( 3729)دو قبیله کاوس و خزرج نام داشت |
|
یک ز دیگر جان خونآشام داشت |
( 3730)کینههای کهنهشان از مصطفی |
|
محو شد در نور اسلام و صفا |
( 3731)اولاً اخوان شدند آن دشمنان |
|
همچو اعداد عنب در بوستان |
( 3732)وز دم المؤمنون اخوه به پند |
|
درشکستند و تن واحد شدند |
( 3733)صورت انگورها اخوان بود |
|
چون فشردی شیرهْ واحد شود |
أنصار: جمع ناصر: در لغت به معنى «یاور»، و در اصطلاح قرآن و حدیث و عرف مسلمانان نام «مردم مدینه» است. که رسول خدا (ص) را به شهر خود خواندند و در فرمان او در آمدند و داستان آن در تاریخها آمده است. خلاصه آن اینکه در سالهاى آخر توقفِ رسول (ص) در مکه، مشرکان کار را بر او سخت کرده بودند، شیوه پیغمبر (ص) چنان بود که در ماههاى حج، نزد کسانى که براى زیارت آمده بودند مىرفت و دعوت خود را ابلاغ مىکرد. سالى شش تن از مردم خزرج او را دیدند و گفته او را شنیدند و پسندیدند و گفتند ما نزد مردم خود مىرویم و آنان را از دعوت تو با خبر مىسازیم. اگر به وسیله تو آشتى میان ما برقرار شود محبوبتر کس نزد ما خواهى بود.
در آن سالها که قبیله اوس و خزرج با هم جنگى کرده بودند و تنى چند از آنان کشته شده بود، در پى کسى بودند که در دو طرفِ درگیر نباشد و آنان را آشتى دهد.[1]
المُؤمِنُونَ إخوة: «إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ: مؤمنان برادرند، پس میان برادرهاتان آشتى دهید و بترسید شاید رحم کرده شوید.»[2]
مولانا در تأیید نقش گفتمان و رهبری در ایجاد تفاهم و همدلی و رهایی از دشمنی و تنازع و تفرقه، شاهدی از صدر اسلام میآورد. «اوس و خزرج» دو قبیله معروف عرب جاهلیاند، اصل آنها از یمن و مذهب غالب آنها یهودی بوده است. مقارن ایام هجرت، گروهی از آنها اسلام آوردند و پیامبر را یاری کردند و از انصار شدند، اما سالهای طولانی آتش جنگ میان این دو قبیله شعلهور بود و اسلام به تدریج آنها را به هم نزدیک ساخت. مولانا به آیهْ شریفهْ سوره «الحجرات» اشاره میکند: «إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» مؤمنان به راستی برادرند. معنای بیت این است: نَفس برادری و دوستی اسلام در آنها چنان اثر کرد که مثل دانههای انگور له شدند و آب انگورها با هم یکی شد. «خود» از میان رفت و وحدت پدید آمد.
( 3734)غوره و انگور ضداناند لیک |
|
چونکه غوره پخته شد شد یار نیک |
( 3735)غورهای کو سنگبست و خام ماند |
|
در ازل حق کافر اصلیش خواند |
( 3736)نه اخی نه نفس واحد باشد او |
|
در شقاوت نحس ملحد باشد او |
( 3737)گر بگویم آنچه او دارد نهان |
|
فتنهْ افهام خیزد در جهان |
( 3738)سرّ گبر کور نامذکور به |
|
دود دوزخ از ارم مهجور به |
( 3739)غورههای نیک کهایشان قابلاند |
|
از دم اهل دل آخر یک دلاند |
( 3740)سوی انگوری همیرانند تیز |
|
تا دوی برخیزد و کین و ستیز |
( 3741)پس در انگوری همیدرّند پوست |
|
تا یکی گردند و وحدت وصف اوست |
( 3742)دوست دشمن گردد ایرا هم دو است |
|
هیچ یک با خویش جنگی در نَبَست |
اخوان: جمع اخ: برادر. کنایه از جدا جدا در ظاهر، و متحد در معنى.
چون فشردى...: نظیر:
گر تو صد سیب و صد آبى بشمرى صد نماند یک شود چون بفشرى
680 / د /1
آن عددها که در انگور بود نیست در شیره کز انگور چکد
(دیوان کبیر، ب 8696)
اِرَم: باغی بوده است که شدّاد بنعاد برای مقابله با بهشت الهی ساخته بود.[3]سپس هر باغ خرم را بدان نام نامیدند.
انگورى: انگور شدن. کنایه از به کمال رسیدن و یکى گشتن.
پوست دریدن: کنایه از جسم را رها کردن و به جان پرداختن.
اگر چه صد هزار انگور کوبى یک بود جمله چو وا شد جانب توحید جان را این چنین یابى
(دیوان کبیر، ب 26608)
دوست دشمن میگردد:اگر دوگانگی و جدایی نبود، همه دوست بودند. وقتی دوگانگی پیش میآید «دوست دشمن میگردد».
ایرا: زیرا. براى اینکه. (اگر دوستى دشمن شد، نشانه آن است که دوست یکدل نبوده است، چه اگر یکدل بود با خود در جنگ نمىشد).
تادوی برخیزد: یعنی نفس واحد شوند.
در این جامنظور از «غوره» انسان دنیا دوست و بیخبر از عالم معناست. این غوره اگر از خامی به درآید مرد راه حق میشود و اگر در خامی بماند همان وجودی است که در ازل، کفر و بیایمانی در نهادش نهادهاند. سخن از مردمانی است که میخواهند هدایت رهبری الهی را نپذیرند. چنین انسانی که در کافری میماند نمیتواند مصداق برادری مؤمنان و جزئی از نفس واحد آنها باشد و او بدبخت ومنحوس و بیدین است. مولانا میگوید: شقاوت و الحاد اینها، یک راز ناگفتنی دارد و اگر بگویم، فهم نارسای اهل ظاهر فتنه برپا میکند. اینها مثل «گبر کور» هستند و وجودشان مانند دوزخ است. مجلس ما مانند بهشت است و نباید در آن سخن از دوزخ بگویم. مولانا می گوید:آن که درونش از نور تهى است و تربیت را پذیرا نیست، همچون غورهاى است که پختگى نپذیرد. به ظاهر چون دیگران است و درون او پر از کینه و نیران. لیکن راز او را فاش کردن نشاید، و این سر همچنان نهان باید که:
حق همىخواهد که نومیدانِ او زین عبادت هم نگردانند رو
هم به اومیدى مُشرَّف مىشوند چند روزى در رکابش مىدوند.
خواهد آن رحمت بتابد بر همه بر بد و نیک از عمومِ مَرحمه
3614- 3612 / د /1
گر کشانم بحث این را من بساز تا سؤال و تا جواب آید دراز
ذوقِ نکته عشق از من مىرود نقشِ خدمت نقشِ دیگر مىشود
1375- 1374 / د /3
خلاصه این که مولانا به شیوهْ خاص همیشگی خود، بسیار هنرمندانه، آن چه را که در قرآن کریم آمده است که مؤمنان باهم برادرند یا آن چه در حدیث است که مؤمنان چون یک تناند و دارای وحدت معنوى هستند، مولانا این وحدت در معنى و تفرقه در صورت را به دانههاى انگور همانند کرده است که اخوان در صورت چون دانههاى انگورند یکى خرد و دیگرى بزرگ و گاه در رنگ با اندک اختلاف، اما چون آنها را بفشرند شیرهشان یکى است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |