( 453)ای که جزو این زمینی! سر مکش |
|
چونکه بینی حکم یزدان، در مکش |
( 454)چون خلقناکم شنودی من تراب |
|
خاک باشی جست از تو، رو متاب |
( 455)بین که اندر خاک تخمی کاشتم |
|
کرد خاکی و منش افراشتم |
( 456)حملهْ دیگر تو خاکی پیشه گیر |
|
تا کنم بر جمله میرانت امیر |
( 457)آب از بالا به پستی در رود |
|
آنگه از پستی به بالا بر رود |
( 458)گندم از بالا بزیر خاک شد |
|
بعد از آن او خوشه و چالاک شد |
اى که جزو این زمینى: از خاک آفریده شدهاى:
خلعت افلاک نمىزیبدت خاکى و جز خاک نمىزیبدت
(نظامى، مخزن الاسرار، ص 74)
سر مکش: یعنی نافرمانی نکن وسعی نکن که خود را ازقضای حق دور نگه داری.
در کشیدن: روى گرداندن.
عشق غیرت کرد و ز ایشان در کشید شد چنین خورشید ز ایشان ناپدید
2765 5
خَلَقناکُم: برگرفته از قرآن کریم است إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ اَلْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ: اگر از رستاخیز در گمانید. پس همانا ما شما را از خاک آفریدیم.[1]
خاک پاشى: خاک بودن، کنایه از فروتنى نمودن.
جُستن: خواستن، طلبیدن.
خاکى کردن: تواضع نمودن.
گندمى را زیر خاک انداختند پس ز خاکش خوشهها بر ساختند
بار دیگر کوفتندش ز آسیا قیمتش افزود و نان شد جان فزا
باز نان را زیر دندان کوفتند گشت عقل و جان و فهم هوشمند
3167- 3165 / د /1
حَمله: نوبت، دفعه.
( 453) اى آن که جزء این زمین هستى سرکشى نکن وقتى حکم خداوندى رسید روى بر مگردان . ( 454) البته آیه «خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ» را شنیدهاى که مىفرماید شما را از خاک خلق کردهایم و در شمار خاک بوده و از او هستى پس روى از وى متاب . ( 455) ببین که من در خاک تخمى کاشتم تو گرد خاکى بودى این من بودم که تو را از خاک بلند کرده براه انداختم و جان دادم . ( 456) دفعه دیگر هم تو خاک بودن را پیشه خود قرار داده و اطاعت پیشه کن تا بر همه بزرگان حاکمت کنم . ( 457) آب اول از بالا به پستى سرازیر مىشود پس از آن شروع ببالا رفتن نموده از عروق گیاه و درخت صعود مىکند. ( 458) گندم از بالا زیر خاک مىرود پس از آن شروع ببالا رفتن نموده خوشه بزرگى مىگردد .
در این سروده مولانا می گوید: ای انسان! تو که از خاک پدید آمدهای و جزو زمین به شمار میروی، در مقابل حکم الهی سرکشی مکن. شنیدی که خداوند فرمود: «شما را از خاک آفریدیم»؛ پروردگار از تو خاکساری و فروتنی را خواسته است. ای انسان! بیا ببین من در دل زمین, بذری افشاندم و کاشتم و تو ای انسان، غباری بیش نیستی؛ منم که غبار جسم تو را با دمیدن روح، بلندی بخشیدم. رمز پرواز و اوج گرفتن و راه سیر کمالی تو، همانند موجودات دیگر، فروتنی و خاکساری است. اگر خواهی بر همهْ فرمانروایان دنیا امیر و شریف شوی، خاکساری پیشه کن؛ برای مثال، آب از بالا به پایین جاری میشود، سپس از پایین به بالا میرود یا دانهْ گندم، برای سیر تکاملی خود، از بالا به زیر خاک فرو میافتد و بعد از فرود آمدن، به خوشهْ بالنده و افراشتهْ گندم تبدیل میشود. چکیدهْ کلام مولانا این می شود که : تن آدمى از خاک است، و روح او از عالم افلاک، اگر فروتنى پیشه گیرد و آن چه خدا خواست بپذیرد، دیگر بار خدایش از خاکى برهاند و به افلاک کشاند.
اى به تو سر رشته جان گم شده دام تو آن دانه گندم شده
قرص جوین مىشکن و مىشکیب تا نخورى گندم آدم فریب
پیک دلى پیرو شیطان مباش شیر امیرى سگ دربان مباش
(نظامى، مخزن الاسرار، ص 72)«»
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |