چاه مکن بهرمظلومان:
( 390) وانگشتند آن گروه از گَرد گرگ |
|
گرگِ محنت بعد گَرد آمد سترگ |
( 391) بر درید آن گوسفندان را به خشم |
|
که ز چوپانِ خرد بستند چشم |
( 392) چند چوپانشان بخواند و نامدند |
|
خاک غم در چشم چوپان مىزدند |
( 393) که برو ما از تو خود چوپانتریم |
|
چون تبع گردیم؟ هر یک سروریم |
( 394) طعمه گرگیم و آن یار نه |
|
هیزم ناریم و آن عار نه |
( 395) حمیتى بُد جاهلیّت در دماغ |
|
بانگ شومى بر دمنشان کرد زاغ |
( 396) بهر مظلومان همىکندند چاه |
|
در چَه افتادند و مىگفتند آه |
( 397) پوستین یوسفان بشکافتند |
|
آن چه مىکردند یک یک یافتند |
گرگ: استعاره از غضب الهى، که در آغاز گرفتگى دل است و میل به معصیت.
گوسفندان: منظورهمان گمراهان اند« که زچوپانِ خرد بستند چشم» وبه عقل متعالی وخداجو تکیه نکردند.
چند چوپانشان بخواند: منظور مردان حق وبخصوص پیامبرانی هستند که برقوم سبا فرستاده شدند.
آن عارنه: اشاره به مثل معروف: «النَّارُ وَ لاَ العَارُ».
حَمیَت: حَمِیّة برگرفته از قرآن کریم است« إِذْ جَعَلَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ اَلْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ اَلْجاهِلِیَّةِ » هنگامى که کافر شدگان در دلهاى خود، تعصّب کردند، تعصّب جاهلیّت[1].
دِمَن: جمع دمنه: آثار خانه. (زاغ بر خرابههاى خانههاشان بانگ برداشت).
چاه بهر مظلومان کندن:
در فتاد اندر چهى کو کنده بود ز آن که ظلمش در سرش آینده بود
1308 / د /1
پوستین یوسفان شکافتن: نافرمانى پیمبران کردن، و آنان را آزار دادن.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |