( 581)سُغبهْ صورت شد آن خواجهْ سلیم |
|
که به ده میشد بگفتاری سقیم |
( 582)سوی دام آن تملق شادمان |
|
همچو مرغی سوی دانهْ امتحان |
( 583)از کرم دانست مرغ آن دانه را |
|
غایت حرص است نه جود آن عطا |
( 584)مرغکان در طمع دانه شادمان |
|
سوی آن تزویر پران و دوان |
( 585)گر ز شادی خواجه آگاهت کنم |
|
ترسم ای رهرو که بیگاهت کنم |
( 586)مختصر کردم چو آمد ده پدید |
|
خود نبود آن ده ره دیگر گزید |
( 587)قرب ماهی ده به ده میتاختند |
|
زآنکه راه ده نکو نشناختند |
سُغبه: فریفته.
امتحان: در محنت افتادن.
دانه امتحان: یعنی دانهای که صیاد در دام میگذارد و برای مرغ دانه نیست، رنج و گرفتاری است. اما مرغ فکر میکند که صیاد، لطف و کرم به او دارد، ولی نه! حرص صیاد است که آن دانه را پیش چشم مرغ میافکند.
بىگاه کردن: از کار باز داشتن، معطل کردن.
( 581) آن خواجه شهرى آن مرد سلیم فریفتهى صورت گردید و از این جهت بود که بگفته دروغ آن روستایى روانه ده شده بود. ( 582) چون مرغى که بهواى دانه رود با کمال شعف بطرف دام تملق روستایى همىرفت. ( 583) مرغ گمان کرد که آن دانه را از راه کرم براى او گذاشتهاند و ندانست که این دانه ریختن از غایت حرص و طمع است نه بخشش و عطا. ( 584) مرغکان بطمع دانه با کمال شادمانى بطرف آن دام تزویر مىدویدند. ( 585) اگر کیفیت شادمانى آنها را تماماً شرح دهم مىترسم وقت دیر شود. ( 586) القصه چون دهى از دور دیده و رفتند معلوم شد دهى که مقصد آنها است نبوده ناچار راه دیگرى در پیش گرفتند. ( 587) و چون راه ده را خوب بلد نبودند یک ماه سر گردان از دهى بدهى مىرفتند .
مولانا از قصهْ روستایی وشهری هم برداشت عارفانه می کند: خواجهْ ساده دل، فریفته ظاهر قضایا شد و به اعتماد گفتار نادرست روستایی و تعارف دروغین او، راهی ده شد. مولانا به مریدان میگوید: همهْ شادیهای ما فریبآمیز است، اما نمیگویم تا شما ناامید نشوید و فرصت سیر به سوی حق را از دست ندهید.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |