( 31)این جهان و ساکنانش منتشر |
|
وان جهان و سالکانش مستمر |
( 32)این جهان و عاشقانش منقطع |
|
اهل آن عالم مخلد مجتمع |
( 33)پس کریم آناست کو خود رادهد |
|
آب حیوانی که ماند تا ابد |
( 34)باقیات الصالحات آمد کریم |
|
رسته از صد آفت و اخطار و بیم |
( 35)گر هزارانند یک کس بیش نیست |
|
چون خیالاتی، عدد اندیش نیست |
مُنتشِر: پراکنده. (چنان که پیوسته در حال کون و فسادند).
منقطع: ودر تفرقه اند واز حقایق عالم ونیز از یکدیگر بریده اند.
مُستَمِر: پایدار، غیر متغیّر.
منقطع: بریده. کنایه از نیست شدنى.
مخلَّد مجتمع: ماندنی وپایدارند ویک وجودِ واحد دارند.
پس کریم آن است: معنى «کریم» در لغت بخشنده چیزى است به دیگرى، لیکن مولانا به مصداق «البَذلُ بِالنَّفسِ أقصى غایَة الجُود» گوید بخشنده حقیقى کسى است که خود را در این جهان فنا کند تا زندگانى جاودانه به خویش دهد که وَ إِنَّ اَلدَّارَ اَلْآخِرَةَ لَهِیَ اَلْحَیَوانُ.[1]
باقیات الصالحات: کردار نیک که پایدار ماند. برگرفته است از قرآن کریم وَ اَلْباقِیاتُ اَلصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً.»[2] آن که زندگى تغییر پذیر جسمانى را رها مىکند تا به زندگى مستمر جاودانى برسد کریم حقیقى اوست.
اَخطار: جمع خطر است
گر هزاراناند:
تفرقه در روح حیوانى بود نفس واحد روح انسانى بود
چون که حق رَشَّ علیهم نُورَهُ مفترق هرگز نگردد نور او
189- 188 / د /2
خیالاتى: آن که بینش درست ندارد. آن که گرفتار وهم است. چنین کس اولیاى حق را که همه یکاند متعدد مىشمارد. زیرا همه اجزای یک وحدت مطلق اند، آنچه تعدد وکثرت درآنها پدید می آورد خیالات ماست، درمرتبه یقین همه هستی یکی است.
( 31) این جهان و ساکنین آن وجود پراکندهاى دارند و هر زمان صورت جداگانه دارند ولى جهان دیگر و ساکنین آن داراى یک وجود دائمى و بطرف ابدیت سیارند. ( 32) این جهان و عاشقانش وجودشان محدود و خود از همدیگر جدا و هر یک تنها هستند ولى اهل آن جهان وجودشان همیشگى و با هم جمع و مأنوسند . ( 33) پس صاحب کرم کسى است که خود را داده و در عوض آب حیوانى بگیرد که براى همیشه باقى بماند . ( 34) « اَلْباقِیاتُ اَلصَّالِحاتُ » عبارت از کار این صاحب کرم است که گفتیم که از آفات و ترس و خطرها گذشته است . ( 35) اگر این اشخاص هزاران نفر باشند یک تن بیش نیستند چون آنها داراى خیالاتى که اندیشه عدد بکند نیستند و بیگانه از هم نیستند تا عدد در آنها بگنجد.
در این ابیات سخن از اهل الله (باقیان) و مقایسه آنها به اهل دنیاست. ساکنان این جهان «منتشر» و در تفرقهاند و از حقایق عالم و نیز از یکدیگر، بریده و منقطعاند؛ اما اهل آن عالم یا اهل الله، ماندنی و پایدارند و یک وجود واحد دارند. باید در پی آب حیات بود و این آب حیات، پیوستن به حق است که جود و بخشش از شاخصههای این پیوستن است؛ جود پیوستگان به حق، باقیات الصالحات است و چون باقی و پایدار است، از هر آفتی در امان است. در ادامه مولانا معنای مجتمع بودن پیوستگان به حق را روشنتر میکند و میگوید: پیوستگان به حق همه یکی هستند، زیرا همه اجزای یک وحدت مطلقاند. آنچه تعدد و کثرت در آنها پدید میآورد خیالات ماست؛ وگرنه در مرتبه یقین، همه هستی یکی است. وبخشندهْ حقیقی کسی است که در کام جان خود آب حیات را چکاند تا بقای جاودانه یابد و هستی مجازی و امکانی خود را در راه حق تعالی بذل کند و به مقام فنا برسد و از این طریق به حیات جاودان برسد. بخشندهْ حقیقی، نیکجاودانه است که از صد نوع گزند و خطر و بیم رهیده است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |