( 50)چون جَنین بُد آدمی بُد خون غذا |
|
از نجس پاکی برد مؤمن، کذا |
( 51)از فطام خون غذااش شیر شد |
|
وز فطام شیر لقمهگیر شد |
( 52)وز فطام لقمه لقمانی شود |
|
طالب اشکار پنهانی شود |
( 53)گر جنین را کس بگفتی در رحم |
|
هست بیرون عالمی بس منتظم |
( 54)یک زمینی خرمی با عرض و طول |
|
اندرو صد نعمت و چندین اکول |
( 55)کوهها و بحرها و دشتها |
|
بوستانها، باغها و کشتها |
( 56)آسمانی بس بلند و پر ضیا |
|
آفتاب و ماهتاب و صد سها |
( 57)از جنوب و از شمال و از دبور |
|
باغها دارد عروسیها و سور |
( 58)در صفت ناید عجایبهای آن |
|
تو درین ظلمت چهای در امتحان |
( 59)خون خوری در چارمیخ تنگنا |
|
در میان حبس و انجاس و عنا |
( 60)او به حکم حال خود، منکر بدی |
|
زین رسالت معرض و کافر شدی |
( 61)کین محال است و فریب است و غرور |
|
زآنکه تصویری ندارد وهم کور |
کذا: همچنین، چنین.
فِطام: بریدن از شیر مادر، بریدن، منظور این است که باید خود را از شیر دنیا باز گیریم.
لُقمانى: منسوب به لقمان ، کنایه از دانشمند، حکیم.
اِشکار پنهانى: یعنی دست یافتن به اسرار غیب،کنایه از واردهاى غیبى، معانیى که بر دل افاضه شود.
اَکول: خورنده. در نسخه اساس به فتح همزه ضبط شده (اَکول)، امّا در نسخه نیکلسون به ضم (اُکول) است. لغت نامه به نقل از فرهنگ معین آن را جمع اُکُل: خوراکىها، گرفته و همین بیت را شاهد آورده است.
سُها: ستارهاى خرد در دنبال دُبِّ اکبر، و در اینجا کنایه از مطلق «ستاره» است.
صدسُها: یعنی ستارههای بسیار.
دَبور: بادى که (در شبه جزیره عربستان) از جانب جنوب وزد، مقابل باد شمال یا شرق که باد صبا باشد.
فکر کآن از مشرق آید آن صباست و آن که از مغرب دَبور باوباست
3055/ د / 4
اما «دبور» در بیت مورد بحث به معنى مطلق «جهت» به کار رفته است.
سور: مهمانى.
چار میخ: که در چهار سوى گنهکار مىکوفتند. و او را بدانها مىبستند چنان که نتواند جنبید، و گاه میخها را بر دست و پاى او مىکوفتند.
چار میخِ تنگنا: کنایه از رحم مادر.
أنجاس: جمع نجس: یعنی پلیدى ،ناپاکیها.
عَنا: رنج، مشقّت.
مُعرِض: روى گردان.
کافر: منکر، باور نکننده.
( 50) وقتى آدمى جنین بود غذایش خون و تار و پودش از خون بود. ( 51) وقتى از خون باز گرفته شد غذایش شیر گردیده و از شیر باز گرفته شد لقمه غذا بدست گرفت. ( 52) وقتى از لقمه باز گرفته شود لقمانى شده و طالب یک مطلوب نهانى مىگردد. ( 53) اگر در رحم مادر کسى به جنین مىگفت که در بیرون از رحم عالمى هست در کمال نظم. ( 54) و یک زمین پر عرض و طول سبز و خرمى هست که در آن نعمتها و خوراکیهاى لذیذ وجود دارد. ( 55) و در آن جا کوهها دریاها دشتها بستانها باغها کشتزارها وجود دارد . ( 56) و بر بالاى آن آسمانى است بس بلند و روشن که آفتاب و ماه و ستارگان بىشمار در آن نور پاشى مىکنند . ( 57) نسیمهاى جنوب و شمال و دبور از هر طرف مىوزد باغها دارد و عروسیها و مجالس سور و سرور در آن بر پا است . ( 58) عجایب آن عالم در وصف نمىگنجد تو در این جاى تاریک پر محنت چرا ایستادهاى؟ . ( 59) و در این جاى تنگ چهار میخ شده خون مىخورى و در میان نجاست و حبس و زحمت مقیم هستى . ( 60) آن جنین بحکم حالتى که دارد منکر مىشد و از این رسالت اعراض کرده و کافر مىگردید . ( 61) و مىگفت اینکه مىگویى محال است و فریب است و غرور چرا که وهم کور و خیال کسى که عالمى را ندیده و هنوز آلت دیدن آن را کاملا ندارد از این معنى دور و تصور آن را نتواند کرد .
تا وقتی که انسان به صورت جنین در رحم مادر است، از خون تغذیه میکند؛ همینطور وقتی که انسان اسیر جنین دنیاست به ناپاکیها و پلیدیها آلوده است. اما انسان مؤمن و پایبند به اصول دینی و ارزشهای معنوی، از طعامهای ناپاک دنیایی اجتناب میکند. مؤمن صاحبدل خود را به حیات دنیوی و زندگانی عنصری مقید نمیکند، بلکه خود را به تولد دوم میرساند و زندگی طیبه مییابد. هنگامی که انسان از غذاهای حسّی بازگرفته شود، به حکیمی فرزانه مبدّل میگردد و خواهان صید اسرار ربّانی و حقایق پنهانی میشود. مولانا میگوید: وقتی برای جنین توصیف زیباییها و بهرههای این جهان را میکنی، جنین روی بر میگرداند و باور نمیکند که دنیایی بهتر از رحم نیز وجود دارد، چنان که اهل دنیا مزایا و بهرههای جهان دیگر را باور ندارند. «وهم کور تصویری ندارد» یعنی نمیتواند تصور ذهنی از چیزی داشته باشد، زیرا چیزی را ندیده است تا در ذهن تصویر کند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |