( 3774)منطقالطیرانِ خاقانی صَداست |
|
منطقالطیرِ سلیمانی کجاست؟ |
( 3775)تو چه دانی بانگ مرغان را همی؟ |
|
چون ندیدستی سلیمان را دمی |
( 3776)پر آن مرغی که بانگش مطرب است |
|
از برون مشرق است ومغرب است |
( 3777)هر یک آهنگش ز کرسی تا ثریست |
|
وز ثری تا عرش در کر و فریست |
( 3778)مرغ کو بی این سلیمان میرود |
|
عاشق ظلمت چو خفاشی بود |
( 3779)با سلیمان خو کن ای خفاش رد |
|
تا که در ظلمت نمانی تا ابد |
( 3780)یک گزی ره که بدان سو میروی |
|
همچو گز قطب مساحت میشوی |
( 3781)وآنکه لنگ و لوک آن سو میجهی |
|
از همه لنگی و لوکی میرهی |
منطق الطیر خاقانى: اشارت به قصیده مشهور خاقانى که مطلع آن این بیت است:
زد نفس سر به مهر صبح مُلَمَّع نقاب خیمه روحانیان گشت معنبر طناب
و در آن، رفتن جمع مرغان را نزد سیمرغ، و داورى خواستن از او را در باره بهترین گلها، وصف کند و گوید سیمرغ گل سرخ را که عرق مصطفى است بر دیگر گلها ترجیح داد. و نیز شاید اشارت است بدین بیت:
ز خاقانى این مَنطِقُ الطَّیر بشنو که به زو معانى سرایى نیابى
منطق الطیر سلیمانى:زبان مرغان حق و زبان اهل معناست، این زبان را باید از مردان کامل آموخت. ظاهراً حسام الدین را در نظر دارد:
اى سلیمان در میان زاغ و باز حلم حق شو با همه مرغان بساز
اى دو صد بلقیس حلمت را زبون که اهد قومى انّهم لا یعلمون
780- 779 / د / 4
از برون مشرق: ولى کامل بر جهان هستى و مادون ذات پروردگار احاطه دارد.
کرسى: در لغت به معنى تخت، و در اصطلاح قرآن کریم عظمت و قدرت خداوند وعرش الهی است.
ثَرى: زمینخاکی ماست .
رد:به معنای مردود است .
بدان سو: یعنی به سوی حق است.
گز: مقیاس طول. آن چه با آن درازى چیزى را مىسنجیدند و به جاى متر کنونى. گز 16 گره است.
قطب مساحت شدن: کنایه از رسیدن به حق و از دیگر بندگان ممتاز گشتن. چنان که در حدیث قدسى است «إِذا تَقَرَّبَ عَبدِى مِنِّى شِبراً تَقَرَّبتُ مِنهُ ذِراعاً وَ إِذا تَقَرَّبَ ذِراعاً تَقَرَّبتُ مِنهُ باعاً وَ إِذا أتانِى یَمشِى أتَیتُهُ هَروَلَةً: چون بنده وجبى به من نزدیک شود یک ذرع بدو نزدیک شوم، و چون یک ذرع نزدیک شود اندازه گشادن هر دو دست، بدو نزدیک شوم. و چون به سوى من به راه افتد دوان نزد او شوم.»[1] و قریب بدین معنى است آن چه از بایزید نقل است که «هر چه هست در دو قدم حاصل آید که یک قدم بر نصیبهاى خود نهد، و یکى به فرمانهاى حق. آن قدم را بر دارد و این دیگر را به جاى بدارد.»[2]
لنگ و لوک: یعنی آن که با زانو و کف دست راه رود.
از لنگ و لوک رهیدن: کنایه از مدد گرفتن از نیروى الهى. از نقص رهیدن و به کمال رسیدن.
( 3774) منطق الطیر خاقانى انعکاس صداى مرغان است پس منطق الطیر سلیمانى کجا است؟. ( 3775) تو که یک دم سلیمان را ندیدهاى چه مىدانى که بانگ مرغان چیست؟. ( 3776) آن مرغى که بانگش طرب آور است از مشرق و مغرب بیرون است و خارج از مکان و زمان است. ( 3777) هر آهنگش از زمین تا کرسى و از زمین تا عرش شور و غوغا بپا مىکند. ( 3778) مرغى که بدون این سلیمان مىرود او چون خفاش عاشق ظلمت است. ( 3779) اى خفاش مردود با سلیمان انس بگیر تا در ظلمت ابدى باقى نمانى. ( 3780) اگر یک متر راه بطرف او بروى مثل متر واحد مقیاس مساحت خواهى شد. ( 3781) اگر یک مرتبه با حال زبون و پاى لنگ بطرف او جستن کنى از همه لنگى و زبونى رها خواهى شد.
خاقانی چند بار سخن خود را «منطقالطیر» خوانده است و منظورش این بود که هر کسی نمیتواند سخن او را بفهمد و باید سلیمانی باشید تا دریابد که او چه گوید. در این شکی نیست که سخن خاقانی پرمعناست و فهم آن دشواراست، با این حال، مولانا میگوید: آن معانی علمی و فلسفی خاقانی «صَدا» و انعکاسی از نطق مرغان حق است و منطقالطیر سلیمانی نیست. منطقالطیر سلیمانی، زبان مرغان حق و زبان اهل معناست. این زبان را باید از مردان کامل آموخت. مرد حق که بانگش شادی حقیقی و آرامش روح میآورد، بال و پری دارد که همهْ عالم را زیر سایهْ خود میگیرد. مرد حق در میان عرش و عالم خاک در رفت و آمد است و به اقتضای ضرورتهای پرورشی و روحی، از کرسی به ثری میآید یا از عالم خاک به سوی عرش پرمیکشد. کسی که چنین هدایتی را نپذیرد، نمیتواند چشم به نور حق بگشاید. مولانا با استفاده از حدیث قدسی می گوید: انسان اگر حتی به اندازهْ یک وجب با صدق و اخلاص در آن راه پیش برود، معیار و میزان دیگران میشود؛ مانند چوب یا آهنی که با آن مساحت یا طول را گز میکنند. حتی اگر لنگان به آن سو بروی؛ قبول حق تو را از لنگی و لوکی میرهاند و به راه میاندازد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |