عاشقان حق را هر جریانی با خود نمیکشاند(ادامه1)
( 692)خویش را منصور حلاجی کنی |
|
آتشی در پنبهْ یاران زنی |
( 693)که بنشناسم عمر از بولهب |
|
باد کرهْ خود شناسم نیمشب |
( 694)ای خری کین از تو خر باور کند |
|
خویش را بهر تو کور و کر کند |
( 695)خویش را از رهروان کمتر شمر |
|
تو حریف رهریانی گه مخور |
( 696)باز پر از شید سوی عقل تاز |
|
کی پرد بر آسمان پر مجاز |
( 697)خویشتن را عاشق حق ساختی |
|
عشق با دیو سیاهی باختی |
( 698)عاشق و معشوق را در رستخیز |
|
دو به دو بندند و پیش آرند تیز |
( 699)تو چه خود را گیج و بیخود کردهای |
|
خون رز کو خون ما را خوردهای |
( 700)رو که نشناسم تو را از من بجه |
|
عارف بیخویشم و بهلول ده |
منصور حلاّج: حسین بن منصور، کنیه او ابو مغیث است. (نگاه کنید به: شرح بیت 2509 2) آتش در پنبه یاران زدن: با بستن خود به ایشان، آنان را بد نام کردن.
اى خرى: چه نادان است.
رهروان: اشاره به رهیافتگان است.
رهریان: هر سالک مدعی که طریقت را آلوده و بدنام میکنند.
باز پریدن: بر گشتن، باز گشتن.
پَرِّ مجاز: استعاره از ظاهر سازى. تظاهر به زهد و تصوف.
ساختن: نشان دادن.
عاشق و معشوق...: اشاره است به آن چه در قرآن کریم است «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ اَلرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ اَلسَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ. حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ اَلْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ اَلْقَرِینُ»: هر که از یاد خدا رو گرداند دیوى بر او مىگماریم که با او همراه است و آن دیوان آنان را از راه خدا باز مىدارند و آنان مىپندارند از هدایت یافتگاناند. تا آن که نزد ما آید گوید، کاش میان من و تو، دورى مشرق و مغرب بود و بد همنشینى [هستى].[1] و نیز حدیث: «الرَّجُلُ عَلَى دِین خَلِیلِه فَلیَنظُرْ أحَدُکُم مَن یخالِل.»[2]
خون رز: مى.
خون رز کو...: مستى تو نه از حق است، که از خون خلق است.
بىخویشى: از خود بىخبر بودن. مست حق بودن.
بهلول: کنیه او ابو وهیب، از دانشمندان سده دوم هجرى قمرى و از خواص شاگردان امام صادق و امام کاظم (ع). گویند به دستور امام (ع) خود را به دیوانگى زد تا از دادن فتوى برهد. وى در حدود 190 در بغداد در گذشت. «بهلول» عارف مجنوننمای معاصر هارون الرشید است که لطایف بسیاری از او نقل شده است.[3]
بهلول ده: کنایه از مست و دیوانه.
( 692) خود را منصور حلاج جلوه داده و آتش به پنبه یاران خود مىزنى. ( 693) که من عمر را از بو لهب تمیز نمىدهم ولى باد کره خر را در نیمه شب مىشناسم. ( 694) کدام خرى است که این سخن از مثل تو خرى باور کرده و خود را براى خاطر تو کور و کر سازد؟. ( 695) کم از این دعوىها نموده و خود را از رهروان بشمار تو حریف ره زنان هستى گه زیادى نخور. ( 696) از شیادى بگذر و بطرف عقل پرواز کن پر مجازى کى مىتواند به آسمان پرواز کند. ( 697) خود را بصورت عاشق حق ساخته و با دیو سیاهى نرد عشق باختهاى. ( 698) عاشق و معشوق را در روز قیامت دو بدو بهم بسته و پیش مىآورند. ( 699) تو که خودت را گیج و بىخود جلوه دادهاى کو آن مى که خوردهاى تو خون رز نخوردهاى بلکه خون ما را خوردهاى. ( 700) از من بگذر که سخنان تو را راست پنداشته و تو را نشناسم و نگو که من عاشق بىخویش و بهلول ده هستم.
مولانا به مدعی میگوید: ادعا میکنی که مثل حلّاج در راه خدایی؛ اما حاصل سیر و سلوک دیگران را بر باد میدهی و آنها را گمراه میکنی. مولانا میگوید: از حیله و فریب دور شو و به سوی عقل حقیقتجو برو. حیلههای تو پری نیست که تو را به خدا برساند. تظاهر به عشق میکنی اما در واقع با نفس خود عشقبازی میکنی. تو از شراب حق مست نشدهای، بلکه مست از فریب مریدان خویشی. از من دور شو که من فقط از حق آگاهم و از هرچه جز خداست بیخبرم.
[1] - (سوره زخرف،آیه 36- 38)
[2] - (المعجم المفهرس، از سنن ترمذى، باب زهد)
[3] - (نگاه کنید به: روضات الجنات، اعیان الشیعة، و دائرة المعارف تشیع)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |