گدا فرستاده خداست ، کسى که او را محروم دارد خدا را محروم داشته ، و آن که بدو بخشد خدا را سپاس و حرمت گذاشته . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیرمثنوی دفترسوم(35)
دوشنبه 94 دی 21 , ساعت 6:42 عصر  

شرط وفا ملازمت با اولیای خدا است

( 307) آزمودى تو بسى آفاتِ خویش            

 

یافتى صحّت از این شاهانِ کیش‏

( 308) چند آن لنگىّ تو رهوار شد؟            

 

چند جانت بى‏غم و آزار شد؟

( 309) اى مغفَّل رشته‏اى بر پاى بند            

 

تا ز خود هم گم نگردى اى لَوَند

( 310) ناسپاسى و فراموشىِّ تو            

 

یاد ناورد آن عسل نوشى تو

( 311) لاجرم آن راه بر تو بسته شد            

 

چون دل اهل دل از تو خسته شد

( 312) زودشان دریاب و استغفار کن            

 

همچو ابرى گریه‏هاى زار کن‏

( 313) تا گلستانشان سوى تو بشکفد            

 

میوه‏هاى پخته بر خود واکَفد

( 314) هم بر آن در گرد، کم از سگ مباش            

 

با سگِ کهف ار شُدستى خواجه تاش‏

( 315) چون سگان هم مر سگان را ناصح‏اند            

 

که دل اندر خانه اوّل ببند

( 316) آن درِ اوّل که خوردى استخوان            

 

سخت گیر و حق گزار آن را ممان‏

( 317) مى‏گزندش تا ز ادب آن جا رود            

 

وز مقام اوّلین مُفلح شود

( 318) مى‏گزندش کاى سگِ طاغى برو            

 

با ولىّ نعمتت یاغى مشو

( 319) بر همان در همچو حلقه بسته باش            

 

پاسبان و چابک و برجسته باش‏

( 320) صورت نقضِ وفاى ما مباش            

 

بى‏وفایى را مکن بى‏هوده فاش‏

( 321) مر سگان را چون وفا آمد شعار            

 

رو سگان را ننگ و بد نامى میار

( 322) بى‏وفایى چون سگان را عار بود            

 

بى‏وفایى چون روا دارى نمود؟

شاهان کیش: پیشوایان مذهب، طبیبان روح، و در «کیش» اشاره است به معنى آن در بازى شطرنج.

لنگى رهوار شدن: کنایه از سختى به آسانى رسیدن.

مُغفَّل: گول، نادان، و در این جا لازم صفت مقصود است، فراموش کارى.

رشته بر پاى بستن: رسم بوده است بعض فراموش کاران را، که رشته‏اى بر دست یا پاى خود مى‏بستند تا کارى را که در پى انجام آن هستند فراموش نکنند. در اینجا تنبیهى است غافلان را که خدمت اولیاى حق را از یاد نبرند.

لوند: تنبل، بى‏کاره.

عسل نوشى: کنایه از بهره‏مندى از ارشاد و راهنمایى اولیا، بهره های روحانی ومعنوی است که سالک از استاد راهنما دریافت می کند.

واکفیدن: از هم باز شدن، شکافتن.

میوه‏هاى پخته واکفیدن: استعاره از بهره‏مند گرداندن.

خواجه تاش: (خواجه تاش (ترکى): داش) شریک، هم خواجه، هم ردیف

ماندن: واگذاردن، رها کردن.

مُفلح: رستگار. مفلح شدن: به جایى رسیدن. برخوردار گشتن.

برجسته: جهنده، چالاک، چابک.

همراهی با سگ اصحاب کهف: یعنی در راه حق راه افتادن، سگ اصحاب کهف پى اولیای خدا رفت و نام گرفت و باید دانست اصحاب کهف یا راهنمایان به حق در هر عصر و زمان موجودند.

          اى بسى اصحابِ کهف اندر جهان             پهلوى تو پیش تو هست این زمان‏

405/ د / 1

 شرط وفا آن است که سالک ملازمت اولیای خدا گیرد و پندشان بپذیرد، و گر نه برکت‏شان از او خواهد برید و به ناسپاسى شهره خواهد گردید. چنان که در قرآن کریم است « لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ» : اگر سپاس گفتید مى‏افزاییم [نعمت‏] شما را و اگر ناسپاسى کردید همانا عذاب من سخت است. [1]

( 307) تو چه بسا آزمودى که آفات تو از برکت وجود آن یاران دینى رفع شده از امراض شفا یافتى‏. ( 308) چقدر لنگى تو خوب شده و توانستى راه بروى و چه بسا که جانت از غم و رنج آزاد شد. ( 309) اکنون اى هر جایى رشته‏اى بپاى خود بسته و پاى خود را قفل کن که خود از خود گم نشوى‏ . ( 310) ناسپاسى و فراموش کارى تو نگذاشت که آن همه خوشى که دیده و شیرینى که نوشیده بودى بیاد آورى‏ . ( 311) تا بالاخره آن راه بروى تو بسته شد براى اینکه دل اهل دل از تو رنجیده بود. ( 312) اکنون زود آنها را در یاب و توبه کن و چون ابر بهارى گریه نما. ( 313) تا گلستان لطفشان بروى تو شکفته شده و بمیوه‏هاى پخته بارور گردد . ( 314) اگر با سگ اصحاب کهف هم قطار شده باشى بگرد آن درگاه بگرد و از سگ کمتر نباش‏ . ( 315) چون سگها هم بسگها نصیحت مى‏کنند که مقیم در خانه‏اى باش که دفعه اول از آن در بتو انعام شده است‏. ( 316) از اولین دریکه استخوان خورده‏اى آن جا را سخت بگیر و حق گذارى را از دست مده‏. ( 317) سگها سگى را که غریب است مى‏گزند تا ادب را پیشه نموده آن جا برود که اول بوده است تا رستگار گردد. ( 318) مى‏گزندش که اى سگ طاغى برو و با ولى نعمت خود یاغى مشو . ( 319) و مثل حلقه بسته آن در باش پاسبانى کن در خدمت چابک و در وفا برجسته باش‏ . ( 320) باعث نقض وفاى ما نشده بى‏وفایى اظهار نکن و ما را بد نام نساز . ( 321) شعار سگان وفادارى است تو براى سگان ننگ و بد نامى درست نکن‏ . ( 322) سگها از بى‏وفایى ننگ دارند پس تو چگونه روا مى‏دارى که بى‏وفایى کنى‏ .



[1] - (سوره ابراهیم،آیه 7)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 76 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401702 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]