( 797)پیش ازین زان گفته بودیم اندکی |
|
خود چه گوییم از هزارانش یکی |
( 798)خواستم گفتن در آن تحقیقها |
|
تا کنون وا ماند از تعویقها |
( 799)حملهْ دیگر ز بسیارش قلیل |
|
گفته آید شرح یک عضوی ز پیل |
( 800)گوش کن هاروت را ماروت را |
|
ای غلام و چاکران ما روت را |
( 801)مست بودند از تماشای اله |
|
وز عجایبهای استدراج شاه |
( 802)این چنین مستی است ز استدراج حق |
|
تا چه مستیها کند معراج حق |
( 803)دانهْ دامش چنین مستی نمود |
|
خوان انعامش چهها داند گشود |
( 804)مست بودند و رهیده از کمند |
|
های هوی عاشقانه میزدند |
( 805)یک کمین و امتحان در راه بود |
|
صرصرش چون کاه که را میربود |
( 806)امتحان میکردشان زیروزبر |
|
کی بود سرمست را زینها خبر |
( 807)خندق و میدان به پیش او یکیست |
|
چاه و خندق پیش او خوشمسلکیست |
قصّه هاروت و ماروت: دو فرشته مقرب پروردگار بودند. که با روح مطلق پیوند خورده بودند و گویی حق را تماشا میکردند و مست میشدند. اما این مستی از «استدراج» بود.نگاه کنید به: شرح بیت 3326 / د /1 به بعد.
حمله: نوبت، دفعه.
شرح یک عضوى ز پیل: اندکى از بسیار. چنان که در داستان «اختلاف کردن در چگونگى و شکل پیل» (که در بیت 1258 همین دفتر خواهد آمد) هر یک از آنان به اندازه حسّ لامسه پیل را مىشناساند، اما حقیقت پیل بر همگان نامعلوم ماند.
گوش کن: مخاطب سالکى است که پذیراى چنین سخنان باشد، یا حسام الدین چلبى.
مست بودند از تماشا: از عصمتى که خدا در آنان نهاده بود مغرور گشتند که گناهى از آنان سر نخواهد زد و آن مستى و غرور استدراج بود.
استدراج: یعنی آن امکان وتوانایی وکمالی که ظاهری است وسالک را مغرور می کند وبه جایی نمی رساند.( نگاه کنید به شرح بیت 508 همین دفتر)
مستی استدراج: کنایه از وصول به پروردگار. هاروت و ماروت با عصمتى که خدا در آنان نهاده بود، از گناه به دور بودند. امّا با شهوت بر نیامدند، و مست استدراج گشتند. اگر کسى قوّه شهوت را مقهور کند و بر هواى نفس فائق آید چه مقامى خواهد داشت؟
مستى معراج حق: وقتی که مستی استدراج تا این حد است، مستی کسی که چون پیامبر در معراج خود به پیشگاه حق بازیافته، چه اندازه باید باشد؟
دام: همان استدراج است.
خوان انعام: معراج یا بهطور کلی دیدار حق است.
چهها داند گشود: یعنی با ما چه کارهایی میتواند بکند؟ زیر و رو و دگرگون میکند.
کمند: استعاره از قوه شهوت.
رهیده از کمند: یعنی آزاد از زندگی نفسانی و مادی، در زمانی که هنوز به زمین نیامده بودند.
امتحان: امتحان حق است.
صرصر: باد تند. که قوم عاد را نابود کرد و همه عبادت هاروت و ماروت را بر باد داد. (چون باد خشم الهى به وزیدن آید، که را برابر آن تاب ایستادن بود؟)
یک کمین وامتحان در راه بود: چنان که دیدیم هاروت و ماروت آدمیان را سرزنش کردند که چرا مرتکب گناه مىشوند. حق تعالى قوّه شهوت را که خاص انسان و حیوان است و ملک را از آن بهره نیست در آنان نهاد و به زمین فرستاد دامى در راهشان نهاده بود. دامى نه، که امتحانى سخت دشوار، پیروزى بر شهوت. شهوت که از دامهاى سخت شیطان است، دیده را کور مىگرداند چنان که راه را از چاه تشخیص دادن نتواند.
چاه و خندق پیش او خوش مسلکیست: یعنی عاشق، بلای راه عشق را هم چیز خوبی میداند و خطرش را درک نمیکند.
( 797) پیش اندکى از حکایت آنها گفته بودم که از هزار یکى بود. ( 798) مىخواستم در خصوص کار آنها تحقیقاتى کرده باشم که تا کنون بتعویق افتاده. ( 799) اکنون هم اندکى از اسرار بسیار آن خواهم گفت. ( 801) هاروت و ماروت از استدراج خداوندى و غفلتى که داشتند و از تماشاى کارهاى الهى مست شده بودند. ( 802) استدراج حق که مبنى بر غفلت است مستى بیاورد پس معراج حق چه مستىها خواهد بخشید. ( 803) دانه دام او کسى را این طور مست کند خوان انعام او چهها خواهد کرد. ( 804) آنها مست بودند و آزاد و با هاى هوى عاشقانه غوغا مىکردند. ( 805) در راه آنها امتحانى در کمین بود که نسیم آن کوه را چون کوه حرکت مىداد. ( 806) امتحان آنها را زیر و زبر مىکرد ولى سر مست کى از این چیزها خبر دارد. ( 807) خندق و میدان پیش چنین مستى فرق ندارد و خندق و چاه در پیش او راه هموارى است.
قصه هاروت و ماروت از قصههای قرآنی است که غالباً مفسران در شرح آیه 102 سوره بقره آن را آوردهاند. این دو فرشته میپنداشتند که گناه و عصیان مخصوص انسان خاکی است. از اینرو به درخواست خود و با فرمان پروردگار به زمین آمدند تا بیگناهی فرشتگان را ثابت کنند، اما آزمایش الهی زنی زیبا را در سر راه آنها قرار داد که پس از فسق و گناه، به فرمان حق، آنها را در چاه بابل آویختند. مولانا هاروت و ماروت را مثال بارز «امتحان حق» میداند و هرجا به این معنا میرسد از آنها یاد میکند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |