شیرینی وصال
( 3765)جمع مرغان کز سلیمان روشناند |
|
پر و بال بیگنه کی برکنند |
( 3766)بلکه سوی عاجزان چینه کشند |
|
بیخلاف و کینه آن مرغان خوشاند |
( 3767)هدهد ایشان پی تقدیس را |
|
میگشاید راه صد بلقیس را |
( 3768)زاغ ایشان گر بهصورت زاغ بود |
|
باز همت آمد و مازاغ بود |
( 3769)لکلک ایشان که لکلک میزند |
|
آتش توحید در شک میزند |
( 3770)و آن کبوترشان ز بازان نشکهد |
|
باز سر پیش کبوترشان نهد |
( 3771)بلبل ایشان که حالت آرد او |
|
در درون خویش گلشن دارد او |
( 3772)طوطی ایشان ز قند آزاد بود |
|
کز درون قند ابد رویش نمود |
( 3773)پای طاووسان ایشان در نظر |
|
بهتر از طاووسپرّان دگر |
چینه: دانه که مرغان خورند، و در این بیت استعاره از دستگیرى ضعیفان و تعلیم ناقصان است.
سوی عاجزان چینه کشند: یعنی دانهها را به طرف مرغان ناتوان میکشانند.
باز همّت: (صفت مرکب) داراى همّت چون همّت باز.
ما زاغ: اشاره به آیه شریفه قرآن دارد که مىفرماید: «ما زاغَ اَلْبَصَرُ وَ ما طَغى یعنى بینایى پیغمبر کند نشده و او طغیان نکرده است»[1]
لکلک:اى خداوند ما براى توئیم ما براى توئیم
شکوهیدن: ترسیدن.
باز سر پیش کبوتر نهادن: کنایه از خاضع شدن نیرومندان ظاهرى برابر آنان که از قدرت معنوى برخوردارند.
حالت: ذوق، وجد.
قند ابد رویش نمودن: استعاره از علم لدنى داشتن.
طاوس پرّان: استعاره از آنان که ظاهرى آراسته دارند و از معنى اثرى در ایشان نه، نیز کنایتى است از آنان که با فرا گرفتن مصطلحاتى چند، دعوى ارشاد دارند.
( 3765) آن مرغانى که از سلیمان روشنى گرفتهاند کى ممکن است پر و بال بىگناهى را بر کنند. ( 3766) بلکه آنها براى عاجزان ارزن مىبرند و بدون اختلاف و کینه سر خوش و شادمانند. ( 3767) هدهد آنها براى تقدیس راه صد بلقیس را مىگشاید. ( 3768) زاغ آنها اگر چه بصورت زاغ است ولى باز همت بوده و مضمون « ما زاغَ اَلْبَصَرُ وَ ما طَغى» بر او صدق مىکند. ( 3769) لک لک آنها مىگوید لک لک (مىگوید اى خداوند ما براى توئیم ما براى توئیم) او آتش توحید بشک زده و شکوک را مىسوزاند. ( 3770) کبوتر شان از باز نمىترسد بلکه باز پیش کبوترشان سر مىنهد. ( 3771) بلبلشان حالت خوش ایجاد مىکند و در درون خویش گلشنى دارد. ( 3772) طوطى آنها محتاج قند نیست که از باطن قند ابدیت رو باو کرده است. ( 3773) پاى طاوسشان از پر طاوسشان قشنگتر است.
«مرغان کز سلیمان روشناند» مردمی هستند که تعلیمات انبیا و اولیا را پذیرفتهاند. وسعی میکنند امکان هدایت دیگران را نیز فراهم کنند. در ابیات بعد، انواع مرغان را با توجه به اقتضائات طبیعی آنها یاد میکند و میگوید: اگر هدایتشده باشند، هر یک در هدایت مرغان دیگر اثر دارند. مولانا به قصهْ سلیمان و ملکهْ سبا اشاره میکند که پیوند آنها موجب شد که بلقیس در صف مؤمنان قرار گیرد. «هدهد» در این میان قاصدی بود که پیام سلیمان را نزد بلقیس برد. مولانا میگوید: اگر مؤمن به صورت زاغ باشد، از نظر همت و گشودگی خاطر و تأثیر معنوی، مانند «باز» است و خطا نمیکند. اگر مؤمن لکلک باشد، باز هم با آتش توحید، شک را در وجود خود و دیگران از میان میبرد. مولانا از لکلک این تصور شاعرانه را دارد که نامش تکرار «لک» است: از آن توست، از آن توست و این لفظ را تعبیری از این اندیشه میداند که همه چیز ملک پروردگار است. «بازان » قدرتمندان دنیا هستند که اگر مؤمن کبوتری باشد، بر آنها برتری دارد و از آنها نمیترسد. «آزادبودن از قند» به معنای بینیازی از زرق و برق دنیاست و «قند ابد» شیرینی وصال بقائی حق است که مؤمن را از قند دنیا آزاد میکند. در نهایت اگر مؤمن طاووس هم باشد، زشتی پای طاووس را ندارد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |