مستی فرشتگان در مشاهده جمال حق
( 818)رُستم ارچه با سر و سبلت بود |
|
دام پاگیرش یقین شهوت بود |
( 819)همچو من از مستی شهوت ببر |
|
مستی شهوت ببین اندر شتر |
( 820)باز این مستی شهوت در جهان |
|
پیش مستی ملک دان مستهان |
( 821)مستی آن مستی این بشکند |
|
او به شهوت التفاتی کی کند |
( 822)آب شیرین تا نخوردی آب شور |
|
خوش بود خوش چون درون دیده نور |
( 823)قطرهای از بادههای آسمان |
|
بر کند جان را ز می وز ساقیان |
( 824)تا چه مستیها بود املاک را |
|
وز جلالت روحهای پاک را |
( 825)که به بوی دل در آن می بستهاند |
|
خم بادهْ این جهان بشکستهاند |
( 826)جز مگر آنها که نومیدند و دور |
|
همچو کفاری نهفته در قبور |
( 827)ناامید از هر دو عالم گشتهاند |
|
خارهای بینهایت گشتهاند |
رستم: کنایه از هر زورمندی ممکن است در مقابل هوای نفس از پا درآید.
دام پا گیر: چنان که نیکلسون نوشته است محتملاً اِشاره است به داستان شغاد و خواندن او رستم را براى تفرّج و چاه در سر راه او کندن:
ز گفتار او رستم آمد به شور از آن دشت پر آب و نخجیر و گور
به چیزى که آمد کسى را زمان بپیچد دلش کژ نگردد کمان
(فردوسى)
رستم زال ار بود وز حَمزه بیش هست در فرمان اسیر زال خویش
2427/ د / 1
همچو من: مراد از«من» مرد حق است که از هوای نفس فراتر رفته و «مستی شهوت» را یک امر حیوانی میداند. نظیر:
خاک شو مردان حق را زیر پا خاک بر سر کن حسد را همچو ما
436 / د /1
مستى شهوت در شتر: شتر بیش از حیوانات دیگر مغلوب شهوت میشود و در آن حالت هیچ بیم و هراسی از خطر ندارد. جاحظ در فصل حالت برخى حیوانها هنگام دیدار ماده نویسد: «خر و اسب را هنگام دیدنِ ماده هیجان و بانگ و اضطراب و طلب است، و شتر نر بر همین صفت است خواه ماده را بیند و یا نه.»[1]
مَستى مَلَک: ملک را قوت شهوت و غضب نیست، و در او از جانب حضرت عصمت نهاده شده است. و مستى او روحانى است.
مُستَهان: یعنی خوار، بىارزش.
بادهای آسمان: عنایتهای حق است که ما را از عوامل ظاهری مستی (می و ساقی) بینیاز میکند.
روحهاى پاک: کنایه از اولیاى خدا.
بو: امید عنایت.
به بوى نافهاى کاخر صبا ز آن طره بگشاید ز تاب جعده مشکینش چه خون افتاد در دلها
(حافظ)
خم باده این جهان: کنایه از لذتهاى دنیاوى است.
نومید و دور: برگرفته از قرآن کریم است« قَدْ یَئِسُوا مِنَ اَلْآخِرَةِ کَما یَئِسَ اَلْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ اَلْقُبُورِ»: همانا نومید شدند از آن جهان چنان که نومید شدند کافران از خفتگان در گورستان.[2]
( 818) رستم اگر سر و سبیل و یال و کوپال دارد ولى شهوت او پاى او را در دام گرفتار مىکند. ( 819) مثل من از مستى شهوت دست بردار و مستى شهوت را در شتر تماشا کن (که چه سان در موقع جفت گیرى مست مىشود). ( 820) این را بدان که شهوت و مستى این عالم خاکى پیش مستى ملک موهون و پست است. ( 821) مستى ملک بمستى این عالم غلبه دارد آرى ملک کى بشهوت التفاتى دارد؟. ( 822) تا آب شیرین نخوردهاى آب شور چون روشنى چشم خوش و لذیذ جلوه مىکند ( 823) ولى یک قطره از باده آسمانى بقدرى لذت بخش است که جان را از هر چه مى و ساقى است رو گردان مىکند ( 824) فرشتگان چه مستیها دارند و روحهاى پاک و اشخاص جلیل القدر ( 825) که با استشمام بوى آن مى دل بر آن بسته و باده این جهان را شکستهاند .( 826) فقط آنهایى از هستى محرومند که دور از درگاه بوده و از عاقبت خود ناامیدند چون کفار که از اهل قبور مأیوسند. ( 827) از هر دو عالم ناامید شده و براى آخرت خود خارها کشتهاند.
مولانا میگوید: مستی فرشتگان در مشاهده جمال حق با چنان بیخودی همراه است که «مستی» شتر را با آن نمیشود قیاس کرد. مستی عشق حق، مستی شهوت را نابود میکند. مولانا این دو گونه مستی را به آب شور و شیرین تشبیه میکند. شهوت (آب شور) تا هنگامی خوب است که آب شیرین مشاهده حق را نچشیده باشی. فرشتگان و مردان حق (روحهای پاک) این مستی از عنایت حق را دارند که "باده این جهان" و لذتهای دنیا و جاه و مقام را ارج نمیگذارند. مولانا می گوید: تنها کسانی به این باده ربّانی دل نبستهاند که از الطاف الهی نومید و ناکاماند و همچون منکران حق، در گور اجسام خود دفن شدهاند. اینان از هر دو جهان نومید شده و در نتیجه خارهای بیپایانی کاشتهاند؛ یعنی به تباهکاری و ستمکاری فراوان دست آلودهاند.
مولانادر این ابیات به دنبال بیان این نکته مهم است که:دامهاى دنیا گوناگون است و شهوتها از شمار افزون، شهوت مال و جاه، شهوت منصب و قدرت، شهوت زن و فرزند. همانند آن بز کوهیبراى خوردن علف به فراز کوه مىرود که هم پر نعمت است و هم دور از خطر. بزى ماده را بر کوه مقابل مىبیند، شهوت دیدهاش را مىپوشاند. فاصله دو کوه را نادیده گیرد. بجهد و در افتد و خود را به هلاکت رساند.
آن بز کوهى دود که دام کو چون بتازد دامش افتد در گلو
آن که مىگفتى که کو اینک ببین دشت مىدیدى نمىدیدى کمین
271- 270/ د / 3
پاره یی ازانسان ها نیز چنین انند، شهوت مال و جاه دیده خرد او را مىدوزد، تا آن دو را بیندوزد و خود را در آتش بسوزد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |