ای دلم مولای او
( 405)او همیگوید که صبرم شد فنا |
|
در فراق روی تو یا ربنا |
( 406)احمدم در مانده در دست یهود |
|
صالحم افتاده در حبس ثمود |
( 407)ای سعادتبخش جان انبیا |
|
یا بکش یا باز خوانم یا بیا |
( 408)با فراقت کافران را نیست تاب |
|
میگود یا لیتنی کنت تراب |
( 409)حال او این است کو خود زآنسوست |
|
چون بود بی تو کسی کان توست |
( 410)حق همیگوید که آری ای نزه |
|
لیک بشنو صبر آر و صبر به |
( 411)صبح نزدیک است خاموش کم خروش |
|
من همیکوشم پی تو تو مکوش |
درمانده در دست یهود: اشاره است به مخالفت یهودیان با رسول (ص) در سالهاى آغازین هجرت و بهانه جویىها و کارشکنىهایى که کردند.
حبس ثمود: اشاره دارد به داستان صالح و قوم او که در دفتر اول بیت (3307) گذشت
یا لَیتنى: برگرفته از قرآن کریم است «یَوْمَ یَنْظُرُ اَلْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ اَلْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرابا»ً: روزى که آدمى بدان چه با دو دست خود از پیش فرستاده است بنگرد و کافر گوید کاش خاکى مىبودم (کاش محشور نمىشدم.[1]
نَزه: پاکیزه، خوب.
خود زان سو است: یعنی در راه خدا نیست, گمراه است.
صبح نزدیک است: برگرفته از قرآن کریم است: إِنَّ مَوْعِدَهُمُ اَلصُّبْحُ أَ لَیْسَ اَلصُّبْحُ بِقَرِیبٍ: وعدهگاه آنان بامداد است آیا بامدادان نزدیک نیست.[2]
( 405) او مىگوید بار الها در فراق دیدار روى تو صبرم به آخر رسید. ( 406) من چون احمد (ص ع) هستم که در دست یهود اسیر باشد یا چون صالحم که در حبس قوم ثمود باشد. ( 407) اى کسى که بجان پیمبران سعادت بخشیدهاى یا بکش یا بطرف خود بخوان یا خود بیا. ( 408) کافران تاب فراقت را ندارند تا چه رسد بیاران کفار در وقت عذاب « یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً » مىگویند.( 409) این است حال کسانى که از تو دورند حال کسانى که از آن تو هستند در فراق تو چه سان خواهد بود.( 410) حق مىفرماید آرى اى دل پاک همین است که مىگویى ولى از من بشنو و صبر کن که صبر بهتر است. ( 411) سخن نگو و خاموش باش که صبح نزدیک است و ساعت بیرون آمدن در کار رسیدن است صبح نزدیک است ساکت باش و جوش و خروش نکن من براى تو در کوششم کوشش تو لزومى ندارد.
روح اسیر در زندان جسم با زبان حال به خداوند میگوید: پروردگارا! کاسه صبرم لبریز شده و در فراق ذات تو و دیدار جمال تو بیتاب شدهام. پروردگارا! من نیز مانند حضرت رسول(ص) در دست یهودیان گرفتار شدهام و مانند حضرت صالح در زندان ثمودیان به سر میبرم. «دل حق جو» و در حقیقت همان روح عاشقان حق است، خود را مانند پیامبرانی میبیند که از منکران و دشمنان آزار میدیدند. ای خدایی که به جان پیامبران سعادت میبخشی! یا مرا بکش و یا به آستانت فراخوان و یا با صفات جمالی بر من تجلی کن. ای خدا! حتی کافران تاب جدایی و دوری تو را ندارند و میگویند: ای کاش ما همان خاک بیجان بودیم و گناه نکرده بودیم تا از لقای حق دور بمانیم!. وقتی که حال کافران این باشد، پس حال کسی که به تو منسوب است چگونه خواهد بود. حضرت حق به روح اهل وصال امید میدهد که، ای روح پاک! آری، همینطور است که میگویی، تو واقعاً عاشقی، ولی از من خوب بشنو و شکیبا باش که شکیبایی بهتر است. زیرا سپیده صبح نزدیک است؛ خموش باش و کمتر فغان کن؛ چراکه من برای تو میکوشم و تو در تکاپو و التهاب مباش.
ور تو نگدازی، عنایتهای او |
|
خود گدازد؛ ای دلم مولای او |
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |