن علیه السّلام آمد.

هنگامى که پیامبر گرامى او را دید، گریه کرد و فرمود: حسن جان بیا! بیا! آن کودک گرانمایه که به آهستگى گام مى‏سپرد، به سوى پیامبر رفت و آن حضرت او را برگرفت و روى زانوى راست خویش نشاند.

چیزى از این جریان نگذشته بود که حسین علیه السّلام وارد شد و پیامبر گرامى با دیدن آن کودک مه سیما نیز به گریه افتاد و او را نیز با نهایت مهر و محبّت نزد خویش فراخواند و روى زانوى چپ نشاند! آن گاه دخت ارجمندش فاطمه علیها السّلام وارد شد و پیامبر گرامى با دیدن فاطمه نیز گریه کرد! و او را نیز نزد خویشتن فرا خواند و در پیشاروى خود نشاند.

و از پى همه آنان، امیر مؤمنان علیه السّلام آمد و پیامبر با دیدن آن حضرت نیز گریست و او را هم بسان آنان به سوى خویش فرا خواند و در سمت راست جاى داد.

یاران پیامبر پرسیدند: چرا با دیدن هر یک از این چهار وجود گرانمایه، گریه سر دادید؟ آیا در میان آنان کسى نبود که دیدارش شما را شاد و شادمان سازد؟! «فقال له اصحابه: یا رسول اللَّه! ما ترى واحدا من هؤلاء الا بکیت، أو ما فیهم من‏ تسرّ برؤیته؟» پیامبر در پاسخ آنان فرمود:

«و الّذى بعثنى بالنّبوة و اصطفانى على جمیع البریه، ما على وجه الأرض نسمة أحب الى منهم، و انما بکیت لما یحل بهم من بعدى، و ذکرت ما یصنع بهذا ولدى الحسین ...»[4]

به آن خداى توانایى که مرا فرمان بعثت داد و بر کران تا کران هستى و همه موجودات برگزید، سوگند! که نزد من هیچ کس و هیچ پدیده‏اى در روى زمین از این چهار تن محبوب‏تر و پسندیده‏تر نیست، امّا گریه‏ام بدان جهت بود که به یاد رفتار زشت و ظالمانه‏اى افتادم که پس از رحلت من، بیدادگران امّت در حق اینان روا مى‏دارند و فرزند گرانمایه‏ام حسین علیه السّلام را به جرم عدالت خواهى و مبارزه با ستم و حق‏کشى و به گناه دعوت به آزادى و آزاد اندیشى و مبارزه با پایمال شدن حقوق بشر به شهادت مى‏رسانند!! گویى هم اینک به همراه او هستم و مى‏نگرم که این نور دیده‏ام به حرم و آرامگاه من پناه مى‏آورد، امّا باز هم به او پناه داده نمى‏شود و حقوق و آزادى و امنیّت او از بیداد تبهکاران در امان نمى‏ماند و کسى نیز فریاد دادخواهى و یارى‏طلبى‏اش، بر ضدّ ستم و استبداد را پاسخ مثبت نمى‏دهد و به یارى او برنمى‏خیزد. آرى، به یاد این بیدادها افتادم که اشک و گریه امانم نداد! آن گاه افزود: آرى، گویى مى‏نگرم که از کنار آرامگاه من بناگزیر کوچ مى‏کند و به سوى سرزمینى که فرودگاه و شهادتگاه اوست مى‏شتابد و تنها گروهى از مردم با ایمان و حق طلب و آزادیخواه به یارى او برمى‏خیزند و به همراه او به شهادت مى‏رسند و اینان هستند که در روز رستاخیز سرور و سالار شهیدان راستین امّت من خواهند بود.

گویى او را مى‏نگرم که هدف تیر تجاوزکاران تیره بخت قرار مى‏گیرد و پس از اصابت تیرها و نیزه‏ها و شمشیرهاى بسیار بر پیکرش، از مرکب خویش بر آن ریگ‏هاى تفتیده نینوا فرو مى‏افتد، و آن گاه مظلومانه و قهرمانانه به دست سیاهکارترین و تاریک‏اندیش‏ترین آفریده خدا سر بریده مى‏شود.

هنگامى که سخنان آن حضرت به اینجا رسید، ناله‏اى جانسوز از ژرفاى دل سر داد و گریه کرد و همه را به گریه انداخت، به گونه‏اى که صداى ضجّه و شیون حاضران بلند شد! پس از آن، پیامبر خدا بپا خاست و در حالى که دست به بارگاه خدا برداشته بود، نیایشگرانه گفت: پروردگارا! از ستم و بیدادى که پس از من بر خاندان گرانمایه‏ام خواهد رفت، به پیشگاه تو شکوه مى‏آورم.

«اللّهم انى اشکو الیک ما یلقى اهل بیتى بعدى.»

و نیز آورده‏اند که حسین علیه السّلام بر برادر گرانمایه‏اش حسن علیه السّلام وارد شد و هنگامى که چشمش به جمال دل آراى برادر افتاد، گویى رویداد غمبارى را به یاد آورد که گریه امانش نداد.

حضرت مجتبى علیه السّلام فرمود: حسین جان! چه موضوعى شما را به گریه انداخت و اشک از دیدگانتان جارى ساخت؟

«ما یبکیک یا ابا عبد اللَّه؟»«فقال: أبکى لما یصنع بک.»

پاسخ داد: بر بیداد و خیانتى که در حق شما مى‏رود گریه مى‏کنم.



[1] - بحار، ج 43، ص 316

[2] - بحار، ج 43، ص 316؛ مدینة المعاجز، ص 254.

[3] - بحار، ج 44، ص 266، ح 24.

[4] - بحار، ج 28، ص 37؛ امالى صدوق، ص 99؛ بحار، ج 44، ص 148؛ بشارة المصطفى، ص 197.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 490 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1402116 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]