( 69)آن شنیدی تو؟ که در هندوستان |
|
دید دانایی گروهی دوستان |
( 70)گرسنه مانده، شده بیبرگ و عور |
|
میرسیدند از سفر از راه دور |
( 71)مهر داناییش جوشید و بگفت |
|
خوش سلامیشان و چون گلبن شکفت |
( 72)گفت دانم کز تجوع وز خلا |
|
جمع آمد رنجتان زین کربلا |
( 73)لیک الله الله ای قوم جلیل |
|
تا نباشد خوردتان فرزند پیل |
( 74)پیل هست اینسو که اکنون میروید |
|
پیلزاده مشکنید و بشنوید |
( 75)پیلبچگان اند اندر راهتان |
|
صید ایشان هست بس دلخواهتان |
( 76)بس ضعیفند و لطیف و بس سمین |
|
لیک مادر هست طالب در کمین |
( 77)از پی فرزند صد فرسنگ راه |
|
او بگردد در حنین و آه آه |
( 78)آتش و دود آید از خرطوم او |
|
الحذر زآن کودک مرحوم او |
قصّه خورندگان بچه پیل: مرحوم فروزانفر این داستان را از حلیة الأولیاء، آورده، سپس به دیگر مأخذها چون حیاة الحیوان دمیرى، نشوار المحاضره، جوامع الحکایات، رحله ابن بطوطه، و الفرج بعد الشدة ارجاع داده است. در اینجا خلاصه داستان را از ترجمه الفرج بعد الشدة (ترجمه حسین بن اسعد دهستانى) مىآوریم: ابراهیم خوّاص گوید: با جمعى از صوفیان در کشتى بودیم. موج دریا کشتى را بشکست و ما به ساحل افتادیم. به جایى که نمىدانستیم کجاست. هیچ خوردنى نداشتیم و دل بر مرگ نهادیم با یکدیگر گفتیم هر یک نذرى کنیم شاید فرجى شود. هر یک چیزى نذر کرد من گفتم نذر کردم که گوشت فیل نخورم یاران گفتند چه وقت چنین سخن است. گفتم به خدا که بر زبان من آمد و از روى هزل نگفتم که در آن حکمتى باشد. پس یاران در پى قُوتى شدند. بچه پیلى یافتند خواستند آن را بکشند و بخورند و از من خواستند با آنان موافقت کنم. گفتم همین لحظه بر زبان من رفت که گوشت پیل نخورم. چون از خوردن فارغ شدند هر کس به زیر درختى رفت. ناگهان پیلى غرّان بیامد. یاران همگى دل بر مرگ نهادند. پس یک یک آنان را بویید و از هر یک که بوى گوشت شنید زیر پا بمالید. نوبت به من رسید و من تسبیح و شهادت مىگفتم. فیل مرا بویید و چون بوى بچه خود در من ندید مرا برداشت و بر پشت گذاشت و به راه افتاد پنداشتم به گونهاى دیگرم خواهد کشت. پس شتابان رفت تا به راهى گشاده رسید. و مرا بر زمین نهاد. من از آن جا مقدار یک دو فرسنگ رفتم به شهرى رسیدم و حال خود با مردم بگفتم. گفتند از آن جا که تو مىگویى تا اینجا چندین روز راه است.[1]
عُور: در تداول فارسى زبانان: برهنه، لخت. لیکن در این بیت به معنى بدون خوردنى است.
تَجَوُّع: گرسنگى.
خَلا: تهى بودن شکم.
کربلا: کنایه از رنج و سختى سفر.
سَمین: فربه.
حَنین: ناله، زارى.
الحَذَر: پرهیز (بپرهیزید) مرحوم: در خور رحمت، قابل ترحم. (مبادا به آن بچه پیلان آسیب برسانید که قابل ترحماند).
( 69) شاید شنیدهاى که در هندوستان دانایى جمعى از دوستان را دید که. ( 70) از سفر دور و درازى رسیده و گرسنه و برهنه و بىبرگ و نوا بودند. ( 71) مهر دانائیش بجوش آمده چون گل شکفته شده با کمال گرمى سلام کرده. ( 72) گفت مىدانم که از گرسنگى و خالى بودن معده در رنج و بلا هستید. ( 73) ولى الحذر از اینکه طمع کنید و بچه فیل بخورید. ( 74) این طرف که مىروید فیل هست پند مرا از جان و دل بشنوید. ( 75) در سر راهتان بچه فیلهائى هستند که البته مایل خواهید شد که آنها را صید کنید. ( 76) آنها بس قشنگ و چاق و لطیف هستند ولى مادرشان در کمین است. ( 77) او صد فرسخ عقب بچه خود با ناله و آه مىدود. ( 78) حذر کنید از صید بچه او که از خرطومش آتش و دود بر مىخیزد.
مولانا این داستان را به گروهی از مسافران به سرزمین هند نسبت می دهد ومی گوید: گروهی از مسافران به سرزمین هند رسیدند و چون گرسنه بودند، خواستند حیوانی شکار کنند. در این اثنا مردی خردمند با آنها روبهرو شد و از سر دلسوزی و راهنمایی به آنها گفت که در این مسیر، گلههای فیل بسیار یافت میشود؛ مبادا هوس شکار بچه فیلی به سرتان بزند. زیرا فیلها بوی فرزندان خویش را بهخوبی تشخیص میدهند و اگر شما فیلی را شکار کنید، به یقین گرفتار انتقام فیلان مست خواهید شد. اما آن گروه به این اندرز گوش ندادند و القصّه . فیل در این حکایت، تمثیلی است از باریتعالی و فیل بچهگان، تمثیلی از انبیا و اولیا و انسانهای کامل و خورندگان فیل، تمثیلی است از دنیادوستان و مخالفان انبیا و اولیا، خوردن بچهْ فیل نیز تمثیلی است از ستیزهجویی دشمنان و همچنین تمثیلی است از دلبستگیهای نفسانی و لذتهای شهوانی دنیاگرایان.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |