( 747)بلعم باعور و ابلیس لعین |
|
ز امتحان آخرین گشته مهین |
( 748)او به دعوی میل دولت میکند |
|
معدهاش نفرین سبلت میکند |
( 749)کآنچه پنهان میکند پیدایش کن |
|
سوخت ما را ای خدا رسواش کن |
( 750)جمله اجزای تنش خصم ویاند |
|
کز بهاری لافد ایشان در دیاند |
( 751)لاف وا داد کرمها میکند |
|
شاخ رحمت را ز بن بر میکند |
( 752)راستی پیش آر یا خاموش کن |
|
وانگهان رحمت ببین و نوش کن |
( 753)آن شکم خصم سبال او شده |
|
دست پنهان در دعا اندر زده |
( 754)کای خدا رسوا کن این لاف لام |
|
تا بجنبد سوی ما رحم کرام |
( 755)مستجاب آمد دعای آن شکم |
|
شورش حاجت بزد بیرون علم |
( 756)گفت حق گر فاسقی و اهل صنم |
|
چون مرا خوانی اجابتها کنم |
( 757)تو دعا را سخت گیر و میشخول |
|
عاقبت برهاندت از دست غول |
بلعم یا بلعام: از زهاد بنیاسرائیل و معاصر موسی بود که به دشمنی با موسی برخاست و رانده درگاه شد.
مهین: یعنی خوار و رانده درگاه.
او: اشاره است به لاف زنانى که ظاهر خود را مىآرایند و فقر و درویشى مىنمایاند، اما درونشان تاریک است و از جمله آنان بلعم و ابلیس. نیز اشارت به مرد لافى که سبیل خود را چرب مىکرد.
نفرین سبلت کردن: کنایه از طعنه زدن به دعوى ظاهرى مدعى، و آرزوى رسوا شدن او کردن.
آنچه پنهان میکند: فقر و گرسنگی است. لاف باعث میشود که کرم بزرگان و مردان حق، یا کرم خداوند از ما برگردد.
از بهار لافیدن: استعارت از دعوى رسیدن به حق.
در دى بودن: استعارت از نقصان و قصور داشتن.
وا داد: رد کردن.
ز آن که تأویل است واداد عطا چون که بیند آن حقیقت را خطا
3742/ د / 1
علم بیرون زدن: یعنی آشکار شدن. به دنبال قبول دعای شکم آن مرد.
گفت حق گر فاسقی و اهل صنم : پروردگار دعای فاسق و بت پرست را هم میپذیرد.
لئام: جمع لئیم.
علم بیرون زدن: کنایه از آشکارا گردیدن حقیقت. ظاهر شدن گرسنگىِ لافى.
اهل صنم: بت پرست، کافر.
مرا خوانى: اشاره است به آیه وَ قالَ رَبُّکُمُ اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ: و گفت پروردگارتان مرا بخوانید تا دعاتان را بپذیرم. [1].
شَخولیدن: یعنی نالیدن, سر و صدا کردن، صفیر زدن براى اسب هنگام آب خوردن.
مىشَخولیدند هر دم آن نفر بهر اسبان که هلا هین آب خور
4293 / د /3
غول: عامل گمراهی.
مولانا میگوید: اما بلعم و ابلیس که هر دو سالیانی در آزمایش الهی توفیق داشتند؛ در آخرین آزمایش رسوا شدند.
( 758)چون شکم خود را به حضرت درسپرد |
|
گربه آمد پوست آن دنبه ببرد |
( 759)از پس گربه دویدند او گریخت |
|
کودک از ترس عتابش رنگ ریخت |
( 760)آمد اندر انجمن آن طفل خرد |
|
آب روی مرد لافی را ببرد |
( 761)گفت آن دنبه که هر صبحی بدان |
|
چرب میکردی لبان و سبلتان |
( 762)گربه آمد ناگهانش در ربود |
|
بس دویدیم و نکرد آن جهد سود |
( 763)خنده آمد حاضران را از شگفت |
|
رحمهاشان باز جنبیدن گرفت |
( 764)دعوتش کردند و سیرش داشتند |
|
تخم رحمت در زمینش کاشتند |
( 765)او چو ذوق راستی دید از کرام |
|
بیتکبر راستی را شد غلام |
رنگ ریختن: رنگ باختن. کنایه از ترسیدن.
راستى را غلام شدن: حقیقت را پیش گرفتن، دروغ و لاف را ترک گفتن.
کرام: اشاره به مردان حق است.
ذوق راستی: یعنی لذت راستگویی
محتوای مضمونی این ابیات پیرامون لزوم اجتناب از دروغ و لاف زدن ،ولذت راستگویی تاکید دارد ، همانگونه که در قرآن کریم و حدیثهاى نبوى و امامان (ع) بر راستگویى تاکید فراوان شده است و راستگویى موافقت درون است با برون که از آن به «صدق» تعبیر کنند. اگر بنده خود را جز آن چه هست بنمایاند، پروردگار چندى بر او بپوشاند و چون از حد بگذراند رسوایش سازد در چنان حال اگر باز به خدا رو آرد و از گناه خود عذر خواهد او را بپذیرد که لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ. [2]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |