حیران شدن ِحاجیان در کرامات ِآن زاهد که در بادیه تنهاش یافتند
( 3804)زاهدی بُد در میان بادیه |
|
در عبادت غرق چون عُبّادیه |
( 3805)حاجیان آنجا رسیدند از بلاد |
|
دیدهشان بر زاهد خشک اوفتاد |
( 3806)جای زاهد خشک بود او ترمزاج |
|
از سموم بادیه بودش علاج |
( 3807)حاجیان حیران شدند از وحدتش |
|
و آن سلامت در میان آفتش |
( 3808)در نماز استاده بد بر روی ریگ |
|
ریگ کز تفش بجوشد آب دیگ |
( 3809)گفتیی سرمست در سبزه و گل است |
|
یا سواره بر براق و دلدل است |
( 3810)یا که پایش بر حریر و حلههاست |
|
یا سموم او را به از باد صباست |
( 3811)پس بماندند آن جماعت با نیاز |
|
تا شود درویش فارغ از نماز |
بادیه: ریگزار عربستان است.
عَبّادیه: گروهی از اعراب مسحی حیرهاند که در جزیره عبّادان، آبادان کنون، ساکن بودند.نیکلسون احتمال مىدهد عَبّادِیَّه فرقهاى از مرتاضاناند که در سده دوم در عبادان (آبادان) سکونت جستند. بعض شارحان توجیههاى دیگر کردهاند که مجرد حدس و استفاده از معنى مشهور «عباد» است.
زاهد خشک: (زاهدى که در جاى خشک به سر مىبرد)، و مىتوان صفت زاهد گفت.
تر مزاج: یعنی دارای طبع یا طبیعتتر؛ تر دماغ، شاد، شاداب.
سَموم: باد گرم.
از سموم بادیه...: گرماى بادیه درمان او بود.
وَحدت: تنهایى.
دُلدُل: استرى که مُقَوقِس، از مصر براى رسول (ص) فرستاد و حضرتش آن را به على (ع) بخشید.
باد صبا: بادى که از جانب شمال عربستان وزد، این باد چون از روى دریاى متوسط (مدیترانه) و سرزمینهاى شام بدان جا مىآید خشک است. مقابل بادى که از جنوب (حضر موت) وزد که بادى است گرم. در باره «صبا» حدیثى است که رسول (ص) فرمود: «من به صبا پیروز شدم و عاد را باد دبور هلاک کرد.»[1]
( 3804) در بادیه عربستان زاهدى بود که در آن جا مستغرق عبادت بود . ( 3805) حجاج به آن جا رسیدند و چشمشان بزاهد افتاد که در بادیه خشک بود . ( 3806) جاى او خشک بود ولى مزاج او تر و از سموم بادیه ایمن بود . ( 3807) حجاج متحیر ماندند که یک نفر تنها در بیابان خشک بىآب و علف چگونه در میان این همه آفات سالم مانده است . ( 3808) بر روى ریگ که از اثر آفتاب گرم شده و طورى بود که آب دیگ بر بالاى آن بجوش مىآمد به نماز ایستاده بود . ( 3809) و در این حال گفتى سر مست سبزه و گل بوده یا بر براق و دلدل سوار است . ( 3810) یا گفتى که پایش بر سر حریر و حله است یا سموم بادیه براى او بهتر از باد صبا است . (- با چهره گشاده و کمال خضوع و خشوع و نیاز بنماز ایستاده . (- و با حبیب خود راز و نیاز مىکرد و همان طور مدت زیادى در حال قیام مانده بود . ( 3811) جماعت حاج همان طور ایستادند تا درویش از نماز فارغ شود .
زاهدی که در این حکایت میبینیم، از آن مردان فانی در حق است که آب را در جوی روان، نمیجوید و از ذوق آب آسمان، بیخبر نیست. و به خلاف همهْ انسانهای خاکی که باید طبیعت خشک خاک را دارا باشند. اما گویی که او در میان سبزه و گلزار، سرمست و با نشاط بوده و بر روی بُراق و دُلدُل پیامبر(ص) سوار شده است. گویی که پاهای خود را روی پاچهْ حریر و ابریشم نهاده است و گویی که بادهای گرم و خشک بیابان، برای او از باد صبا نیز خوشایندتر بود و آن حاجیان، به مقام او حسرت میخوردند.
( 3812)چون ز استغراق باز آمد فقیر |
|
زان جماعت زندهای روشنضمیر |
( 3813)دید کابش میچکید از دست و رو |
|
جامهاش تر بود از آثار وضو |
( 3814)پس بپرسیدش که آبت از کجاست |
|
دست را بر داشت کز سوی سماست |
( 3815)گفت هر گاهی که خواهی میرسد |
|
بی ز چاه و بی ز حبل من مسد |
( 3816)مشکل ما حل کن ای سلطان دین |
|
تا ببخشد حال تو ما را یقین |
( 3817)وانما سری ز اسرارت بما |
|
تا ببریم از میان زنارها |
استغراق: حالتی است که مرد حق با همه وجود متوجه حق است و گویی همهْ پیوندها را از آنچه دنیایی است بریده است. وگفته اند: حالتى است که در آن دلِ ذکر گوینده در اثناى ذکر نه به ذکر توجه کند نه به دل.
زنده: کسی است که ضمیرش به نور ایمان و معرفت روشن است.
زنده روشن ضمیر: اهل معرفت.
حَبلٌ مِن مَسَد: ریسمانى از لیف خرما. برگرفته است از آیه «فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.»[2]
زنّار از میان بریدن: یعنی ایمان آوردن و نشانهْ بیدینی را از خود دور کردن.«زنّار» واژهاى است گرفته از یونانى و معنى کمربند مىدهد و در اصطلاح کمربندى بود که مسیحیان بر میان مىبستند تا از مسلمانان جدا باشند. زنّار از میان بریدن: کنایه از یقین پیدا کردن.
( 3812) و چون درویش از نماز فارغ شد یک نفر روشن ضمیر از میان حاجیان . ( 3813) نگاه کرده دید که از دست و روى فقیر آب مىچکد و جامهاش از آب وضو تر است . ( 3814) پرسید که این آب از کجا آمده؟ درویش با دست اشاره کرد که از آسمان آمده است . ( 3815) گفت آیا هر وقت بخواهى آب بتو مىرسد یا گاهى مىرسد و گاهى نمىرسد . ( 3816) مشکل ما را در این خصوص حل کن تا حال تو بر ما یقین افزاید . ( 3817) سرى از اسرار خود را بما بنما تا زنارها را از میان ببریم .
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |