عاشقان حق را هر جریانی با خود نمیکشاند(ادامه2)
( 701)تو توهم میکنی از قرب حق |
|
که طبقگر دور نبود از طبق |
( 702)این نمیبینی که قرب اولیا |
|
صد کرامت دارد و کار و کیا |
( 703)آهن از داوود مومی میشود |
|
موم در دستت چو آهن میبود |
( 704)قرب خلق و رزق بر جمله است عام |
|
قرب وحی عشق دارند این کرام |
( 705)قرب بر انواع باشد ای پدر |
|
میزند خورشید بر کهسار و زر |
( 706)لیک قربی هست با زر شید را |
|
که از آن آگه نباشد بید را |
( 707)شاخ خشک و تر قریب آفتاب |
|
آفتاب از هر دو کی دارد حجاب |
( 708)لیک کو آن قربت شاخ طری |
|
که ثمار پخته از وی میخوری |
( 709)شاخ خشک، از قربتِ آن آفتاب |
|
غیر زوتر خشک گشتن، گو: بیاب |
قرب: نزدیکى بنده است به حق با برداشتن آن چه میان بنده و حق حائل است، از طریق عبادت و طاعت. «منّت خداى را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است.» (گلستان سعدى) طبق گر از طبق دور نبودن: نزدیک بودن صانع به مصنوع. (کنایت از نزدیک بودن بنده به خدا.) (مىپندارى به حق نزدیکى، لیکن نشانى از آن در تو دیده نمىشود.)
طبق گر: یعنی سازنده طبق و در اینجا اشاره به پروردگار است.
کرامت: کارهای خارق عادت که حاصل تجلی قدرت حق در اولیاءالله است.
کار و کیا: یعنی توانایی و بزرگی، جلال و شکوه.
آهن از داود: مطابق روایات آهن در دست داوود نبی نرم می شد واز آن زره می ساخت،قرآن هم به این امر اشاره دارد.
قرب خلق و رزق...: اشاره است به قرب عام و قرب خاص. در برخى نعمتهاى خدا همگان سهیماند چنان که در مرزوق بودن، حیات داشتن، و آن را «قرب دانى» نامیدهاند. امّا قرب به معنى نزدیکى به حق و تَخلُّق به اخلاق اللَّه، آن خاص اولیاست و در بیت بعد گوید در این قرب لیاقت باید، چنان که آفتاب بر کهسارى تابد تأثیر پذیرد و زر پدید آرد و بر بید تابد و بید از آن بهره نگیرد. شاخى که تر است از آن بارور گردد و شاخ خشک سخت تر شود.
طرى: یعنی با طراوت, تازهتر.
ثمار: جمع ثمر: میوه.
شاخ خشک و قربت آفتاب:
خشک گوید راستم من کژ نیَم تو چرا بىجرم مىبرّى پیَم
باغبان گوید اگر مسعودیى کاشکى کژ بودیى تر بودیى
جاذب آب حیاتى گشتیى اندر آب زندگى آغشتیى
2697- 2695 / د /2
( 701) تو از قرب حق چه توهم کردهاى؟ در صورتى که یک طبق فروشى از طبق خود دور نیست. ( 702) نمىبینى که مقربان اولیا صد گونه کرامت و کار بزرگوارى دارند؟. ( 703) آهن در دست داود چون موم مىشود ولى موم در دست تو چون آهن است. ( 704) قرب خلق و روزى براى عموم مردم است ولى قرب وحى و عشق مخصوص اشخاص مکرم است ( 705) قرب عمومیت دارد و براى هر نوعى از انواع هست خورشید هم بر کوه و هم بر زر مىتابد ( 706) ولى آفتاب با زر قربى دارد که با بیابان آن را ندارد. ( 707) شاخه خشک و تر هر دو در معرض آفتابند کى آفتاب از هر یک از آنها محجوب است. ( 708) ولى قرب آن شاخه تازه که میوههاى پخته و شیرین مىدهد کى براى شاخه خشک وجود دارد. ( 709) نگاه کن و ببین آیا شاخه خشک از قرب آفتاب جز خشک شدن نصیب دیگرى دارد؟
سخن از مدعیانی است که از «قرب حق» بهرهای ندارند و فقط «توهم میکنند» که به خدا نزدیکاند. مولانا نمونهای از کرامت اولیا را در داوود(ع) یاد میکند که از آهن زره میساخت[1]. او میگوید: مدعیان به عکس اولیا هستند؛ یعنی اگر موم نرم را در دستشان بگذاری، چون آهن سخت میشود. هر آدمی با آدمهای دیگر قرب دارد و رزق این دنیا را میخورد، اما «قرب وحی عشق» را به همه نمیدهند و خاص «این کرام» و مردان حق است. در این سخن«قرب حق» را به تابش خورشید تشبیه شده است که به اعتقاد قدما، بعضی از موادّ عالم خاک در اثر تابش آن، سنگ قیمتی میشود؛ و زر را در اینجا باید به همین معنا گرفت. مدعیان مانند درخت بید، با اینکه نور و رزق حق به آنها میرسد اما حاصلی نمیدهند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |