بیوفایی دوستان(ادامه)
( 631)گفت صد خدمت کنم تو جای ده |
|
آن کمان و تیر در کَفّم بِنِه |
( 632)من نخسبم حارسیِّ رز کنم |
|
گر بر آرد گرگ سر تیرش زنم |
( 633)بهر حق مگذارم امشب ای دودل |
|
آب باران بر سر و در زیر گل |
( 634)گوشهای خالی شد و او با عیال |
|
رفت آنجا جای تنگ و بی مجال |
( 635)چون ملخ بر همدگر گشته سوار |
|
از نهیب سیل اندر کنج غار |
( 636)شب همه شب جمله گویان ای خدا |
|
این سزای ما سزای ما سزا |
( 637)این سزای آنکه شد یار خسان |
|
یا کسی کرداز برای ناکسان |
( 638)این سزای آنکه اندر طمع خام |
|
ترک گوید خدمت خاک کرام |
( 639)خاک پاکان لیسی و دیوارشان |
|
بهتر از عام و رز و گلزارشان |
( 640)بنده یک مرد روشندل شوی |
|
به که بر فرق سر شاهان روی |
( 641)از ملوک خاک جز بانگ دهل |
|
تو نخواهی یافت ای پیک سُبُل |
حارسی: یعنی نگهبانی.
رَز: باغ.
مگذارم: واگذاردن، به حال خود رها کردن، پناه ندادن.
دُو دل: یعنی دورو؛ ناراست؛ بیمحبت، ظاهر و باطن دو تا. منافق.[1]
بىمَجال: جاى گشتن نداشتن، جاى گردیدن و تکان خوردن نبودن.
کسى کردن: کنایه از یارى. مهربانى و هم دلى.
خاک کرام: کنایه از آستانه بزرگان دین.
پاکان: کنایه از اولیا و مقربان درگاه الهى. و ضمیر «شان» در آخر بیت به «خسان» باز مىگردد.
ملوک خاک: پادشاهان ظاهرى. شاهانى که بر قطعهاى از زمین حکمرانى کنند که محبت آنان تیرگى دل آرد.
صحبت حکّام ظلمتِ شب یلداست نور ز خورشید جوى بو که بر آید
(حافظ)
پیک سبل: در فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوى، قاصد راهها. هرزه گرد، و یاوه گرد معنى شده. نیکلسون هم معنى نزدیک بدین دارد: آن که در راه باطل تند رود. هر چند این معنىها را وجهى است، لیکن این ترکیب معنى دقیقترى مىدهد: اى که در راهها سر گردانى. اى که براى رسیدن به حقیقت به راههاى گوناگون مىروى.
( 631) خواجه گفت البته حاضرم عوض یکى صد خدمت انجام دهم تو جا بمن بده و تیر و کمان را هم بدست من ده تا مشغول پاسبانى شوم. ( 632) امشب را نمىخوابم و پاسبانى باغ انگور تو را خواهم کرد اگر گرگى بیاید با تیر مىزنم. ( 633) فقط براى خاطر خدا نگذار که امشب روى گل و زیر باران بخوابم. ( 634) بالاخره یک گوشهاى را خالى کردند و خواجه با اهل و عیال خود به آن جا رفت این گوشه جاى تنگى بود. ( 635) این عده در آن جاى تنگ غار مانند از ترس سیل و باران چون ملخ سوار هم شده و شب را بسر بردند. ( 636) شب مىگفتند خداوندا ما سزاوار این بلیه هستیم.( 637) این سزاى کسى است که با ناکسان نیکى نماید. ( 638) این سزاى کسى است که بطمع خام خدمت خاک پاى اشخاص گرامى را ترک کند . ( 639) لیسیدن خاک و دیوار پاکان بهتر از زر و گلزار عوام است . ( 640) اگر بنده یک مرد روشن باشى بهتر از این است که در فرق سر پادشاهان جایگزین شوى . ( 641) از پادشاهان خاکى جز بانگ دهل چیزى نخواهید شنید .
خواجه گفت: ای که در وجود تو مهر و محبت رو به نابودی است، دوستی را فراموش کن، در راه خدا به ما جایی بده. روستایی گفت: گوشهای در منزلم هست که به باغبان اختصاص دارد و او در آنجا از هجوم گرگ، نگهبانی میدهد. اگر میتوانی مانند او نگهبانی دهی، میتوانی در آن گوشه بمانی، درغیر اینصورت برو جای دیگری پیداکن. خواجه با دل و جان پذیرفت.
یک بیوفایی و ستم از طرف خویشان و یاران، از سیصدهزار جفای دیگران سنگینتر و ناگوارتر است؛ زیرا انسان، توقع ندارد که از خویشان و کسانش جفا ببیند، بلکه روح انسان با لطف و وفای آنان انس گرفته است. این را یقین بدان که هر سختی و رنجی که به آدمی میرسد، از خلاف عادت سرچشمه گرفته است. این سزای کسی است که یار و همصحبت فرومایهگان میشود و یا سزای کسی است که به فرومایهگان خدمت میکند و این است سزای کسی که به سبب طمعی، خدمت کردن به بزرگان را ترک کند. مولانا، روستایی و شهری، هر دو را در پی دنیا میبیند، اما شهری که آگاهتر است، نباید فریب بخورد و به ده روی آورد. مردم آگاه و عاقل هم اگر خدمت درگاه مردان حق را ترک گویند، چنین سزایی میبینند. اگر خاک پا و دیوار پاکان را ببوسی، بهتر از همنشینی با یاران بیوفاست؛ زیرا همنشینی با آنان، به طور حتم به زیان و ضرر میانجامد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |